صدیق‌تعریف: چه ضرورتی هست جهانی شویم

کد خبر: ۱۸۶۹۵
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۸
روی دیوار نقاشی زیبایی از چهره قمرالملوک وزیری است که گویی صدای او از لابه‌لای درختان می‌گذرد و در امتداد باد می‌پیچد آنچنان که سکوت جنگل را می‌شکند. تصویر دیگری روی دیوار روبه‌رو کبوتر صلحی را نشان می‌دهد که در پایش عکسی از عارف قزوینی دارد. امسال هشتادمین سالمرگ این شاعر و تصنیف‌ساز دوران مشروطه است . صدیق تعریف خواننده موسیقی اصیل ایرانی دل در گرو صدا و شخصیت ماه بانوی آواز ایران دارد، تا آنجا که ردپای او را در اغلب آثار تعریف می‌بینیم.او در آلبوم جدید «عارف شیدا» که به‌زودی منتشر می‌شود آثار کمتر شنیده شده عارف را بازخوانی و تدوین کرده است. این خواننده رشدیافته در مکتب چاووش نیز همانند کسانی که درکنار استاد فقید محمدرضا لطفی رشد یافته و بالیدند بر دفاع از اصالت‌ها تاکید دارد و همچنان آرمانخواه و گزیده‌کار است. خواننده تیتراژ سریال امام علی و بوعلی سینا در صحبت‌هایش موسیقی امروز را بیش از اندازه متمایل به تجاری‌سازی دانسته و حتی استفاده از برخی روش‌های غربی آهنگسازی را تحت تاثیر وزیدن نسیم شبه‌روشنفکری مرسوم می‏داند. با خواننده آلبوم به یادماندنی «کردانه» در مورد نگاه او به بازخوانی آثار قدما، موسیقی امروز و شرایط جدید فعالیت موزیسین‌ها در دوره دولت یازدهم پرداخته‌ایم.
 
بعد از مدت‌ها شنیده شده که شما  در حال انتشار آلبوم جدیدی هستید . درمورد این آلبوم که به‌زودی منتشر خواهید کرد، لطفا توضیح دهید که چیست و چگونه شکل گرفته است؟

مجموعه‌ای است از بازآفرینی برخی از آثار عارف قزوینی شاعر، تصنیف‏ساز و ترانه‌سرای بزرگ و عزیز دوران مشروطه که امسال مصادف است با هشتادمین سال خاموشی او. این مجموعه از آثار عارف قطعاتی هستند که می‌توان گفت تقریبا اکثر آنها اجرا نشده یا اگر شده اجرای‌شان مهجور مانده است و همانند تصنیف از خون جوانان وطن عارف که بنا به ضرورت دارای شهرت بسیاری است اغلب این مجموعه قطعات آنچنان شنیده نشده‌اند. از آنجایی که بارها گفته‌ام که برایم مهم نیست آهنگسازی که کاری پیشنهاد می‌کند حتما نامدار و با سابقه و شناخته شده باشد یا اینکه جوانی باشد که تازه قدم‌های اولیه را در حوزه آهنگسازی دارد برمی‌دارد. روی این اصل طی این سال‌ها کارهای گوناگونی توسط آهنگسازان به من پیشنهاد شده است.
 ‌
در این دسته‌بندی مجموعه مورد اشاره متعلق به پیشنهادات آهنگسازان باسابقه و نامدار است یا جوانان مستعد امروزی؟

طی دو سه سال اخیر از طرف یکی از همان جوانان مستعد نسل امروز موسیقی ایران پیشنهاداتی برای اجرای یکی دو آلبوم به من شد ولی نتوانستم چندان با این آثار، که چه بسا هم قابل قبول و صاحب ارزش بودند، ارتباط حسی و روحی برقرار کنم. اما اواسط پارسال ایشان پیشنهاد جدیدی مطرح کرد برای اجرای آلبومی جدید. از آنجایی که با این جوان جسته و گریخته از قدیم‌الایام آشنا بودم و هرازچندگاهی مراوداتی داشتم او با سلیقه و نگاه من به موسیقی به خوبی آشنا بود. مجموعه جدیدی که پیشنهاد کرد بازآفرینی چند تصنیف از عارف قزوینی و علی‌اکبر شیدا بود با ارنجمان جدید و مناسب به سبک و سیاق اجراهای گروه‌های نامدار شیدا و عارف.
 
