ماجرای قتل بخاطر عشق در جوادیه / روایت یک افسر آگاهی

او را به پلیس آگاهی آوردم و تحقیقات را شروع کردم، مرد جوان بسیار آرام بود، اما وقتی از او پرسیدم چرا دوستت را به قتل رساندی حدود نیم‌ساعت گریه کرد و دیگر به‌حدی رسیده بود که نفسش بالا نمی‌آمد او را آرام کرده و چند لیوان آب به او دادم و دوباره بازجویی‌ها را شروع کردم.
کد خبر: ۲۷۴۸۶۶
تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۲:۵۶

به گزارش صدای ایران در خاطره این افسر جنایی می خوانیم: تازه به تهران آمده و چند روزی بود که به‌عنوان افسر ویژه قتل در اداره دهم مشغول کار شده بودم. روز‌های اول که کشیک بودم هیچ قتلی گزارش نشد و تنها چند مورد فوت مشکوک گزارش شد. رییس اداره همیشه می‌گفت این فوت‌های مشکوک هم برای آب‌بندی شدن در تهران کافی است و به‌زودی احتمالاً در شیفت‌های تو قتل رخ خواهد داد.

یادم می‌آید بهمن‌ماه سال ۹۶ بود که در یک روز برفی کشیک بودم تا ظهر هیچ اتفاقی رخ نداد تا اینکه تلفن کشیک قتل به صدا درآمد و افسر کلانتری جوادیه از مرگ مرد جوانی در خیابان به‌علت اصابت چاقو خبر داد و مدعی شد مرد جوان ساعتی قبل در محل از سوی فردی ناشناس مورد اصابت چاقو قرار گرفته و قاتل از محل فراری است.




قتل پسر جوان در جوادیه تهران


بلافاصله به‌همراه اکیپ بررسی صحنه جرم به محل حادثه در یکی از کوچه‌پس‌کوچه‌های جوادیه رفتم، در آن روز همه‌چی خوب پیش می‌رفت اما از قبل از محل افتادن جسد جمعیت زیادی جمع‌شده بودند، مجبور شدم با همراهی مامور کلانتری از میان جمع خودم را به محل وقوع جرم برسانم. هنوز چند قدمی به محل حادثه مانده بود که دیدم صدای دادوفریاد می‌آید، وقتی سرم را برگرداندم پیرمرد و پیرزنی را دیدم که ادعا می‌کردند مقتول فرزندشان است.

از افسر کلانتری و مأمورانی که آن‌جا بودم خواستم تا پیرمرد و پیرزن را آرام کرده و به گوشه‌ای برد تا پس‌ از بررسی صحنه جرم به سراغ آن‌ها بروم، مردی حدودا سی و سه چهار ساله درحالی‌که چند ضربه‌ چاقو خورده بود کنار خیابان افتاده بود.



قاتل مرد جوان شناسایی شد


وقتی جنازه او را پزشکی قانونی معاینه کرد اعلام کرد که احتمالا قاتل حرفه‌ای نبوده و ضربات را بسیار عمیق وارد کرده‌ است. از چند نفر از کاسبان محل که صحنه قتل را دیده بودند شروع به پرس‌وجو کردم یکی از آن‌ها ادعا کرد مقتول را می‌شناسد و او محسن دوست مقتول است و گفت: این دو را زیاد در محل دیده بودم، اما امروز با یکدیگر درگیر شدند و یک لحظه مرد جوان چاقویی را از جیبش درآورد و به قصد کشت چند ضربه به دوستش زد و فرار کرد.

بعد از اهالی به سراغ پدر و مادر مقتول رفتم و از آن‌ها در مورد دوست پسرشان پرسیدم که ادعا کردند محسن پسر بسیار خوبی بود و نمی‌دانیم چرا با فرزند ما درگیر شده و او را به قتل رسانده‌ است.

با بررسی دوربین‌های مداربسته موجود در محل برایمان محرز شد که قاتل کسی نیست جز محسن، برای همین به دستور بازپرس ویژه قتل تحقیقاتمان را برای دستگیری محسن آغاز کردیم.




حضور نامحسوس


روزها در محلات به‌صورت نامحسوس حضور داشتیم تا شاید ردی از او به دست بیاوریم، سه ماه از قتل گذشته بود و انگار مرد جوان قطره آبی شده و به زیر زمین رفته‌ است هرچه تلاش می‌کردیم هر چه را که فکر می‌کردیم او آن‌جا باشد را گشتیم، اما سرنخی به دست نیامد.

دیگر ناامید شده بودم و فکر می‌کردم شاید نتوانم اولین پرونده‌ قتلم را به سرانجام برسانم.  اوایل بهار سال بعد بود که متوجه شدم قاتل به جرم حمل مواد مخدر داخل زندان است و با هویت جعلی در حال گذراندن جرم است.


او را به پلیس آگاهی آوردم و تحقیقات را شروع کردم، مرد جوان بسیار آرام بود، اما وقتی از او پرسیدم چرا دوستت را به قتل رساندی حدود نیم‌ساعت گریه کرد و دیگر به‌حدی رسیده بود که نفسش بالا نمی‌آمد او را آرام کرده و چند لیوان آب به او دادم و دوباره بازجویی‌ها را شروع کردم.


قتل دوست

محسن با اعتراف به قتل دوستش محمود مدعی شد: چند وقتی بود که با دختری به نام سمیرا دوست شده بودم و رابطه بسیار خوبی داشتیم هرچه رابطه ما جلوتر می‌رفت دختر مورد علاقه‌ام ارتباطش را با من کمتر می‌کرد و سرسنگین شده بود. وقتی به‌دنبال دلیل این موضوع گشتم متوجه شدم که دوستم با دختر مورد علاقه‌ام ارتباط گرفته و به‌همین خاطر سمیرا دیگر من را دوست ندارند، عصبانی شدم و با چاقویی که در جیبم بود به سراغ محمود رفته و چند ضربه به او زدم. من نمی‌خواستم او را بکشم و یک لحظه عصبانیت باعث شد تا زندگی خودم و او را نابود کنم.


وقتی اظهارات او را ثبت کردم پرونده را تکمیل و به دادسرا فرستادم. پسر جوان به‌خاطر یک لحظه عصبانیت آینده خودش را به تباهی کشانده بود بعد‌ها متوجه شدم او محاکمه و به اعدام محکوم شد، اما خانواده مقتول با بزرگواری او را بخشیده و از مرگ نجات یافت. خوشحال بودم که اولین پرونده ام در تهران فرجام خوبی داشت.

 



پربیننده ترین ها