نقویان: با نام دین ما را به ناکجا آباد می برند
حجتالاسلام نقویان از نسل روحانیون جدیدی است که قرائتی که از دین ارائه میکند با دغدغههای نسل جدید همخوانی بیشتری دارد.
به گزارش صدای ایران دفترش در یکی از میدانهای وسط شهر و بسیار بیآلایش و خودمانی است. شمرده، اما جدی و بیپرده سخن میگوید. حجتالاسلام نقویان از نسل روحانیون جدیدی است که قرائتی که از دین ارائه میکند با دغدغههای نسل جدید همخوانی بیشتری دارد. به همین دلیل نیز تلاش میکنم دغدغههای نسل جدید و عدم تحقق آنها در جامعه را با ایشان مطرح کنم. او از جمله وعاظ شهیر کشور است که سخنانش همواره با مخاطبان زیادی همراه بوده و کلامش بهدلیل اینکه از دل بر میآید به دل مینشیند. با این وجود مدتهاست که بهدلیل مواضع صریح و بیپردهاش مغضوب گروهی خاص شده و به همین دلیل کمتر در صداوسیما حضور پیدا میکند. از او میپرسم از بین چاپلوسی، فرصت طلبی و تحجر کدامیک بیشتر به جامعه آسیب زده که ایشان عنوان میکند تحجر از همه خطرناکتر است. حجتالاسلام نقویان در ادامه به تحجر مدرن و تفکر شبه داعشی در جامعه اشاره میکند و تصریح میکند: «برخی خیال میکنند کاری که انجام میدهند صحیح است اما در واقع ناصحیح است. از سوی دیگر برخی که در گذشته نحیف و لاغر بودهاند امروز خیال میکنند چاق شدهاند اما در واقع ورم کردهاند». در ادامه متن گفتوگوی «آرمان» با حجتالاسلام ناصر نقویان را از نظر میگذرانید.
چرا در فضای سیاسی ایران «خواست قدرت» بر اخلاق غلبه پیدا کرده است و اخلاق در فضای سیاسی ایران روزبهروز کمرنگتر شده است؟
ما باید در ابتدا به مقوله «انسان» نگاه کنیم که در چه بوتهای میتوان آن را امتحان کرد. حضرت حافظ میفرمایند: «خوش بود گر محک تجربه آید به میان». به همین دلیل نیز باید دقت کرد که در چه شرایطی میتوان انسان را محک زد. آیا در سختیها، مبارزه و زندان میتوان انسان را امتحان کرد یا محک زدن انسان باید در شرایط دیگری صورت بگیرد. مهمترین زمانی که میتوان یک انسان را امتحان کرد زمانی است که به وی قدرت، پول و نفوذ دستور داده میشود. امیرالمومنین میفرمایند: «بهترین زمان برای امتحان کردن مردان بزرگ زمانی است که به آنها میز قدرت داده میشود». با این وجود زمانی امتحان انسان جدی میشود که قدرت وی تهدید شود و احساس خطر کند. در چنین شرایطی ماهیت اصلی انسان مشخص میشود. دانشمندان غربی این مساله را مورد بررسی قرار دادهاند و به این نتیجه رسیدهاند که اگر فردی رئیسجمهور یا رئیس دستگاه قضا شد حتما باید قدرت وی با اهرمهای دیگری کنترل شود. این در حالی است که در فرهنگ سیاسی و فکری غرب مسالهای به نام «عصمت» و «معصوم» وجود ندارد. به همین دلیل نیز تلاش میکنند از ابزارهای کنترلکننده برای مهار قدرت افرادی که مدیریت جامعه را برعهده دارند استفاده کنند تا این افراد به سمت دیکتاتوری، افسارگسیختگی و قدرت مطلقه پیش نروند. در اسلام نیز این مساله مطرح شده است. قرآن کریم میفرماید: «ان الانسان لیطغی ان رَاَه استغنی». این آیه به این معنا است که هنگامی که انسان وارد چرخه قدرت میشود باید ترمزها و ابزارهای کنترلی در کنار وی قرار بگیرد تا از مرزعدالت و تقوا خارج نشود. به همین دلیل نیز ما باید به وضعیت جامعه نگاه کنیم که آیا برای جلوگیری از تندرویها و زیاده خواهیها ترمز و اهرمهای کنترلی در نظر گرفته شده یا خیر.
