عباس معروفی درگذشت / بیوگرافی
به گزارش صدای ایران،عباس معروفی،متولد 1336 رماننویس ایرانی و خالق آثاری، چون «سمفونی مردگان» و «سال بلوا» در ۶۵ سالگی درگذشت.
عباس معروفی که نویسندگی را با شاگردی هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرده بود، با رمان «سمفونی مردگان» به شهرت رسید و هرچند مجموعه داستانهایی، چون «آخرین نسل برتر» از او به جا مانده، اما او را به عنوان رماننویس در ادبیات ایران میشناسند.
از آثار معروف زنده یاد معروفی، آثاری، چون «سمفونی مردگان» و «سال بلوا» بود
عباس معروفی، نویسنده و مدیرمسئول مجله «گردون» به سرطان مبتلا بود.
معروفی که از سالها پیش به آلمان مهاجرت کرده بود، در آنجا هم نویسندگی را ادامه داد، اما هیچ گاه نتوانست به عنوان یک نویسنده سرشناس، روند داستاننویسی خود را ادامه دهد.
زندگی خود را با کارهای سادهای از جمله مدیریت شبانه هتل میگذراند
حتی گفته میشد که او با وجود افتخارات بزرگی که در ادبیات ایران به دست آورده، در پذیرش هتلی در یکی از شهرهای آلمان مشغول به کار است و زندگی خود را با کارهای سادهای از جمله مدیریت شبانه هتل میگذراند.
معروفی حدود 11 سال معلم ادبیات در دبیرستانهای هدف و خوارزمی تهران بودهاست
عباس معروفی به سال ۱۳۳۶ خورشیدی در تهران (بازارچه نایب السلطنه) متولد شد. دیپلمه ریاضی از دبیرستان مروی، و فارغالتحصیل هنرهای زیبای تهران در رشته ادبیات دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات در دبیرستانهای هدف و خوارزمی تهران بودهاست.
نخستین مجموعه داستان او با نام «روبروی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ در تهران منتشر شد. پیش و پس از آن نیز داستانهای او در برخی مطبوعات به چاپ میرسید اما با انتشار «سمفونی مردگان» بود که نامش به عنوان نویسنده تثبیت شد.
در تابستان ۱۳۶۰ ساختمان کانون نویسندگان ایران توسط دادستانی انقلاب پلمب شد. عباس معروفی زیر نظر هیئت دبیران کانون (احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، باقر پرهام، محمد محمدعلی، و محمد مختاری) با شکستن پلمب، اسناد کانون را به جای امن رساند تا جان اعضای کانون محفوظ بماند.
در سال ۱۳۶۶ به عنوان مدیر اجراهای صحنهای، مدیر ارکستر سمفونیک تهران، و مدیر روابط عمومی (سه سال و نیم) بیش از ۵۰۰ کنسرت موسیقی از هنرمندان مختلف کشور به اجرا درآورد که از تلاشهای شبانهروزی اوست. مجلهٔ موسیقی «آهنگ» نیز به سردبیری او در همین دوران انتشار یافت.
یکی از مهمترین اقدامات مجله گردون طرح موضوع فعالیت مجدد کانون نویسندگان ایران بود
در سال ۱۳۶۹ مجله ادبی «گردون» را پایهگذاری کرد و سردبیری آنرا برعهده گرفت و بهطور جدی به کار مطبوعات ادبی روی آورد. سبک و روال وی در این نشریه با انتظارات دولت ایران مغایر بود و موجب فشارهای پی در پی و سرانجام محاکمه و توقیف آن شد. یکی از مهمترین اقدامات مجله گردون طرح موضوع فعالیت مجدد کانون نویسندگان ایران بود. در سال ۱۳۶۹ جلسات سومین دورهٔ کانون نویسندگان ایران آغاز شد و در سال ۱۳۷۳ به انتشار متن «ما نویسندهایم» انجامید.
معروفی در پی توقیف «گردون» ترک وطن کرد
معروفی در پی توقیف «گردون» ترک وطن کرد. او به پاکستان و سپس به آلمان رفت و مدتی از بورس «خانه هاینریش بل» بهره گرفت؛ و یک سال هم به عنوان مدیر در آن خانه کار کرد. پس از آن برای گذران زندگی دست به کارهای مختلف زد؛ مدتی به عنوان مدیر شبانه یک هتل کار کرد و آنگاه «خانه هنر و ادبیات هدایت» بزرگترین کتابفروشی ایرانی در اروپا را در خیابان کانت برلین، بنیاد نهاد و به کار کتابفروشی مشغول شد؛ و کلاسهای داستاننویسی خود را نیز در همان محل تشکیل داد. چاپخانه و نشر گردون هم در همین مکان برقرار است که تاکنون بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب از نویسندگان تبعیدی و آثار ممنوع در ایران را منتشر کردهاست.
او همچنین بنیانگذار سه جایزه ادبی قلم زرین گردون، قلم زرین زمانه و جایزه ادبی تیرگان است.
از جوایز عباس معروفی
آثار معروفی به زبان های مختلفی ترجمه شده است و از این جهت تاثیر زیادی در شناساندن ادبیات فارسی به جهان داشته است. او در کارنامه خود جوایز بین المللی متفاوتی ثبت کرده است. اولین جایزه بین المللی او، جایزه «هلمن/هامت» بود که به صورت مشترک با هوشنگ گلشیری در سال ۱۹۹۶ به آنها اختصاص داده شد. در همین سال او از جانب اتحادیه روزنامه نگاران کانادا جایزه رونامه نگار آزاد را از آن خودش کرد. سمفونی مردگان که شاهکاری از عباس معروفی است در سال ۲۰۰۱ «جایزه بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ» را کسب کرد.
همسر عباس معروفی
اکرم ابویی در سال ۱۳۴۳ در تهران متولد شد. او فارغ التحصیل آکادمی هنر در آلمان است و در برلین زندگی میکند. اکرم ابویی علاوه بر تدریس نقاشی تاکنون نمایشگاه های انفرادی و گروهی مختلفی را برگزار کرده است هم چنین او سه کتاب از مجموعه آثار خود با نامهای نگاهی به آن سوی جهان، طرحها و اینک تولد منتشر کرده است.
معروفی در زیر عکسی از خود که لباس بیمارستان بر تن دارد و روی یک ویلچر نشسته، اینگونه نوشته است:
سیمین دانشور به من گفت: «غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، معروفی!»
و من غصه خوردم.
اینجا در بیمارستان شریته برلین، حالا یازده جراحی را پشت سر گذاشتهام، از دوشنبه وارد مرحلهی پرتو درمانی میشوم؛ در تونلی تاریک به نقطههای روشنی فکر میکنم که اگر برخیزم، هفت کتاب نیمهکارهام را تمام کنم و باز چند تا درخت بکارم.
هفت جراح و متخصص زبده عمل جراحی را انجام دادند. جراح فک و دهان گفت: «بدن شما چهل ساله است، هیچ بیماری و خللی در تن شما نیست؛ سرطان لنفاوی هم یک بدبیاری بوده. پش گِهبت»
گفتم: «در طب ایرانی به این بدبیاری میگویند غمباد.»
خندید.