کريستف رضاعی: آهنگسازی برای فیلم، عین زندگی است
«كريستف رضاعي» خوانندهي تنور است، آهنگساز فيلمهاي داستاني و مستند و سرپرست گروه موسيقي «نور». از همهي اينها مهمتر اما حضور موثر او در موسيقي -بهخصوص موسيقي تلفيقي- است که چهرهاي محبوب از او ساخته و آثارش در اين حوزه مورد استقبال منتقدان و موزيسينها قرار میگیرد. آهنگساز دورگه ایرانی-فرانسوی و متولد تولوز فرانسه که ساخت موسیقی فیلمهای «کنعان» (مانی حقیقی)، «سعادتآباد» (مازیار میری)، «چه خوبه که برگشتی» و «نارنجیپوش» (داریوش مهرجویی) و... را در کارنامه دارد، به همراه گروه «نور» در بسیاری از کشورهای جهان به اجرای بنامه پرداخته است. او حالا فيلم «در دنياي تو ساعت چند است» (به کارگردانی صفی یزدانیان) را روي صحنه دارد كه موسيقياش با استقبال بينظيري روبهرو شده. به همين بهانه «موسیقی ما» با او به گفتوگو نشستهاست:
* آقاي رضاعي! بهانهي این گفتوگو، موسيقي فيلم «در دنياي تو ساعت چند است؟» است. اما اجازه دهيد از گروه «نور» شروع كنيم و كمكاريهايي آن در اين سالها. اين كمكاري دليل خاصي دارد؟
من هم با شما موافقام كه اين گروه كمكار شده؛ البته در همهي اين مدت ما تمريناتمان را ادامه ميدهيم. اگرچه شايد چندان در عرصهي اجرا فعال نباشيم. با همهي اينها ما چند ماه قبل در «هفتهي موسيقي تلفيقي» كنسرت برگزار كرديم. تيرماه سال گذشته نيز در تالار وحدت تهران به اجراي برنامه پرداختيم. علاوه بر آن دو كنسرت در خارج از ايران -کشور هندوستان- داشتيم. شايد بيشترِ كمكاري ما در حوزهي انتشار اثر باشد تا اجراي زنده.
* البته كنسرتهايتان هم بيشتر خارج از ايران برگزار شده؛ ضمن آنكه از آخرين اجراي شما در ایران تا اجراي تيرماه سال گذشته، هفت سال فاصله وجود داشت!
بله، ما در اين سالها كه در ايران برنامهاي نداشتيم، در بسياري از فستيوالهاي مهم دنيا كه محور آنها موسيقي سنتي، قرون وسطايي و باروك يا «Word Music» بود، به اجراي برنامه پرداختيم. دامنهي اين فستيوالها كشورهاي مختلف را شامل میشد؛ براي مثال اجرايي در جشنوارهي موسيقي «فِز» مراكش داشتيم كه اجرايي بسيار موفق بود. از سوی دیگر، شبكه «Mezzo» از يكي از برنامههاي ما فيلمبرداري كرد و در اين كانال پخش شد. ميدانيد كه اين شبكه جايگاه هنری بالايي در دنيای موسیقی دارد. اتفاقاً چند ماه قبل هم كنسرتي در فستيوال موسيقي باروك داشتيم كه توسط راديو دولتي فرانسه ضبط و پخش شد.
با همهي اينها، من علاقهي بسياري دارم تا كنسرتهايي در شهرستانهاي مختلف ايران داشته باشم. اما معمولاً چنين امكاني وجود ندارد. همانطور كه شما اشاره كرديد، از آخرين اجراي ما در تهران تا سال گذشته، هفت سال فاصله وجود داشت؛ اما در همان اجرا نيز ما با چنان مشكلاتي مواجه شديم كه گمان كردم اصلاً با اين وضعيت نميتوان كنسرت داد. براي مثال، قرار بود كنسرت ما دو شب برگزار شود كه بيهيچ دليل منطقياي اعلام كردند تنها يك اجرا ميتوانيد داشته باشيد. از آن گذشته، قرار بود كنسرت ساعت 9 اجرا شود كه به خاطر اجراي يك نمايش در تالار وحدت ساعت آن را به 10 تغيير دادند كه زمان مناسبي براي برگزاري يك برنامهي موسيقايي نيست. ضمن اينكه تا ساعت 9:15 سالن در اختيار گروه تئاتر بود و ما تازه در آخرين لحظات، ناگزير بوديم «ساوندچك» كنيم و به همين خاطر برنامهي ما از زمان تعيين شده هم 20 دقيقه ديرتر اجرا شد.