بهنظر شما این اتفاق در جامعه ما رخ داده است؟
خیر؛ بهنظر من این اتفاق رخ نداده است. در جامعه ما که به نام دین اداره میشود هنوز فاصله با قله اخلاق زیاد است. متاسفانه برخی افراد به نام دفاع از ارزشهای اسلامی و خون شهدا و با ناآگاهی و کمدانشی مسیری را در پیش گرفتهاند که در نهایت به ناکجا آباد خواهد رسید. از سوی دیگر برخی ترازوی حقیقت را با ترازوی مصلحت اشتباه گرفتهاند و با مصلحت اندیشی به مشکلات جامعه نگاه میکنند. به همین دلیل نیز نتیجه فعالیتهای آنها با خواست حقیقی جامعه تفاوت پیدا کرده است. به قول شیخ شبستر: «برو ای خواجه خود را نیک بشناس/ که نبود فربهای مانند آماس». این سخن به این معنا است که برخی افراد که در گذشته دارای اندام لاغر و نحیفی بودهاند به مرور زمان تلاش کردهاند چاق شود، اما به جای چاق شدن «ورم» کردهاند. به همین دلیل برای این عده هنوز مشخص نیست که از حقیقت دفاع میکنند یا اینکه بهدنبال این هستند که خود را در قدرت نگه دارند. این در حالی است که باید اجازه داد در یکی فضای آزاد و بدون تهدید گفتوگو و مفاهمه بین جریانهای فکری جامعه برقرار شود. نباید بدون دلیل به افراد انگ دگراندیش، ضد نظام و انقلاب زده شود. بنده بهتازگی به یکی از مسئولان صداوسیما گفتم من اگر جای شما بودم با دخترانی که در خیابان، حجاب خود را بر سر چوب میکنند برخورد سلبی نمیکردم و بلکه به این افراد فرصت میدادم دغدغهها و استدلالهای خود را در صداوسیما مطرح کنند یا یک مناظره علمی در این زمینه برگزار میکردم. در شرایط کنونی بهدلیل بالا رفتن آگاهی مردم حقیقت پیچیده و غیرقابل دسترس نیست. شاید در گذشته برخی میتوانستند به امیرالمومنین انگ بینمازی هم بزنند؛ اما امروز حقیقت برای همگان آشکار است. امیرالمومنین به مالک توصیه میکند یکی از معیارهایی که میتوانی متوجه شوی که آیا عملکردت صحیح بوده و یا خیر؛ افکار عمومی و پچپچهایی است که مردم پشت سر تو میکنند.
بهنظر میرسد برخی از دیدگاه افکار عمومی نسبت به وضعیت موجود آگاهی دارند. با این وجود همچنان بر مواضع خود پافشاری میکنند. این نوع رویکرد چه دلایلی دارد؟
معیار قضاوت مردم عملکردهاست. مردم به عملکرد مسئولان در مسائل اجتماعی، مشکلات اقتصادی و فرهنگی نگاه میکنند و سپس درباره عملکرد مسئولان قضاوت میکنند. از سوی دیگر همه اجزای نظام جمهوری اسلامی با هم است و کسی نمیتواند آن را از هم تفکیک کند. به همین دلیل نیز مردم عملکرد مسئولان را در زمینههای مختلف معدلگیری میکنند و در نهایت به اصل نظام نمره میدهند. بنده یک بار با یکی از ائمه جمعه تهران همسفر شدم. در آن زمان اختلاس123میلیاردی در جامعه مطرح شده بود. من در این سفر به ایشان گفتم دستگاه قضائی نباید تنها با یک فرد یا گروه در زمینه فساد اقتصادی مقابله کند بلکه باید بهصورت ریشهای با فساد اقتصادی مقابله کند. با این وجود بهنظر میرسد کسی به فکر ریشهها نیست و همه بهدنبال متهم کردن افراد هستند. چرا دختری که توسط صداوسیما، دانشگاه و فرهنگ انقلاب بزرگ شده امروز روسری خود را در خیابان بر سر چوب میکند؟ بهنظر من «فرهنگ» با «سرهنگ» نمیشود. کار فرهنگی با کار سرهنگی متفاوت است. تربیت اجبار و الزامآور نیست. کسی نمیتواند یک بذر را رشد بدهد، بلکه باید زمینههای رشد را مهیا کرد تا بذر خودش مسیر خود را پیدا کند و رشد کند. به همین دلیل ما باید در رفتارهای خود یک آسیبشناسی جدی انجام بدهیم. امروز نزدیک چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد. به همین دلیل ما در شرایطی قرار گرفتهایم که میتوانیم به گذشته نگاه کنیم و آن را آسیبشناسی کنیم. آلمان پس از جنگ جهانی دوم به یک ویرانه تبدیل شده بود. این در حالی است که خیلی زود و در حدود سی سال دوباره در مسیر پیشرفت قرار گرفت و به یک کشور قدرتمند در زمینههای مختلف تبدیل شد. با این وجود کشور ما با اینکه چهل سال از پیروزی انقلاب میگذرد اما در بسیاری از زمینهها با چالشهای جدی مواجه است. امروز مسئولان عنوان میکنند که در ایران در حدود11میلیون نفر حاشیه نشین وجود دارد. سوال اینجاست چرا زمانی که تعداد حاشیه نشینان11هزار نفر بود این مساله را جدی نگرفتید و تمهیدات لازم را در نظر نگرفتید تا کار به اینجا بکشد.
در جامعهشناسی تاریخی ایرانیان در گذشته و به خصوص تا قبل از انقلاب اسلامی رابطه قدرت و مردم همواره تحت تاثیر سه مساله مهم یعنی «چاپلوسی»، «فرصتطلبی» و «تحجر» بوده است. بهنظر شما آیا این سه رویکرد پس از انقلاب اسلامی نیز به رابطه قدرت و مردم رسوخ کرده است؟
این سه مساله به فلسفه انسان بازمیگردد. انسان باید بپذیرد که «معصوم» نیست و در وجودش زمینه هزاران خطا وجود دارد. هرچه حوزه نفوذ انسان گستردهتر باشد پیامدهای خطایی که مرتکب میشود بیشتر خواهد شد. بهعنوان مثال پیامدهای خطای یک وزیر از خطای یک فرماندار خیلی بیشتر است. قرآن کریم، تحجر را از بقیه مسائل خطرناکتر میداند. تصور تاریخی برخی به این شکل است که فرد بیدین، خلافکار، مشروب خور و یا زناکار را برای جامعه خطرناک میدانند. این در حالی است که قرآن کریم متحجر را از همه خطرناکتر میداند. قرآن کریم به یک تفکر شبه داعشی اشاره میکند که فرد گمان میکند کار خوبی انجام میدهد، اما در واقع کار نادرستی انجام میدهد. کسی که شهید حججی را به شهادت میرساند «ا...و اکبر» میگوید. این در حالی است که شهید حججی هم لحظه شهادت «ا...و اکبر» میگوید. در نتیجه قاتل و مقتول بهصورت همزمان «ا...و اکبر» میگویند. با این وجود ما به یکی آفرین میگوییم و آن را ستایش میکنیم و به دیگری لعنت میفرستیم. حضرت حافظ میفرماید: «مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند/ ما دل به عشوه که دهیم؟ اختیار چیست؟». در نتیجه کسانی که خطا میکنند اما گمان میکنند کار صحیحی انجام میدهند از همه خطرناکتر هستند. به قول خواجه شیراز «من به خیال زاهدی گوشه نشین طرفه آنک/ مغبچهای به هر طرف میزندم به چنگ و دف». معنی این شعر این است که زاهدی که خیال میکند در گوشهای نشسته و در حال ذکر و ورد است، در واقع توسط شیطان بچهای به بازی گرفته شده است. حضرت مولانا میگوید: «معنی قرآن زقرآن پرس و بس/ وزکسی کآتش زده است اندر هوس». این سخن به این معنا است که اگر کسی میخواهد معنا و مفهوم قرآن را متوجه شود در ابتدا باید ذهن خود را از همه چیز اعم از تربیت، جامعه و سلایق شخصی خالی کند و سپس به فراگرفتن قرآن کریم روی بیاورد. در نتیجه اگر ما ذهن خود را برای درک مفاهیم قرآن خالی نکنیم مانند قطبنمایی خواهیم بود که در کنارش وسایل مغناطیسی گمراهکننده زیادی قرار دارد و قرار است مسیر صحیح را نیز به ما نشان بدهد.