‌آهنگساز یا تنظیم‌کننده این آلبوم چه کسی است و آیا شما به‌عنوان خواننده تنها به بازخوانی ‌تصنیف‌های پیشنهادی پرداخته‌اید؟

آهنگساز پویان بیگلر از شاگردان استاد لطفی است. به نظر می‌رسد نگاه این جوان ادامه نگرش و عملکرد گروه شیدا و عارف و استاد محمدرضا لطفی است این مجموعه ‌تصنیف‌ها در کوک‌های بالا و به اصطلاح چپ کوک تنظیم شده بود و من باید در همین کوک، چپ کوک می‌خواندم و این مجموعه در زمستان سال پیش ضبط و آماده انتشار شد. ماحصل این مجموعه پنج تصنیف از ابوالقاسم عارف قزوینی و یک تصنیف از علی‌اکبر شیداست که مابین هر کدام از این ‌تصنیف‌ها به تفصیل آوازهایی به فراخور این ‌تصنیف‌ها و این مجموعه  همراه با تار اجرا کرده‌ام که می‌توان با قاطعیت گفت مجموعه‌ای بسیار پرو پیمان است. تا حدی که می‌توانستیم طبق عادات معمول و مرسوم احیانا با چهار مضراب‌های اضافی و آوازهای طولانی‌تر این مجموعه را تبدیل به دو مجموعه کنیم که خوشبختانه این‌گونه نشد.
  ‌
شما درگذشته آلبوم «ماه بانو» که اجرای ‌تصنیف‌های قمرالملوک وزیری بوده را در کارنامه داشته‌اید. علت اینکه دوباره به بازخوانی ‌تصنیف‌های قدیمی پرداخته‌اید، چیست؟

اگر کمی به کارهای گذشته من دقت کنید متوجه می‌شوید که از قدیم‌الایام به بازخوانی کارهای قدما پرداخته‌ام. اولین کار اجرایی‌ام به همراه استاد لطفی و با همکاری گروه شیدا و عارف بازخوانی آواز سه‌گاه معروف استاد طاهرزاده بود، همراه با تصنیف معروف درویش خان: «صبحدم ز مشرق طلوعی در جهان کن».اساسا در عرف موسیقایی «بازسازی» به اجرای نعل به نعل آثار قدیمی اطلاق می‌شود اما کسی که تنظیم جدیدی برای آثار قدیمی فراهم می‌کند در حقیقت آن اثر را مجددا «بازآفرینی» می‌کند. همانند کارهای کلاسیک مغرب‌زمین که حتی اگر صدها بار اجرا شود می‌توان هر اجرای آن را اجرای جدیدی به حساب آورد.در آلبوم دوم، سوم، چهارم و حتی پنجم باز هم ردپای بازآفرینی آثار قدیمی را در کارهایم می‌بینید. جدا از علاقه‌مندی بر این باورم که باید درکنار کارهای جدید، همیشه بازآفرینی آثار قدیمی را نیز در نظر داشت؛ بیشتر برای نسل‌های جدید که با سبک و سیاق موسیقی قدیمی‌تر آشنا شوند. به این دلیل بیهوده به این سمت کشیده نشده‌ام. ضمنا بر این اعتقادم که در آهنگسازی دوران اخیر، کمتر کار تولیدشده‌ای پیدا می‌کنید که صاحب ملودی‌های برجسته و بسیار زیبا و قابل توجه باشد.باید بدانیم که در موسیقی تمامی دنیا خصوصا در مشرق زمین و به‌خصوص در ایران ملودی بسیار مهم است و به نظر می‌رسد در این یکی دو دهه بیشتر به جای اینکه ملودی های زیبایی ساخته شود حواشی آثار برای آهنگسازان مهم‌تر شده است.
 ‌
چه حاشیه‌هایی؟

