بلندشو اسطوره موسیقی ایران
رضا رادعلي در روزنامه آرمان نوشت:
محمدرضا شجريان استاد است. استاد بلامنازع موسيقي ايران. شايد اگر قرار باشد در عرصه موسيقي كشورمان فارغ از سبك، سه نام بزرگ انتخاب كنيم، استاد شجريان در صدر اين ليست قرار ميگيرد. مردي كه موسيقي سنتي ايران را از مرزهاي كشورمان بيرون برد و به جهانيان شناساند.
محمدرضا شجريان در خاطره نوستالژيك همه ما ايرانيان جايگاهي ويژه دارد. هنوز سفرههاي ما بدون «ربناي» او گويي چيزي كم دارد. سختيهاي دوران جنگ را با نواي سحرانگيز او وقتي ميخواند «ايران اي سراي اميد» بر خود هموار ميكرديم. يا آنجا كه با آن صداي قدرتمند همپاي رزمندگان ميخواند «تفنگم را بده تا ره بپويم» شوري در دلها ميافكند. حالا اما اخبار خوشي از اين استاد موسيقي به گوش نميرسد. خبر بستري شدنش در بيمارستان اول به عنوان يك شايعه دهان به دهان چرخيد تا تاييد شد. به گفته نزديكان، استاد از روز پنجشنبه در بيمارستان بستري است آن هم در شرايط ممنوعالملاقات. همه نگرانيم. براي مردي كه بزرگياش را با هيچ سنگ محكي نميشود سنجيد جز با تاثيري كه بر قلب و روح اين همه مشتاق ميگذارد و مثل هميشه بازار شايعات هم داغ داغ است و انگار رسمي است ديرين كه هرچه آدمي بزرگتر باشد، شايعهسازان بيرحمانهتر بر او ميتازند. محمدرضا شجريان تنها يك نام نيست. يك جريان است. يك واقعيت است. هويت بخشي از موسيقي و هنر ماست. چرا اینگونه با وی رفتار میکنیم؟ به قول آن ديالوگ معروف فيلم كمالالملك علي حاتمي: «ديگران هزاران چون من دارند و همه را قدر مينهند، شما يكي داريد و چنيني با او ميكنيد!»
محمدرضا شجريان دردانه است. بينظير است. اين همه سال در اوج بودن كار هركسي نيست. اين همه سال در قلب مردم جاي داشتن. حرمت بگذاريم. اندكي جوانمرد باشيم. قدر بدانيم، پيش از آنكه جز افسوس از دستمان برنيايد. امروز استاد مسلم موسيقي اين سرزمين در بستر بيماري است. چرايياش مهم نيست. دليلش اهميتي ندارد. حداقل براي آنان كه دل در گرو هنر اين كشور دارند و قدر بزرگان را ميدانند، اين چراها حتي حاشيه هم نيست. اصل يك چيز است و آن اينكه حال حنجره موسيقي سرزمين ما خوب نيست. پس اندكي معرفت داشته باشيم و يك بار به حرمت آن همه اثر جاودان و آن همه خاطره ناب، دست از شايعهسازي و شايعهپراكني و تخريب برداريم. اصلا گيريم شايعات درست باشد و بليت كنسرت تركيه استاد حتي يكي هم فروش نرفته باشد. اين تقصیر او نيست، تقصیر ماست كه آنقدر به هنرمندان مان بيمهريم. اين ماييم كه قدر نميدانيم. اين ماييم كه كلفتي نان را ميگيريم و نازكي كار را. اين ماييم كه هنرمند را تنها براي ويترين مان ميخواهيم. حال استاد اين روزها خوب نيست. شجريان يك ميراث بيبديل فرهنگي است. يك شعر عاشقانه پرهيبت كه زينت هنر ما شده است. قدرش را بدانيم و دعا كنيم برخيزد. به سلامت برخيزد و همچنان نامش و آثارش آبروي موسيقي رو به زوال ما باشد و بترسيم از روزي كه چون اويي نباشد و كوتولهها ميداندار شوند كه آن روز افسوس نيز دردي را دوا نخواهد كرد. دعا كنيم استاد لباس عافيت به تن كند كه هنر اين مرز و بوم بيش از هميشه تاريخ به بودنش نيازمند است. برخيز استاد. برخيز مرد. برخيز اسطوره. «تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد!» و كاري جز دعا از ما ساخته نيست. دريغ نكنیم!
گزارش خطا
آخرین اخبار