تفکر شبه داعشی که گمان میکند کار صحیح انجام میدهد، اما در واقع کار ناصحیح میکند به چه میزان در فضای سیاسی ایران وجود دارد؟ وجود این نوع تفکر چه پیامدهایی برای جامعه ایران داشته است؟
تحجر همواره یکی از مهمترین پارامترهای آسیب زننده بوده است. امام بارها عنوان کردند پدر پیرتان چه لطمهها که از متحجرین نخورده است. این در حالی است که در شرایط کنونی جامعه با تحجرهای جدید مواجه شده است. تفسیر یکجانبه و یک قرائتی شدن دین یک نوع تحجر به شمار میرود. از سوی دیگر جلوگیری از گفتوگوی آزاد در جامعه نیز یک نوع تحجر است. اغلب اینگونه افراد نیز عنوان میکنند به نظام و آرمانهای حضرت امام پایبند هستند. با این وجود مانع از گردش آزاد اطلاعات و فضای تعامل و گفتوگو در جامعه میشوند. روزی یکی از نزدیکان حضرت امام به ایشان گفتند یکی از علما با شما مخالف است. حضرت امام برآشفته شدند و گفتند که مگر من اصول دین هستم که اگر کسی با من مخالف باشد با دین خدا مخالف است؟ اگر یک کارمند توانمند و متعهد در یک اداره در انتخابات به فرد دیگری رأی داده است نباید وی را بهدلیل عقاید و سلایق سیاسیاش کنار گذاشت. اگر این اتفاق رخ بدهد نوعی تحجر است. سرمربی تیم ملی فوتبال ما هنگامی که وارد ایران میشود در ساکش مهر و تسبیح وجود ندارد و به اصول انقلاب اسلامی هم پایبند نیست. با این وجود تنها بهدلیل تخصص و تعهدش میلیاردها تومان پول میگیرد تا بتواند در فوتبال کشور تحول ایجاد کند. این وضعیت در بخشهای اقتصادی و صنعتی و زمینههای دیگر نیز وجود دارد. چرا برای افراد متخصص موانع دست و پاگیر ایجاد میکنیم؟ در شرایط کنونی بسیاری از افراد متخصص به دلایل اینکه با برخی از رویکردهای نهادهای خاص موافق نیستند خانهنشین هستند یا اینکه سمتهای کلیدی در اختیار ندارند. بدون شک اگر همچنان مسیر تحجر در کشور ادامه پیدا کند در نهایت به بنبست خواهیم خورد. مسئولان جامعه در مرحله نخست باید بهدنبال واکسیناسیون فرهنگی باشند. اگر ما در گذشته برای آسیبهای اجتماعی کوچک که قابل درمان بود راهحل مناسب پیدا میکردیم و قضیه را جدیتر میگرفتیم امروز آسیبهای اجتماعی عمیقتر و شدیدتر نمیشد.
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار