بادامچیان: میرحسین موسوی برای انقلاب یک سیلی هم نخورده است

کد خبر: ۱۸۷۸۱
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۵
به آیت گفتم که شما از نظر رأی مخالف چون وظیفه خود می‌یابی، رای مخالف بدهید! اما از نظر تشکیلات رعایت کنید و مخالفت خود را علنی نکنید.

روزنامه ابتکار در گفتگو با اسدالله بادامچیان نوشت؛

شما بارها درباره مدیریت آقای موسوی در دوران جنگ و... صحبت کرده‌اید اما گویا هرچه جلوتر می‌رویم لحن صحبت‌هایتان صریح‌تر شده؟ قبول دارید؟

احتمالا منظور شما پاسخ من به آقای مسیح مهاجری است. با این وجود هربار که من در باره هرکسی نه فقط آقای موسوی صحبت کرده‌ام هم نقاط منفی را گفته‌ام و هم نقاط مثبت را! درباره پاسخ به آقای مهاجری هم که ایشان بدون این که اسم بیاورند آدرس می‌دهند و تهدید می‌کنند و من همانطور هم که گفته بودم، ابتدا از این حرف‌ها خنده‌ام گرفت وبعد تعجب کردم و سرانجام متاسف شدم. بارها هم گفته ام اگر چیزی درباره من هست که می‌خواهید بگویید، خوب بگویید! من چیزی برای رو کردن ندارم که بخواهید رو کنید! من در حزب جمهوری اسلامی بعد از مسؤلیت‌های مختلفی که داشتم نه حقوق گرفتم، نه امتیازی گرفتم! با آقای بهشتی کار می‌کردیم. عشقم آقای بهشتی بود و تا لحظه شهادت هم در کنارشان کار کردم.

در جمله مشهور امام درباره میرحسین موسوی که مدتی بسیار زیاد نشر و بازنشر می‌شد، با این مضمون که کسانی که در برابر شما ایستاده‌اند توان اداره یک نانوایی را هم ندارند، امام (ره) چه کسانی را نقد می‌کردند؟

امام این جمله را به بعضی از مخالفان موسوی می‌گفتند نه ما! دوستان اصلاح طلب ما – البته آن زمان اصطلاحات فرق می‌کرد، یک زمان خط بنی صدر بود، یک زمان خط بازرگان و یک زمان خط میرحسین و... – از این فرصت سوءاستفاده کردند و] با توجه به اینکه امام جامعه مدرسین را از ارائه لیست برای انتخابات مجلس در آن دوره نهی کرده‌بود[ گفتند که منظور امام جامعه مدرسین است و اینها اسلام آمریکایی دارند. حتی یک بار آقای مهدوی به امام گفتند: امام! شوخی شوخی ما را اسلام آمریکایی می‌خوانند. امام هم خندید و گفت: به شما نمی‌گویند که، می‌گویند دیگر!

پس امام (ره) به چه کسانی می‌گفتند؟ چه کسانی مخالفش بودند که امام آنها را ناتوان از اداره یک نانوایی می‌خواندند؟

نگاه کنید! مقابل میرحسین، شهید آیت بود که او را در خط آمریکا می‌دانست. امام به کسانی که مقابل میرحسین بودند این جمله را نگفتند! 

اما سیاست‌های موسوی که عمدتا چپ گرایانه بود، در واقع نقطه مقابل آنچه که آمریکایی خوانده می‌شود.

شما فکر کرده‌ای کسانی که سیاست چپ دارند در خط آمریکا نیستند؟ 

داشتید از مقابله می‌گفتید!

آن شب هفتم تیری که در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، موسوی برای وزارت خارجه مطرح شد، آقای آیت مخالفت کرد. بحث شد که چرا! گفت این آقای موسوی در خط پیمان ] حبیب الله پیمان[ است و این خط به آمریکا منتهی می‌شود، بعد گفت که: من در مورد بنی صدر اینها را گفته ام که باور نکردند. او گفت که به این حرفش اعتقاد دارد و به عنوان نماینده مردم و به این دلیل با او مخالف است. سر این مخالفت، آقای موسوی عصبانی شدند گفتند چون تشکیلات حزب رأی موافق داده است شما هم باید بپذیری! اگر مخالفت کنی باید از تشکیلات اخراجت کنند. و آیت گفت این را وظیفه خود می‌یابم و من به وظیفه‌ام عمل می‌کنم.

این مکالمه‌ها در جلسه و با حضور شما انجام شده، شما به عنوان عضو شورای مرکزی حزب، چه موضعی داشتید به نظرتان موضع کدام یک از این دو نفر درست بود؟ 

من شخصا آن موقع وارد دعوا نشدم، به آیت گفتم که شما از نظر رأی مخالف چون وظیفه خود می‌یابی، رای مخالف بدهید! اما از نظر تشکیلات رعایت کنید و مخالفت خود را علنی نکنید. اما دوستان آیت هم می‌گفتند باید اقدام کرد. آیت هم گفت اینجا تکلیف شرعی است و نمی‌توان تکلیف شرعی را نادیده گرفت. اما دوستان موسوی گفتند این موضوع تخلف تشکیلاتی است. در این میان مرحوم فرزاد رهبری گفت از این باب نگاه نکنید، از این باب اگر قرار باشد نگاه کنیم، آقای مهندس موسوی در روزنامه جمهوری اسلامی بسیار تخلف کرده و در واحد سیاسی هم همینطور. مرحوم عسگر اولادی هم گفت بله اگر بنا بر تخلف باشد، آقای موسوی در روزنامه خیلی تخلف دارد. آقای بهشتی هم جمع بندی کردند و گفتند خیلی خوب پس ما باید این موضع آقای آیت و تخلفات ایشان ] میرحسین موسوی[ را در دستور کار بگذاریم و بررسی کنیم! که جلسه تمام شد و بعد شهید شدند.

تخلف موسوی در روزنامه چه بود؟

سانسور آقای آیت که دبیر سیاسی حزب بود! مطالب آیت را منتشر نمی‌کرد.

کار به کجا رسید که امام آن جمله را گفتند؟

امام به کسانی که در کشور به دولت انتقاد غیر صحیح می‌کردند، فرمودند شماها که این حرف‌ها را می‌زنید یک نانوایی را هم نمی‌توانید اداره کنید. به آنها گفتند نه به مدرسین، نه روحانیت. امام به جامعه مدرسین که آیت الله مشکینی بالای سرش بود از این حرف‌ها نمی‌زد، به روحانیت نمی‌زد، به حزب نمی‌زد، مگر رودربایستی داشت؟ این که کسی یک حرفی را که امام گفته‌اند، برگرداند به کسانی که رقیب سیاسی اش هستند درست نیست.

چه کسانی با دولت مخالفت می‌کردند؟ منظور امام به طور دقیق تر چه کسانی بود؟

منظور امام مخالفان موسوی بود. البته نه مخالفان موسوی، مخالفان دولت بود! امام با دولت آقای بازرگان چه می‌کرد؟ خود بازرگان در مصاحبه مهرماه 58 با اوریانا فالاچی، اعتراف دارد که همه کارهای ما در حال چالش با امام است اما امام در همان روزگار می‌فرمود با این دولت مخالفت نکنید و حمایت می‌کرد.

درباره بنی صدر چطور؟

امام چقدر از بنی صدر حمایت کرد!؟ امام از بنی صدر حمایت نکرد از رییس جمهور حمایت کرد! تا جایی که لازم بود و به صلاح بود حمایت کردند! به همان شیوه از موسوی حمایت نکرد از نخست وزیر دولت حمایت کرد! آقا هم همینطور است که امروز از دولت‌ها و رییس جمهورها به همان شیوه حمایت می‌کنند.

سرنوشت موسوی اما دست کم تا سال 88 با بازرگان و بنی‌صدر فرق داشت! در آن زمان هم مهمترین روزنامه کشور دستش بود و هم در حزب رسمی و اصلی کشور سمت‌های اجرایی بالایی داشت.

خب کسی با ایشان هیچ برخوردی نکرده است، آقای موسوی برای انقلاب یک سیلی هم نخورده است. افکارش قبل از انقلاب انقلابی نبود که. شاگرد پیمان بوده. کتابهایش التقاطی است. او و خانمش، زهرا رهنورد شاگرد پیمان بودند و افکار چپ غربی داشتند. جالب است آقای موسوی وقتی آمد و وارد شورای مرکزی حزب شد، چهره‌ای نبود! ایشان با آقای باهنر آشنا بود و از طریق ایشان وارد حزب شد و در حزب تحویلش گرفتند، صاحب قلم بود. هم قلم خوبی داشت و دارد و هم بیان خوبی. بالاخره آمد و مسئول واحد سیاسی شد. اما در این واحد افکار موسسان حزب را ترویج نمی‌کرد، افکار خودش را ترویج می‌کرد. اینطوری در واحد سیاسی یک جزیره جدا درست کرد. در حزب هم یک گروه 5 نفره گذاشتند برایش که مسایل سیاسی را این 5 نفر با ایشان همراهی کنند، بنده بودم و سعید اسلامی و آقای آیت و محمد آقای هاشمی و... اما ایشان میدان نداد و زیر بار نرفت. خب بالاخره دستور حزب بود و موسوی قبول نکرد. تا این که یک مرتبه برای وزارت خارجه مطرح شد. درباره این موضوع و روابط فی مابین در حزب بحث طولانی است و پیچیدگی‌های خاص تاریخ وجود دارد که اینجا همه اش را نمی‌توان گفت.


پربیننده ترین ها