تصور كنيد مخاطباني كه براي ديدن يك برنامه آمدهاند و مجبور شدهاند اين ميزان معطل بمانند. همهي اينها براي گروه تنشزاست، در حالي كه بديهي است براي يك اجراي خوب، نوازندگان بايد با آرامش روي صحنه بروند. نكتهي جالب آنكه ما بعد از آنكه سالن را در اختيار گرفتيم، متوجه شديم كه حتي نمايشي روي صحنه نيست و گروه تئاتر مشغول تمرين بودهاند! اتفاقاتي از اين دست همه را دلسرد ميكند. بدتر آنكه شرايط اجراي كنسرت هر روز سختتر ميشود. انگار بايد براي سر و سامان يافتن كارها، يك سري روابط داشته باشيد كه من ندارم.
* بههرحال شرايط اجراي موسيقي در ايران هميشه همينطور است و همه هم ميدانيم كه اميدي به بهبود شرایط نيست. با همهي اينها، شايد از گروههايي چون شما انتظار ميرود با تمام مشكلات پيش روي، همچنان در صحنه حضور داشته باشيد. به خصوص در شرايط كنوني كه آشفتگی زیادی در عرصهي موسيقي تلفيقي وجود دارد و هر نوازنده يا آهنگسازي، بيهيچ استدلال موسيقايي روي آثارش نام موسيقي تلفيقي ميگذارد.
با شما موافقام اما من گوشهاي از اتفاقاتي كه در اجراي سال گذشته رخ داد را براي شما بيان كردم. البته اميدارم در آينده، برنامههاي بيشتري را اجرا كنيم.
* شما به حضورتان در هفتهي موسيقي تلفيقي اشاره كرديد، آن اتفاق اگرچه رخداد خوشايندي بود؛ اما به هر حال در آنجا گروههاي جوانتري حضور داشتند.
بله، اتفاقاً در همان زمان هم من چنين مسائلي را ميشنيدم؛ اما حضور ما در آن هفته دلايل متعددي داشت. در اين سالها يا كسي سراغ ما نميآمد يا كساني كه پيشنهاد اجراي برنامه ميدادند، به شكلي بودند كه سليقهي موسيقايي مشتركي نداشتيم. اما برگزاركنندگان فستيوال از ما دعوت كردند تا ما نيز در آن به اجراي برنامه بپردازيم. گروههاي متعدد ديگري نيز حضور داشتند كه در ژانرهاي گوناگون -موسيقي جَز، بداههنوازي و غيره- فعاليت ميكردند. من گمان كردم حضور در اين هفته كه مخاطبان جوانتري دارد، ميتواند رپرتوار ما را به قشر ديگري از مخاطبان معرفي كند كه شايد شنوندگان هميشگي آثار ما نيستند و آشنايي چنداني نيز با گروه «نور» ندارند. اتفاقاً آن تجربه و معاشرت با ژانرهاي ديگر موسيقي را بسيار دوست داشتم؛ بهخصوص اينكه معمولاً در ايران امكان انجام چنين اتفاقاتي كمتر پيش ميآيد. هر گروهي با رپرتواري كه اجرا ميكند، جايگاه خودش را دارد.
* برسيم به موسيقي فيلم «در دنياي تو ساعت چند است؟». موسيقي اين اثر هماكنون به صورت اينترنتي قابل شنيدن است. آیا آلبوم آن منتشر خواهد شد؟
حتماً. هماكنون مجوز شعرهاي گيلكي گرفته شده و موسيقي در حال طی مراحل دريافت مجوز است. ما اميدواريم تا زماني كه فيلم روي پرده است، اين اتفاق رخ دهد و آلبوم موسیقی متن این فیلم منتشر شود. در اين ميان، گروه «نور» نيز روند آرام خود براي ضبط قطعات جديد و انتشار اثر را طي ميكند.
* استقبالي كه از موسيقي اين فيلم شد، بسيار حيرتانگيز است. اين اتفاق معمولاً در مورد موسيقي آثار سينمايي كمتر رخ ميدهد. به عنوان صاحب اثر، فكر ميكنيد دليل اين ماجرا چيست؟
به گمانم بخش مهمي از اين اتفاق به خاطر تعادل ظريفي است كه ميان تصوير، ديالوگ، موسيقي و بازيها شكل گرفته است. تمام اجزاي اين فيلم به يك نقطهي درست رسيده و همين باعث ميشود تا همهچيز در آن به صورت برجستهاي ديده شود. شما وقتي فيلم را نگاه ميكنيد، از تصوير لذت ميبريد، از ديالوگها، نحوهي فيلمبرداري و هر چيزي كه در اين ميان وجود دارد. به نظرم تمام اجزاي فيلم با يكديگر تعادل عجيبي پيدا كردهاند و در اين ميان موسيقي هم به خوبي شنيده ميشود و مخاطب، آن را دوست دارد. من اين اتفاق را به خاطر مهارت آقاي يزدانيان -كارگردان فيلم- ميدانم. به خصوص اينكه اين فيلم برگرفته از خاطرات خودشان است و شناختي كه از فرهنگ شهر رشت دارد. با وجود آنكه اين اولين فيلم بلندي است كه ايشان كارگرداني كرده، تجربهي بسيار موفقي برايش به شمار ميآيد.
* همين نکته عجيب نيست؟
نه، چون ايشان سالها در زمينهي شناخت فيلم فعاليت داشته و دربارهي سينما شناختي بسيار آرام و عميق دارند. ضمن آنكه ايشان ويژگيهاي شخصيتي «علي مصفا» و «ليلا حاتمي» را به خوبي ميشناسند و انگار اين نقشها را براي اين دو آدم خاص نوشته است. وقتي شما ميدانيد نقش را براي چه كسي مينويسيد، طبيعتاً ظاهر، نوع حرف زدن، راه رفتن و تمام ريزهكاريهاي او را در نظر ميگيريد و طبيعي است كه نتيجهي كار، بهتر خواهد شد. اين اتفاق در «در دنياي تو ساعت چند است؟» به بهترين شكل رخ داده است.
* اين تعادل كه شما به آن اشاره کردید، در روند ساخت اثر اتفاق افتاد؟ یعنی شما با آقاي يزدانيان يا بازيگران فيلم آشنايي قبلي داشتيد و با شناخت روحيات آنها، موسيقي را به اين شكل نوشتيد يا اين تنها يك پيشنهاد براي ساخت موسيقي فيلم بود؟
من صفي يزدانيان را سالهاست كه ميشناسم و البته آشنايي كمتري با خانم حاتمي و آقای مصفا دارم. شايد همين آشنايياي كه از گذشته وجود داشت، باعث شد تا روانتر و راحتتر بتوانيم با همديگر كار كنيم. به هر حال براي ساخت موسيقي يك اثر سينمايي، كارگردان بايد توضيحاتي دربارهي اثر و آنچه از موسيقي ميخواهد بدهد تا آهنگساز بر اساس آن موسيقي بنويسد. اما آشنايي من و آقاي يزدانيان، باعث ميشد تا بدون نياز به توضيحات اضافي بتوانيم با همديگر كار كرده و خواستههای هم را درك كنيم.
آشنايي با روحيات و خلقيات، مسألهي بسيار مهمي در موفقيت و ايجاد حس مناسب در اثر است، ما در گروه نور نيز نزديك به ده سال است كه با يكديگر كار ميكنيم و كنار هم ساز ميزنيم. بنابراين در هر اجرا ميدانيم كه در لحظه قرار است چه اتفاقي توسط يك نوازنده رخ دهد. ميتوانم بگويم وقتي كنار هم ساز ميزنيم، اتفاقاتي فراتر از همنوازيِ صرف رخ ميدهد و ما هر بار با كمك يكديگر چيزي را با هم خلق ميكنيم. البته اين مسأله تنها به من محدود نميشد و اين نزديكي با ديگر عوامل فيلم هم وجود داشت.
* انتخاب اشعار گيلكي بر عهدهي شما بود؟
نه، اينها سه ملودي بينالمللي هستند كه اشعار گيلكي روي آنها سوار شده، البته اين ملوديها بسيار تأثيرگذار هستند و سالهاست كه در ناخودآگاه هر مليتي وجود دارد و همه آنها را شنيدهاند. شاعر اين قطعات «جهانگير صدريپور» است كه مردي اهل سياست و در عين حال شاعر بوده. او اين ملوديها را بسيار دوست داشته و چون ميخواسته مردم هم با آنها آشنا شوند، اشعار گيلكي روي آنها گذاشته است.
اين هم بخشي ديگر از خاطرات آقاي يزدانيان بود كه پيش از انقلاب از راديو رشت شنيده بودند. من ابتدا قرار بود سكانس كوچكي در اين فيلم به عنوان بازيگر حضور داشته باشم و اصلاً صحبت از ساخت موسيقي فيلم نبود. آقاي يزدانيان ميخواستند از ملودي اين قطعات به عنوان موسيقي اثرشان استفاده كنند. بههرحال داستان اين فيلم شاعرانه و عاشقانه بوده و پيام آن بيزوالي عشق در برابر زمان است. از آنجا كه داستان در رشت اتفاق میافتد، من اين سه ملودي را محور موسيقي فيلم قرار دادم و بقيهي ملوديها را بر اساس آن ساختم. در واقع ملوديهاي ديگري كه نوشته شده، همين حس را ميدهد.
* ساز غالب در اين اثر گيتار است، انتخاب اين ساز دليل خاصي دارد؟
گیتار همراه خوبي براي آوازهاي عاشقانه است و اين ماجرا در تمامي فرهنگها هم وجود دارد. در موسيقي ما هم قطعات عاشقانهي بسياري بر اساس اين ساز ساخته شده است.
* واقعاً انتظار اين ميزان استقبال از موسیقی متن فیلم را داشتيد؟
نه، اصلاً. از همان نمايش فيلم در جشنواره از خود اثر و موسيقياش استقبال بسيار خوبي شد و در چند نظرسنجي -ماهنامهي فيلم و صنعت سينما- به عنوان فيلم برگزيدهي مخاطبان شناخته شد. به هر حال من شخصاً چنين مسألهاي را حدس نميزدم. به هر حال «در دنیای تو ساعت چند است؟» فيلم بسيار زيبايي است كه با تفكري بسيار عميق ساخته شده. اگر موسيقي تا اين اندازه شنيده شده، به خاطر آن است كه همهچيز در كنار هم به درستي قرار گرفتهاند؛ درست مثل غذايي كه تمام محتویات و ادويههايش به اندازه است.
* آهنگسازي كه در زمينهي ساخت موسيقي يك فيلم فعاليت ميكند، ناگزير است در جهت خواستههای كارگردان حرکت كند. کارگردان هم سه قطعه را به شما معرفی کرده که از آنها استفاده کنید. اين دست شما را براي بيان ايدههايتان نميبست؟
نه، بههرحال براي ساخت موسيقي يك اثر تصويري بايد با چارچوب ريتم فیلم، تصوير و همچنين سليقهي كارگردان هماهنگ باشيد. با توجه به اين محدوديتها، بايد بتوانيد راهي پيدا كنيد تا به آزادي مورد نظر برسید و اثري خلق کنید كه خودتان و بيانتان در آن وجود داشته باشد. اتفاقاً اين تجربهي بسيار جالبي براي من است. آهنگسازي فيلم، مثل زندگي است. شما هر اندازه هم كه در زندگي آزاديخواه باشيد، ناگزير هستيد در يك چارچوبهايي قرار گرفته و بر اساس آن زندگي كنيد. وقتي سفارش ساخت موسيقي يك فيلم به من داده ميشود، با كارگردان صحبت ميكنم تا متوجه سليقهي موسيقايي و هدفش از موسيقي شوم و بر اساس آن چارچوبها و محدوديتهای فیلم را درك و راه خودم را پيدا كنم.
* آنچه ما در موسيقي اين فيلم ميشنويم، فضاي متفاوتي از ديگر آثاري است كه در اين مدت از شما شنيدهايم.
بله، اما موسيقي فيلم «نارنجيپوش» ميتوانست نزديك به اين اثر باشد.
* و البته ما پيش از اين از شما قطعهي باكلام کمتر شنيده بوديم.
در تيتراژ پاياني فيلم «چهل سالگي» هم يك قطعهي آوازي وجود دارد و البته قرار بود در تيتراژ پاياني فيلم «نارنجيپوش» هم يك قطعهي باكلام با صداي «حامد بهداد» باشد كه آقاي مهرجويي آن را حذف كردند.
* به نظر ميرسد در انتخاب ساخت موسيقي براي فيلم وسواس زيادي داريد و معمولاً هم انتخابهايتان نتایج درستی در پی داشته است.
البته من معمولاً انتخاب نميكنم، بيشتر انتخاب ميشوم. گاهي هم از نتيجهي كار راضي هستم، مثل همين فيلم يا «ماهي و گربه». البته بايد اعتراف كنم كار كردن با آقاي مهرجويي بيشتر برايم تجربهي جالبي بود، اينكه با پرسوناژي چون او همكاري داشته باشم كه به هر حال از بزرگترين و تأثيرگذارترين كارگردانان سينماي ايران است.
* صرفنظر از آثار خودتان، فضايي كه هماكنون در موسيقي فيلم وجود دارد را چطور ارزيابي ميكنيد؟
قضاوت كار همكارانم بسيار سخت است، به خصوص اينكه من چندان پيگير ديدن تمام فيلمها نيستم؛ اما مهمترين بخش در موسيقي فيلم به آگاهي موسيقايي كارگردان برميگردد كه البته اين مسأله در تمام دنيا وجود دارد. معمولاً كارگردانها بعد از مونتاژ به فكر ساخت موسيقي براي فیلمشان ميافتند و حداقل زمان ممكن را براي آن در نظر ميگيرند! براي اين فيلم اما خوشبختانه ما اين فرصت را داشتيم تا موسيقيهاي مختلف را تست كنيم.
گزارش خطا
نظر شما
آخرین اخبار