حواشی‌ای مثل تنظیم، ساختن مقدمه، یا جواب‌هایی که اغلب جمله‌بندی چندان منطقی‌ای با جملات اصلی قطعات ندارد. هرچند باید بگویم مقدمه و جواب‌های جملات و ارنجمان جزء لوازم لاینفک کار به حساب می‌آید اما مشروط بر اینکه این آثار از ملودی‌های قرص و محکم و زیبایی هم برخوردار باشند.
 
منظور از جواب‌ها، جواب آواز نیست بلکه جواب ملودی‌های با کلام در ‌تصنیف‌های مورد نظر است.

امروز متاسفانه بسیار کم ملودی های زیبا و محکم می‌شنویم؛ گویی سرچشمه خلاقیت برای ساختن ملودی‌های زیبا در کشور ما خشک شده است. به همین دلیل آهنگسازان خودآگاه یا ناخودآگاه حواشی‌ را برجسته‌تر می‌کنند. یعنی با رنگ‌آمیزی و سازبندی، می‌خواهند اثر را برجسته بنمایانند، در حالی که اگر رنگ‌بندی کاری را هم می‌خواهند پررنگ و برجسته کنند باید همه اینها در خدمت ملودی اصلی باشد. یعنی ملودی اصل است و بقیه در خدمت ملودی. مانند یک قصه یا رمان. اول باید داستان و موضوعی قرص و محکم و روشن داشته باشیم، بعد تکنیک‌های داستان‌نویسی و پردازش داستان در خدمت سوژه اصلی قرار بگیرد. اما وقتی سوژه اصلی ضعیف و نازیباست کار بسامان نخواهد شد و به منزل مقصود نخواهد رسید؛ یعنی به نقطه‌ای نخواهد رسید که ماندگار شود. به آثار هنری جدی مغرب زمین اگر دقت کنیم می‌بینیم که این آثار اول دارای ملودی و سوژه زیبا و آنگاه پردازش لازم و محکمی هستند که ماندگارشان می‌کند. ناگفته نماند سوژه و پردازش رابطه‌ تنگاتنگ و بسیار الزامی‌ دارند و جدا از هم نیستند.
اما آثار کلاسیک غربی ملودی‌محور نیستند.

همه آثار کلاسیک و ماندگار موسیقی مغرب زمین عموما صاحب ملودی‌های زیبا و جذاب هستند. توجه کنیم به بتهوون، موتزارت، برامس، چایکوفسکی، کورساکف، خاچاطوریان و... . اگر همگی این آثار را دوباره گوش کنیم متوجه ملودی‌های مانا و زیبای‌شان می‌شویم. بسیاری از این ملودی‌ها را می‌توانم برای‌تان زمزمه کنم. سمفونی 40 موتزارت، سمفونی 5 و 9 و فور الیز بتهوون و برخی از آثار برامس مثل رقص‌های مجار را می‌توانم دست و پا شکسته برای‌تان زمزمه کنم.

‌چقدر اعتقاد دارید که در بازسازی یا بازآفرینی آثار قدیمی می توان به روایت نعل به نعل بسنده کرد؟ آیا اعتقاد دارید که در بازآفرینی مانند آنچه در ابتدا صورت گرفته باید کار مطابق اولیه صورت بگیرد؟ یا می‌تواند با تغییرات جدیدی ارائه شود؛ حتی تغییر در ارائه‌های شعر و موسیقی، چراکه حتی به هر روی زمان و تکنیک‌های اجرا متفاوت با گذشته خواهد بود.

چه بخواهیم چه نخواهیم قطعا نمی‌توانیم همانند آنچه درگذشته بوده را بازسازی کنیم. قطعا در اجرای جدید گریز و گزیری از تغییرات نیست؛ چه به لحاظ سونوریته سازها و چه به لحاظ ترکیب سازها. خواهی نخواهی ترکیب سازهای متفاوتی را به کار می‌برید، چراکه انسان امروزی هستید. حتی اگر نخواهید فکر شده کار کنید غریزه شما آن را به فضای شنیداری و زندگی امروز نزدیک خواهد کرد. اساسا طبیعت کار می‌طلبد این‌گونه کار کنیم مگر اینکه فرد خاص و ویژه‌ای باشید که اصرار عجیب و غیرطبیعی بر اجرای نعل به نعل قدیم داشته باشید. البته نه اینکه بگویم کاملا امکان‌پذیر نیست اما به نظرم امروزه کارها خودبه‌خود و به‌طور طبیعی در کانالی می‌افتد که رنگ و بوی زمانه خودش را دارد و خودبه‌خود تغییر را می‌توان کاملا دید.
 
‌پس وقتی می‌گویید ضرورت دارد جوان‏ترها با آثار گذشتگان آشنا شوند دیگر اینجا بخشی از آن ضرورت از بین می‌رود چراکه با تکنیک و سازبندی و رنگ‌آمیزی صوتی متفاوت امروزی اجرا می‌کنید پس آن گذشته دستخوش تغییرات امروز می‌شود.

ماهیت قضیه عوض نمی‌شود. ممکن است بازنمایی عوض شود اما ماهیت امر وجود دارد مگر اینکه بخواهید به عمد تنظیم مدرنی را انجام بدهید اما در هر صورت چارچوب آن اثر قدیمی باقی است. برای مثال کارهایی که استاد خالقی روی آثار شیدا و عارف انجام داده و برای اجرای ارکستر بزرگ تنظیم کرده روی همان ملودی‌های ساخته شده استوار است اما با تغییرات ناگزیر در ریتم، تمپو و طبیعتا سونوریته. در واقع آن ملودی‌ها دستمایه‌ای شده‌اند برای اجرایی مثلا با نگرش استاد روح‌الله خالقی و دیگر بزرگان این وادی.
یعنی استنادتان به همان ملودی است و اینکه آثار قدیمی از روی ملودی‌اش شناخته می‌شود.

نه‌فقط ملودی نیست اما به هر حال ملودی اصل قضیه و در درجه اصلی اهمیت است.
در مورد بازسازی نعل به نعل برای مثال گروه‏هایی که در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی فعال بودند بسیار اصرار داشتند که به‌طور مثال موسیقی قاجار را عینا بازسازی کنند...

این اصرار عمدی بود، چراکه بر این باور و اعتقاد بودند که نسل جوان و جدید را که از موسیقی ایرانی دور شده است با آن آشتی دهند. البته تنها موسیقی دوران قاجار مدنظر نبود، چراکه وقتی واژه « قاجار» را به کار می‌بریم حرف و حدیث‌های بسیاری به ذهن خطور می‌کند که احساس می‌کنیم از نوعی ارتجاع داریم صحبت می‌کنیم یا بازگشت به گذشته را تداعی می‌کند که بهتر است بگوییم موسیقی پیش از امروز در دستور کار مرکز حفظ و اشاعه بود؛ موسیقی صد سال پیش.

‌در مرکز حفظ و اشاعه اصرار بر اجرای نعل به نعل آنچه از قدما به ارث رسیده بود، وجود داشت اما در جشن هنر دیگر می‌بینیم که همان گروه‌های مرکز، آثار قدیمی را با سازبندی و رنگ‌بندی متفاوتی اجرا کردند ولی شیوه اجرای آواز به گذشته وفادارتر از بقیه است. اما امروزه دیگر در آواز کپی مرسوم شده است.

باور دارم صدای خواننده نباید کپی شخص دیگری باشد یا حتما به شاگردم بگویم مانند من بخواند چراکه ماحصل آموزش طوطی‌وار خواهد بود. نباید کسی را مجبور کنیم عین شخص دیگری بخواند یا ساز بزند بلکه باید به شیوه و سبک و سیاق آن فرد بخواند. برای مثال در شیوه طاهرزاده باید به سبک و سیاق طاهرزاده آواز خوانده شود نه همانند طاهرزاده. حتی اگر هم بخواهیم نمی‌توانیم دقیقا همان باشیم چراکه خودبه خود تغییراتی اتفاق می‌افتد و اجرای هر فرد با دیگری متفاوت خواهد شد. اعتقاد دارم درک و فهم شیوه باید از صافی ذهن مجری دوم بگذرد تا بتواند آن را از جنس خود کند. البته مشروط بر اینکه مجری دوم آنقدر صاحب دانش و بینش باشد که بتواند اجرایی هماهنگ با شخصیت خود در آن شیوه داشته باشد؛ بی‌گمان با دانش سطحی و نداشتن بینش کار بسامان نخواهد شد.

برگردیم به پرسش‌های قبل. باید بگویم امروزه اگر بازسازی صورت می‌گیرد و اغلب کارها دوباره بازسازی می‌شوند شاید به علت کمبود ملودی‌های زیباست. باید بپذیریم آنچه در درجه اول شنونده را جذب می‌کند ملودی‌های زیباست و به همین دلیل است که هنوز که هنوز است آثاری مانند آثار شیدا و عارف همچنان برای شنونده جذابیت دارد. هنوز هم به نظرم «از خون جوانان وطن» یا «مرغ سحر» را هر کسی بخواند باز هم کم است و باز هم جا دارد اجرا شود و هر خواننده‌ای با طعم، لحن و حس و حال خودش آن را اجرا می‌کند اما ملودی این ‌تصنیف‌ها آنقدر زیباست که امکان اجراهای متفاوتی را می‌دهد. آیا در آلبوم «عارف شیدا» تصنیف «از خون جوانان وطن» را نیز خوانده‌اید؟

نه! اجرایی از این تصنیف توسط خانم الهه با تنظیم روح‌الله خالقی موجود است که هرچند ریتم کندی دارد اما اجرای بسیار زیبایی است و در رپرتوار آلبوم ما منظور نشده بود اما بسیار مشتاقم که اجرایی از این اثر را من نیز داشته باشم.
  ‌
آثاری که شما در این آلبوم اجرا کرده‌اید چگونه است؟ آیا روایت جدیدی دارد یا همان آثار قدیمی عینا بازخوانی شده‌اند؟

از 70 درصد تصنیف‌های این آلبوم، اجرایی وجود ندارد که شنیده شده باشد. بیشتر کارها تنها به صورت نت شده موجودند. یکی دو تا از ‌تصنیف‌های این آلبوم در صفحات قدیمی موجود است اما از مابقی اجرایی در دست نیست و ما سعی کرده‌ایم که کارها را اندکی متفاوت اجرا کنیم. برای مثال یکی از ‌تصنیف‌ها ریتم دوچهارم داشت که آن را با ریتم هفت تایی اجرا کرده‌ایم. به‌طور مثال یکی این ‌تصنیف‌ها را روی صفحات بی‏کیفیت قدیمی شنیده بودم؛ تصنیفی که در حجاز خوانده شده و سال‌هاست که می‌خواستم آن را بخوانم. به‌طور اتفاقی ‌تصنیف‌هایی که پیشنهاد شد 70درصد آنها دقیقا همان ‌تصنیف‌هایی بودند که علاقه‌مند بودم و سال‌هاست در نظر داشتم که آنها را اجرا کنم. وقتی این جوان (پویان بیگلر) آنها را پیشنهاد کرد برایم جذابیت داشت و این‌گونه قرعه فال به نام این آلبوم زده شد.
 ‌
تصنیف مشهور عارف «تا رخت مقید...» را نیز می‌خوانید؟

