اوجگیری قدرت اژدر آسیا
وقتی «گیدون رز» از نشریه «فارن افرز» در ٩ جولای ٢٠١٥ در جریان یک مصاحبه پرسش آخر خود را از «اندی ناتان»، استاد علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا در مورد آینده قدرت چین میپرسد با خنده تحکمآمیز او مواجه میشود. خندهای که میتواند نماینده خنده بسیاری از دانشگاهیان و استراتژیستهای ایالاتمتحده باشد؛ خندهای که در پس آن، این معنا برداشت میشود که چین در حد و اندازهای نیست که بتواند جایگزین قدرت ایالاتمتحده شود. چندی پیش نیز «باری پوزن»، یکی از نویسندگان برجسته ایالاتمتحده در مقالهای بر این نظر بود که چین حداکثر میتواند به سطح یک قدرت منطقهای نایل آید و به هیچوجه در اندازهای نیست که کاندیدای هژمرنی ایالاتمتحده شود. به نظر میرسد آمریکاییها مایل نیستند اشتباه «ریچارد نیکسون» را مرتکب شوند؛ رئیسجمهوری که بنا به روایت «کنت والتز» آنچنان آن کشور را تا حد یک ابرقدرت بالا برد که تمامی رسانهها به هنگام سفر او به پکن جایگاه چین را براساس آن توصیف کردند. والتز میگوید این عظیمترین آفرینش بعد از خلقت آدمی توسط خداوند بود. از دید او کشوری ابرقدرت است تا ما او را ابرقدرت بدانیم و با او بهاین گونه رفتار کنیم و اما ما دیگران را براساس تصویر خودمان میسازیم. با این وجود مناظره درباره اوجگیری قدرت چین در داخل ایالات متحده بسیار داغ است و در این مورد دو چشمانداز فکری قابل شناسایی است که یکی از آنها را «جان میرشایمر»، نمایندگی میکند و دیگری را «ژوزف نای».
از دید میرشایمر هدف غایی هر قدرت بزرگی به حداکثررساندن سهم خود از قدرت جهانی و در نهایت تسلط بر سیستم بینالمللی است. اما دستیابی به هژمونی جهانی ناممکن است؛ بنابراین ایدهآل قدرتهای بزرگ دستیابی به هژمونی منطقهای است. آنها در صورت دستیابی به این مقام با قدرتهای سایر مناطق به رقابت خواهند پرداخت. ایالاتمتحده از زمان استقلال ١١٥ سال طول کشید به هژمونی منطقهای دست یابد. آن کشور قلمرو خود را با جنگ علیه مکزیک و قبیلههای بومی توسعه داد؛ با دکترین «مونروئه» در سال ١٨٢٣ مانع از ورود قدرتهای بزرگ به قاره جدید شد و نام خود را بهعنوان اولین هژمون منطقهای در تاریخ ثبت کرد.
در قرن بیستم، چهار قدرت پتانسیل دستیابی به هژمونی منطقهای را داشتند. ایالاتمتحده با ورود به جنگ جهانی اول امپراتوری آلمان را از پیشرو برداشت، جاهطلبیهای آلمان نازی و ژاپن را در اروپا و آسیا در جنگ دوم جهانی مهار کرد و در جنگ سرد مانع از تسلط اتحاد شوروی بر اوراسیا شد. بعد از جنگ سرد نیز قدرتهای در حال ظهور را برای حفظ موازنه قدرت جهانی تحتنظارت خویش دارد. بهنظر میرسد چین نیز همان روشی را پیش بگیرد که ایالاتمتحده پیش گرفته بود. به نظر میرشایمر، ابتدا چین درصدد خواهد بود که بر آسیا مسلط شود، فاصله قدرت خود را با ژاپن و روسیه افزایش دهد، به آمریکا تفهیم کند که چشم از آسیا ببندد؛ یعنی ورژن جدیدی از دکترین چینی مونروئه را عرضه کند. در مقابل یک ائتلاف ضدچینی متشکل از همسایگان آن کشور از جمله هند، ژاپن، روسیه، سنگاپور، کره و ویتنام تحت رهبری ایالاتمتحده برای مهار چین شکل میگیرد. تصورش دشوار است که ایالاتمتحده و ژاپن اجازه کنترل تایوان را به چین بدهند. این تصویر بهنظر میرشایمر، تصویر زیبایی نیست. اما تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ چنین اقتضایی دارد که ظهور چین بهعنوان قدرت بزرگ مسالمتآمیز نباشد. چشمانداز فکری دیگری را ژوزف نای نمایندگی میکند. به نظر نای، خیز چین برای کسب عنوان قدرت بزرگ در اولین نشست آسیای شرقی در مالزی آغاز شد؛ اجلاسی که نام ایالاتمتحده از فهرست میهمانان خط خورده بود. به نظر او، در عصر اطلاعات منابع قدرت نرم از قبیل فرهنگ، ارزشهای سیاسی و دیپلماسی سازنده بخشی از شاخصهای قدرتهای بزرگ محسوب میشود. چین واجد فرهنگ سنتی جذابی است. کسب اولین جایزه نوبل ادبیات در سال ٢٠٠٠، برتری فیلمهای چینی و حضور ستارگان ورزشی چینی در ایالاتمتحده، برگزاری المپیک ٢٠٠٨، افزایش دانشجویان خارجی و توریست، تأسیس مؤسسات کنفوسیوس برای آموزش آموزههای فرهنگ و زبان، افزایش زمانی برنامههای تلویزیونی چینی در سطح بینالملل، افزایش رضایت عمومی از پکن در بخشهایی از آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، عضویت در سازمان تجارت جهانی، اعزام نیرو در عملیات حفظ صلح سازمان ملل، کمک به موضوعات عدم تکثیر سلاحهای هستهای بهویژه درباره کرهشمالی، حلوفصل اختلافات مرزی با همسایگان و پیوستن به طیف مختلفی از سازمانهای منطقهای، نمادی از علائم ظهور مسالمتآمیز چین است. اما فارغ از اینکه این دو چشمانداز فکری کدام یک معتبر و صادق است هر دو به یک واقعیت اشاره دارند و آن اوجگیری قدرت اژدر آسیاست.
منبع: روزنامه شرق
گزارش خطا
نظر شما
پربحث ترین عناوین
آخرین اخبار