بله، این را هم در این آلبوم خوانده‌ام. اجرایی از آن را شنیده‌اید؟
 
‌هرچند بانو قمر این تصنیف را خوانده ولی اجرایی از آن وجود ندارد اما به نظر می‌رسد این تصنیف با صدا و اجرایی مردانه بهتر باشد چراکه مضمون تصنیف از زبان یک مرد بیان می‌شود ...

بله، در کل ‌تصنیف‌ها مردانه هستند و دارای شعری از زبان مردان. هرچند بسیاری از این آثار با صدای «ماه بانو» خوانده شده است اما با آواز مردانه مناسب‌تر و منطقی‌تر است.
قبلا ‌تصنیف‌هایی از عارف و شیدا با تنظیم آقای خالقی به شیوه ارکسترال اجرا شده است. فکر می‌کنید اجرای ارکسترال چه کمکی به موسیقی ما می‌کند؟
تمام کارهایی که امروزه انجام می‌شود با الگوبرداری از موسیقی و دستور زبان موسیقی غربی است که به نظرم بسیاری از آن الگوها برای کسانی که دارند کار می‌کنند هنوز قابل هضم نیست.  آهنگسازی با استفاده از روش هارمونی و کنترپوان از مغرب زمین می‌آید. اینها را برای جهانی شدن به موسیقی‌مان وارد کرده‌ایم و سال‌هاست تلاش می‌کنیم از طریق آن اسلوب موسیقی‌مان را به موسیقی مغرب‌زمین نزدیک کنیم، چون بر این باور بوده‌ایم و هنوز هم هستیم که راه تفکر جهانی شدن موسیقی را دنبال می‏کنیم. البته این جهانی شدن نیز خودش بحث بسیاری را می‌طلبد.
 
‌یعنی به بحث فرهنگ غالب در پروسه جهانی و خلاصه شدن سایر فرهنگ‌ها در آن فرهنگ واحد اشاره دارید؟

بله. این یک بخش است اما بخش دیگر مربوط به آن است که ما خود نیز خواستیم مثلا جهانی بشویم و هم شکل آنها باشیم.
 
بله، اما هندی‌ها موسیقی‌شان را تغییر نداده‌اند و به فرم موسیقی جهانی نزدیک نکرده‌اند اما جهانی شده‌اند!

بله مثال بسیارخوبی زدید. برای اینکه برداشت‌های ما غلط است، چراکه ما فکر می‌کنیم اگر موسیقی را صرفا ارکسترال کنیم و  فقط مثلا  200 نفر در ارکستر ساز بنوازند، برای ما باشکوه و عظمت خواهد بود و خودمان را به موسیقی جهانی -که این جهانی شدن بسیار جای صحبت دارد- الصاق خواهیم کرد. یعنی ما عظمت موسیقی را در نمایشی از ساز و آواز می‌بینیم در حالی که می‌توان با چند ساز بومی این شکوه و عظمت را مشروط به اینکه حمایت‌مان کنند بروز بدهیم همانند راوی ‌شانکار یا نصرت فاتح علی خان.  اصلا چه ضرورتی دارد ما جهانی شویم؟ جهانی‌شدن چه مشکلی از مشکلات ما را حل می‏کند؟ چرا می‏خواهیم به هر قیمتی جهانی شویم؟ مگر اینجایی بودن اشکالی دارد؟ اغلب واژگانی که حرف‌های معمول مجامع روشنفکری شده است به تفکری برمی‏گردد که از همان نسیم روشنفکری و شبه‌روشنفکری مغرب زمین سرچشمه می‏گیرد. این مساله از دوران مشروطه به بعد آغاز می‌شود و این‌گونه به ما تلقین شده که ما باید صرفا از این طریق از انزوا بیرون بیاییم و به جامعه جهانی بپیوندیم و اگر نپیوستیم قطعا عقب مانده‌ایم و لابد راه علاج مشکلات ما همین است و بس! گویا چنین به نظر آمده است که آن طرفی‌ها هم می‌خواهند ما زیرمجموعه آنها باشیم. امیدوارم این نوع نگرش، نگرش دایی‌جان ناپلئونی تلقی نشود، چون می‌خواهیم از پیله انزوا بیرون بیاییم نتیجه گرفتیم که باید در تمام امور شبیه مغرب زمینی‌ها شویم بی‌توجه به اینکه اگر ما می‌خواهیم موسیقی‌مان جهانی شود و نوری به آن سمت بتابانیم باید از گرامر و دستور زبان موسیقی سرزمین خودمان به دنیا نوری بتابانیم. با حمایت دولت‌ها و مسئولان هر کشوری موسیقی و هر هنر دیگری می‌تواند با شکل و شمایل همان کشور به اقصی نقاط دنیا برود و نمایشی از جنس خود ارائه دهد. مثلا راوی شانکار سال‌ها پیش با حمایت کشورش توانست جایگاهی بیابد که حتی بلیت کنسرت‌هایش در اروپا و آمریکا هم شش ماه قبل از اجرا به فروش برود.  در ایران هم اگر در خاطرتان باشد حدود 20 سال پیش حاج‌قربان سلیمانی استاد دوتارنواز خراسانی در فستیوال آوینیون درخشید. یا سورنا نواز لرستانی استاد شاه‌میرزا مرادی که پس از اجرا در فستیوال لقب مروارید اقیانوس را گرفت؛ هرچند دولت‌های وقت از آنها حمایت نکردند.
یا دونلی‌نواز بزرگ شیرمحمد اسپندار که به واسطه اجرای بی‌نظیرش در فرانسه لیسانس افتخاری موسیقی گرفت اما در تهران به او دیپلم دادند!

بله. الگوهای هضم نشده همین چیزهاست. امروزه ما در آنجا کنسرت می‌دهیم و مثلا شکل آواز خواندن و نواختن را به گونه‏ای دیگر ارائه می‏دهیم هرچند شاید عوام آنجا آن را بپسندند اما فرهیختگان و دانش‌آموختگان آکادمیک موسیقی و غیرموسیقی می‌فهمند موسیقی‏مان را فقط برای جلب توجه آنها تغییر داده‏ایم. موسیقی اصیل در هیچ فرهنگی به بزک و رنگ‌آمیزی سطحی نیاز ندارد. هر اندازه هم که موسیقی بومی و مهجور باشد برای مخاطب صاحب‌دل قابل درک است و احتیاج به یکسان‌سازی تصنعی ندارد.
... هنر زبان مشترک ملت‌هاست و موسیقی در تمام دنیا قابل درک است همان‌گونه که موسیقی ایران نیز در جایزه گرمی کاندیدا می‏شود. پس نیازی به تبدیل به زبان موسیقی خاص ندارد...

موسیقی همان جمله معروف رومن رولان است که می‌گوید: «آنجا که کلام از گفتن بازمی‌ماند موسیقی آغاز می‌شود». موسیقی زبانی با درک جهانی است و احتیاجی به یکسان‌سازی ندارد. البته گرمی هم مرکزی است که نمی‌تواند ملاک خوبی برای قضاوت در مورد موسیقی مناطق مختلف دنیا باشد. مگر آنجا کدام متخصص می‌تواند تشخیص دهد که تار استاد لطفی بهتر است یا تار استاد شهناز! چند نفر متخصص هستند که بفهمند فرق بین نی آقای کسایی یا نی آقای موسوی و دیگران تا چه اندازه است؟ به نظر می‌رسد گرمی هم بیشتر جنبه تبلیغاتی و سیاسی دارد و سیاست جهانی ایجاب می‌کند که این‌گونه مسائل برجسته شود و از طرف دیگر برای اینکه ما هم در آنجا مطرح شویم تقلا می‌کنیم به هر طریقی خودمان را به آن فستیوال برسانیم. به نظرم بیشتر از اینکه توجه واقعی راجع به آثار بشود نمایشی است برای توجه به آن آثار.
  ‌
و چرا شما که جزء خوانندگان آواز با سبک و امضای خودتان هستید کمتر کار تولید می‌کنید؟ آخرین اثر شما به آهنگسازی استاد زنده‌یاد یوسف زمانی سه سال پیش منتشر شده است.

من نیز خود را چندان از این چرخه‌ای که گفتم مستثنا نمی‌دانم و باید همان سه سال یک‌بار هم کار نکنم. معمولا از بین پیشنهاداتی که دارم اثری را می‌خوانم که نزدیک‌تر به ایده‌هایم باشد. برمبنای صحبت‌هایی که کردیم حتی نباید چند آلبوم آخرم را بدون خواندن آواز و صرفا مجموعه‌ای از ‌تصنیف‌ها تولید کنم اما شرکت‌ها، آلبوم‌هایی که سراسر آواز باشد را منتشر نمی‌کنند به همین علت به ناچار و بالاجبار در این چرخه تجاری وارد می‌شدیم. به همین دلیل است که کمتر کار منتشر می‌کنم. در این سال‌ها می‌توانستم بدون اغراق کارهای بیشتری ضبط کنم؛ یعنی به جای 13 آلبوم 100 آلبوم تولید می‌کردم اما گزیده‌کار هستم. از طرف دیگر علت اینکه بخش خصوصی و بیزینس به بخش فرهنگی خط و جهت می‌دهد این است که متاسفانه دولت حمایتی نمی‌کند! یکی از حمایت‌های اصلی دادن سوبسید است. مثلا از آوازخوانان حمایت کنند وامکاناتی فراهم کنند که آنان کار مورد علاقه خود را انجام دهند. برای مثال در این سا‌ل‌ها باید برای استاد سُدَیف که یکی از بهترین آوازخوانان زمانه ماست امکاناتی فراهم کنند که بتواند چندین اثر ارزشمند و ارزنده ضبط و تولید کند.
  ‌
‌فکر می‌کنید چرا از موسیقی اصیل سنتی که میراث فرهنگی نیاکان ماست حمایتی نمی‌شود؟ آیا نباید تمام کسانی که در موسیقی اصیل فعالیت می‌کنند از مجوز معاف باشند؟ و چرا آنها را با این تمایز از فعالیت دلسرد می‌کنند؟

این‌که با این مساله مشکل داریم و کل مساله مجوز و هضم آن کار آسانی نیست، به این دلیل است که  در این موضوع منافع عده‌ای مطرح است که ترس از آسیب دیدن آن منافع باعث شده این‌گونه چیزها به صورت قوانین نانوشته دربیاید. مساله مجوز تنها مساله ما نیست و مشکلات ما دامنه‌دارتر و ریشه‌ای‌تر از این صحبت‌هاست، باید بسیاری از کارها را زیرسوال ببریم. ضمنا درباره مسائل فرهنگی باید سوال کرد که آیا مسئولانی که صاحب پست و مقام می‌شوند بهترین و شایسته‌ترین افراد برای آن جایگاه هستند؟ طبیعتا همه چیز تحت‌الشعاع افرادی است که در تمام نهاد حاکمیت وجود دارند. امکان مانور و آزادی عمل یک وزیر، 10 درصد است. اگر قوانین در سطح کاغذ متوقف نباشد و به اجرا نیز برسد، می‌توان به بهبودی امیدوار شد.
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار