معرفی کتاب «قدرتهای نوظهور در یک مطالعه تطبیقی»
کتاب «قدرتهای نوظهور در یک مطالعه تطبیقی» ترجمه آقایان حسین طالشی صالحانی و جعفر یعقوبی در سال 1395 از سوی اداره نشر وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران منتشر گردیده است.
این کتاب در پی آن است که عدهای از دانشمندان را گرد آورد تا از دیدگاهِ قدرتهای فعلی (ایالات متحده آمریکا، اروپا و ژاپن) و قدرتهای در حال ظهور (چین، هند، روسیه و برزیل) جابجاییِ آتیِ قدرت را مورد مداقه و نقشِ احتمالیِ این کشورها را در قرنِ بیست و یکم مورد بررسی قرار دهد. با اینکه مناظرات و مباحثاتِ علمیِ زیادی در بابِ ماهیت، تبعات و دوامِ سیطره جهانشمولِ آمریکا صورت گرفته است، اما درباره ماهیت چالشهایی که از سوی رقبای احتمالی میتواند فرارویِ ایالات متحده قرار گیرد بررسیهای سیستماتیک اندکی صورت گرفته است. در قرن بیست و یکم که عصر جهانیشدن است، قدرت در میان چندین بازیگر دولتی و غیردولتی تقسیم شده و چالشهای چندوجهی امنیت را تهدید میکنند. بنابراین، سوالاتِ مربوط به ظهور و افولِ قدرتها باید مضامینی فراتر از مجموعِ توانمندیهای سختِ دولتها را در بر گیرد.
یکی از سوالات اصلی که به کل مطالب کتاب شکل میبخشد مسأله ظهور چین و دیدگاهِ قدرتهای موجود و درحال ظهور نسبت به آن است. چین از بقیه کشورهای در حال ظهور جلوتر بوده و تنها چالشگری است که پتانسیل رقابت با برتریِ جهانی ایالات متحده را دارد. ماهیت رابطه چین- آمریکا همه تعاملات دوطرفه بین بقیه کشورهایی را که در این کتاب مطرح شدهاند تحت تاثیر قرار میدهد.
در فصل دوم کتاب، نورما نونان به این مسأله میپردازد که ایالات متحده با اینکه قدرتی برتر و رهبری جهانی است، مسئله افول قدرت این کشور موضوع بحثهای گسترده است و این سوال مطرح است که آیا ایالات متحده نیز به سرنوشت همه قدرتهای بزرگ پیشین دچار خواهد شد. نونان بر این باور است که صرفنظر از اینکه نتیجه این مباحثات چه باشد، ایالات متحده باید استراتژی خاصی برای دیگر قدرتهای در حال ظهور تدوین کند. از بین این قدرتهای در حال ظهور، ایالات متحده با چین ارتباطات تنگاتنگی دارد. در هم تنیدگی اقتصاد این دو کشور و حضور اقتصادی چین در عرصه اقتصادی جهان بدان معنااست که این کشور با آمریکا در حوزة نفوذ سنتیاش یعنی آمریکای لاتین رقابت میکند و به حوزه منافع آمریکا در منطقه اقیانوس آرام نیز ورود پیدا کرده است. ایالات متحده با روسیه نیز مانند چین روابط پیچیدهای دارد. از دیدگاه سیاستگذاران ایالات متحده، روسیه به جایگاه قدرت دستدوم سقوط کرده است. نونان معتقد است که شاید ضرورت داشته باشد که به این رابطه دوجانبه توجه بیشتری نشان داده شود. روابط ایالات متحده با ژاپن و اروپا پشتوانه تاریخی داشته و از آن منتفع میشود و مبتنی بر ارزشها و منافع مشترک است. نونان اعتقاد دارد که شراکت نزدیک با هند به نفع ایالات متحده خواهد بود و در ادامه چنین نتیجه میگیرد که با اینکه درباره نقش ایالات متحده در آینده اختلافنظرهای بسیاری وجود دارد، شاید بد نباشد آمریکا خود را آمادة جهانی سازد که قدرت غالب را در آن به دست ندارد.
به عقیده ماری تروی جانستون در فصل سوم، یک اروپای متحد گونهای جدید از قدرت خواهد بود. اتحادیه اروپا خود را به عنوانِ یک قدرت هنجاری مطرح میکند که با ایجاد ساختارهای چندسطحی دولتمداری به توسعه قدرت نرم خود میپردازد. به عقیده او نقش جهانی اروپا را باید از دیدگاهِ روندهای جدید در قدرت مشاهده کرد. کشورهای اروپایی به ورایِ مفاهیم سنتیِ حاکمیت دولت و امنیت حرکت کردهاند و اروپا به مفهوم امنیت انسانی روی آورده و عقل سیاسی را با عقل انسانی جایگزین کرده که مبتنی بر احترام برای حقوق بشر، حکومت قانون و حکومتداری دموکراتیک است. به عقیده این نویسنده ترکشهای ناشی از بحران مالی سال 2008 و اثرات آن بر مشکلات مربوط به بدهی کشورهایی نظیر یونان، پرتغال و دیگر کشورهای اروپایی باعث ایجاد چالشهایی برای سیاستگذاران اتحادیه اروپا خواهد شد. چه مدل اتحادیه اروپا برای سایر مناطق جهان قابل کاربرد باشد یا نه، به عقیده جانستون اروپا جایگاه خود را در میز جهانی خواهد داشت. او بدین نکته اشاره میکند که اروپا نشان داده است که به راحتی انعطاف داشته و دارای قدرت نوآوری بوده و میتواند واقعیت تغییر را به رسمیت شناخته و نیاز به هماهنگی و تطابق با الزامات یک جهان چندقطبی را درک میکند.
در فصل چهارم، دیوید فاوس به این مسأله میپردازد که ژاپن از خاکستر جنگ جهانی دوم سر برآورد و در سال 1968 میلادی تبدیل به دومین اقتصاد بزرگ جهان شد. ژاپن توانست با ایجاد اجماع بر سرِ استراتژیِ توسعه سریع اقتصادی و احتیاط در زمینههای نظامی و دیپلماتیک به این جایگاه اقتصادی دست پیدا کند. در دوران پس از جنگ سرد، سیاستگذاران ژاپنی به دو دسته تقسیم میشدند: ترقیخواهانی که ژاپن را به عنوان یک قدرت غیرنظامی جهانی میستودند و محافظهکارانی که دیدگاهی سنتیتر به کشور داشتند و ژاپن را در جایگاهی سنتیتر و به عنوان یک قدرت بزرگ در عرصه جهانی در نظر میگرفتند. بحث بین این دو گروه تحتالشعاعِ دوره طولانیِ رکود اقتصادی قرار گرفت که در ابتدای دهه 90 آغاز شده و تا 2010 به طول انجامید. در سال 2010 چین توانسته بود ژاپن را پشت سر بگذارد و جایگاه دومین اقتصاد بزرگ جهان را به خود اختصاص دهد. مشکلات بدهی ژاپن و جمعیت رو به پیری این کشور بار سنگینی را به اقتصاد تحمیل کرده و با توجه به وابستگی عمیق این کشور به اقتصاد چین، فضای مانور محدودی را برای کشور بر جای گذاشته است. به موازاتِ کاهش نفوذ اقتصادی ژاپن، این کشور به لحاظ دیپلماتیک فعالتر شده است. این رویکرد باز باعث شده که سیاست خارجی ژاپن با ایالات متحده همراستایی بیشتری پیدا کند. علاوه بر این، ژاپن به منظور مقابله با نفوذ چین وارد شراکتهای استراتژیک بیشتری نیز شده است. فاوس در نتیجهگیری خود استدلال میکند که ژاپن برای خود نقشی پیچیده و در عین حال محدود در نظر میگیرد که در پی حفظِ نظم جهانی لیبرال با محوریت ایالات متحده بوده و همزمان نیز در پی هموار کردن راه برای ادغام چین در آن است.
سویشِنگ چائو در فصل پنجم چین را به عنوان یک قدرت جهانیِ بیمیل توصیف میکند که به دنبال یافتن جایگاهِ شایسته خود در جهان است. به عقیده چائو ابراز وجود و اعتماد به نفسِ چین در برابر ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی در حفظ منافعِ حیاتی، یعنی بقای رژیم، توسعه اقتصادی و تمامیت ارضیِ خود، به دنبالِ بحرانِ اقتصادی جهانی ایجاد شد که به اقتصادِ کشورهای اروپایی ضربه زد. وی همچنین به این مسأله اشاره میکند که پکن افقی دوردستتر برای نقش خود به عنوان یک قدرت در حال ظهور ترسیم نکرده و برای به عهده گرفتن مسؤولیتهای بینالمللی که ممکن است تاثیرات نامطلوبی بر منافع حیاتیاش بگذارد بسیار محتاط است. در کنار این بیمیلی برای به دوش کشیدنِ مسؤولیتهای جهانی، اجماعی قوی در بین عموم و رهبران (این کشور) وجود دارد که چین مستحقِ حضور در باشگاه قدرتهای بزرگ است و نوعیِ سرخوردگی نیز نسبت به این برداشت که یک توطئه غربی برای سنگاندازی بر سر راه ظهور چین در کار است به چشم میآید. او چنین نتیجهگیری میکند که چین نه کاملاً سیاست محتاطانهِ خود را ترک کرده و نه برای اتخاذ نقش رهبری جهانی آمادگی کامل دارد.
در فصل ششم، نادکارنی اظهار میدارد که هند به دنبال حفظِ خودمختاریِ استراتژیک خود از طریقِ برقراری رابطه با همه مراکز قدرت بوده که نوعی استراتژیِ سنجیده برای رسیدن به ثروت، قدرت و جایگاه در قرن بیست و یکم است. سیاست همسایگی گسترده هند باعث افزایش حضور این کشور در وطن قارهای خود و فراتر از منطقه جنوب آسیا شده است. نادکارنی با در نظر گرفتنِ نقشِ رهبریِ جهانی هند در دهه50 که تا حد زیادی هم نمادین بود به این نکته اشاره میکند که این کشور در دهه 60 به سمت تقویت ظرفیتهای نظامی خود حرکت کرد. با انجام اصلاحات اقتصادی لیبرال در اوایل دهه نود رشد اقتصادی هند شتاب بیشتری گرفت. با ورود به دهه نخست قرن بیست و یکم، هیمنه اقتصادی این کشور ملازمِ قدرت نظامی آن شده بود. ظرفیتهای سختِ هند که به جذبه فرهنگ و پویایی دموکراسی این کشور آراسته است، باعث افزایش اعتبار هند برای ورود به باشگاه قدرتهای بزرگ شده است. اما موانع زیادی نیز بر سر راه ظهور هند [به عنوان یک قدرت بزرگ] وجود دارد. نرخ بالای فقر و بیسوادی، فساد دولتی و زیرساختهای ضعیف باعث تضعیفِ بلندپروازیهای خارجی هند شده است. نادکارنی همچنین معتقد است که هند هنوز تمایلی برای ایفای یک نقش قدرت بزرگ را در محافل چندجانبه از خود نشان نداده است.
به استنادِ شَکلینا در فصل هفتم، روسیه معاصر بیش از آنکه یک قدرت نوظهور باشد قدرتی است که در فرآیند حفظ و تحکیم ظرفیتهای خود در این عرصه ظاهر شده است. او با استناد به این نکته که طبقهبندی اندیشمندان روس به دو گروه اسلاووفیل و غربگرایان دیگر قدیمی شده است، این نکته را بیان میکند که گفتمان سیاست خارجی روسیه از یک سو توسط بینالمللگرایان لیبرال و واقعگرایان لیبرال و از سوی دیگر توسط محافظهکاران بینالمللگرا و محافظهکاران سنتی تعیین میشود. بینالمللگرایان لیبرال رهبریِ جهانی آمریکا و تفوق همه مجموعه ارزشهای غربی را پذیرفته و خواستارِ حل و فصل مسائل داخلی هستند. واقعگرایان لیبرال نیز ارزشهای غربی را پذیرفتهاند اما به جای سیاست داخلی بر سیاست خارجی تاکید میورزند. محافظهکاران لیبرال از مفهوم یک نظم جهانی چندقطبی حمایت میکنند. این دسته متفکرانِ لیبرالی هستند که در سیاستهای خود مشی واقعگرایی داشته و پایبند به اصول دولتمداریِ مقتدرانهاند. شکلینا معتقد است که تا سال 2011 واقعگرایان لیبرال و محافظهکاران لیبرال در موضعی تقریباً برابر برای اعمال نفوذ بر سیاستها قرار داشتند. او چنین نتیجهگیری میکند که روسیه بسیاری از عناصر سنتیِ ضروری برای یک قدرت بزرگ را دارد، همچنین دارای فرهنگ دیرپای خودمختاری در تعقیبِ اهدافِ تعیین شده در عرصه داخلی و سیاست خارجی و نوعی خودکامگی در حوزه تفکرِ جهانی است.
در فصل هشتم، کاسترو نِوِز درباره برزیل به حجم و فراوانیِ منابع طبیعیِ این کشور اشاره میکند که باعث شده است این کشور قانع شود که از زمانِ اوج امپراتوری سلطنتیاش در قرن نوزدهم ، نقش قدرتِ بزرگ برای برزیل بر تارک جهان ثبت شده است. با پایان جنگِ سرد چنین طرز فکری مجدداً در این کشور احیا شده است. در دهه نود، رهبرانِ برزیل که با چالشهای ناشی از اصلاحات دموکراتیک و ایجاد ثبات اقتصادی دست و پنجه نرم میکردند نتوانستند نقشی فعال در عرصه امور بینالمللی ایفا کنند، اما با ورود به قرن بیست و یکم، برزیل در عرصههای منطقهای و بینالمللی حضور پر رنگتری پیدا کرده است. نِوِز بر این اعتقاد است که افزایش نفوذ برزیل در سه مسیرِ همپوشان و نه چندان هموار روی داده است. یکی از راهها تمرکز بر ایجاد اجماع منطقهای درباره مسائل جهانی بوده است؛ خط سیر دوم بر به روز رسانیِ روابط دوجانبه بین ایالات متحده و برزیل که بزرگترین دموکراسیهای نیمکره غربی هستند تاکید داشته و نهایتاً راه سوم از نهادهای چندجانبه بینالمللی میگذرد که به هدف افزایش اهرمهای برزیل در عرصه جهانی طراحی شدهاند. نِوِز در پایان اشاره میکند که استقلال داخلی برای رهبران برزیل به عنوان یکی از عواملِ اصلی سیاست خارجیِ این کشور اهمیت دارد، اما خود این دیدگاه در برزیل مورد تفاسیر بسیاری قرار گرفته و این سوال را باقی میگذارد که آیا این کشور از نظم موجود بینالمللی راضی است یا اینکه صریحاً در پی یک سیاست خارجی تجدیدنظرطلب است.
این روایتها داستان جهانی است که در سیلان تحولات در حرکت است. سیطره جهانی ایالات متحده به آهستگی در حال افول است. اما با اینکه رهبری جهانی آمریکا ممکن است نشانههای زوال از خود بروز دهد، هیچکدام از این قدرتهای رقیب نیز آمادگی به دوش کشیدنِ مسئولیتهایی که از یک قدرت بزرگ انتظار میرود را ندارند.
فهرست مطالب
مقدمه مترجم
فصل اول - مقدمه
فصل دوم - رهبری جهانی ایالات متحده و قدرتهای در حال ظهور
فصل سوم - اروپا: قدرت جهانی در حال شکلگیری
فصل چهارم - ژاپن و قدرتهای در حال ظهور: به سوی رئالیسم قدرت متوسط
فصل پنجم - چین: قدرت جهانی ناراضی در جستجوی جایگاه شایسته خود
فصل ششم - هند و سودای قدرت جهانی
فصل هفتم - روسیه در توزیع جدید قدرت
فصل هشتم - برزیل به عنوان قدرت نوظهور در قرن 21
نتیجهگیری: مدیریت جهانی در قرن 21
واژهنامه
فهرست منابع
این کتاب در پی آن است که عدهای از دانشمندان را گرد آورد تا از دیدگاهِ قدرتهای فعلی (ایالات متحده آمریکا، اروپا و ژاپن) و قدرتهای در حال ظهور (چین، هند، روسیه و برزیل) جابجاییِ آتیِ قدرت را مورد مداقه و نقشِ احتمالیِ این کشورها را در قرنِ بیست و یکم مورد بررسی قرار دهد. با اینکه مناظرات و مباحثاتِ علمیِ زیادی در بابِ ماهیت، تبعات و دوامِ سیطره جهانشمولِ آمریکا صورت گرفته است، اما درباره ماهیت چالشهایی که از سوی رقبای احتمالی میتواند فرارویِ ایالات متحده قرار گیرد بررسیهای سیستماتیک اندکی صورت گرفته است. در قرن بیست و یکم که عصر جهانیشدن است، قدرت در میان چندین بازیگر دولتی و غیردولتی تقسیم شده و چالشهای چندوجهی امنیت را تهدید میکنند. بنابراین، سوالاتِ مربوط به ظهور و افولِ قدرتها باید مضامینی فراتر از مجموعِ توانمندیهای سختِ دولتها را در بر گیرد.
یکی از سوالات اصلی که به کل مطالب کتاب شکل میبخشد مسأله ظهور چین و دیدگاهِ قدرتهای موجود و درحال ظهور نسبت به آن است. چین از بقیه کشورهای در حال ظهور جلوتر بوده و تنها چالشگری است که پتانسیل رقابت با برتریِ جهانی ایالات متحده را دارد. ماهیت رابطه چین- آمریکا همه تعاملات دوطرفه بین بقیه کشورهایی را که در این کتاب مطرح شدهاند تحت تاثیر قرار میدهد.
در فصل دوم کتاب، نورما نونان به این مسأله میپردازد که ایالات متحده با اینکه قدرتی برتر و رهبری جهانی است، مسئله افول قدرت این کشور موضوع بحثهای گسترده است و این سوال مطرح است که آیا ایالات متحده نیز به سرنوشت همه قدرتهای بزرگ پیشین دچار خواهد شد. نونان بر این باور است که صرفنظر از اینکه نتیجه این مباحثات چه باشد، ایالات متحده باید استراتژی خاصی برای دیگر قدرتهای در حال ظهور تدوین کند. از بین این قدرتهای در حال ظهور، ایالات متحده با چین ارتباطات تنگاتنگی دارد. در هم تنیدگی اقتصاد این دو کشور و حضور اقتصادی چین در عرصه اقتصادی جهان بدان معنااست که این کشور با آمریکا در حوزة نفوذ سنتیاش یعنی آمریکای لاتین رقابت میکند و به حوزه منافع آمریکا در منطقه اقیانوس آرام نیز ورود پیدا کرده است. ایالات متحده با روسیه نیز مانند چین روابط پیچیدهای دارد. از دیدگاه سیاستگذاران ایالات متحده، روسیه به جایگاه قدرت دستدوم سقوط کرده است. نونان معتقد است که شاید ضرورت داشته باشد که به این رابطه دوجانبه توجه بیشتری نشان داده شود. روابط ایالات متحده با ژاپن و اروپا پشتوانه تاریخی داشته و از آن منتفع میشود و مبتنی بر ارزشها و منافع مشترک است. نونان اعتقاد دارد که شراکت نزدیک با هند به نفع ایالات متحده خواهد بود و در ادامه چنین نتیجه میگیرد که با اینکه درباره نقش ایالات متحده در آینده اختلافنظرهای بسیاری وجود دارد، شاید بد نباشد آمریکا خود را آمادة جهانی سازد که قدرت غالب را در آن به دست ندارد.
به عقیده ماری تروی جانستون در فصل سوم، یک اروپای متحد گونهای جدید از قدرت خواهد بود. اتحادیه اروپا خود را به عنوانِ یک قدرت هنجاری مطرح میکند که با ایجاد ساختارهای چندسطحی دولتمداری به توسعه قدرت نرم خود میپردازد. به عقیده او نقش جهانی اروپا را باید از دیدگاهِ روندهای جدید در قدرت مشاهده کرد. کشورهای اروپایی به ورایِ مفاهیم سنتیِ حاکمیت دولت و امنیت حرکت کردهاند و اروپا به مفهوم امنیت انسانی روی آورده و عقل سیاسی را با عقل انسانی جایگزین کرده که مبتنی بر احترام برای حقوق بشر، حکومت قانون و حکومتداری دموکراتیک است. به عقیده این نویسنده ترکشهای ناشی از بحران مالی سال 2008 و اثرات آن بر مشکلات مربوط به بدهی کشورهایی نظیر یونان، پرتغال و دیگر کشورهای اروپایی باعث ایجاد چالشهایی برای سیاستگذاران اتحادیه اروپا خواهد شد. چه مدل اتحادیه اروپا برای سایر مناطق جهان قابل کاربرد باشد یا نه، به عقیده جانستون اروپا جایگاه خود را در میز جهانی خواهد داشت. او بدین نکته اشاره میکند که اروپا نشان داده است که به راحتی انعطاف داشته و دارای قدرت نوآوری بوده و میتواند واقعیت تغییر را به رسمیت شناخته و نیاز به هماهنگی و تطابق با الزامات یک جهان چندقطبی را درک میکند.
در فصل چهارم، دیوید فاوس به این مسأله میپردازد که ژاپن از خاکستر جنگ جهانی دوم سر برآورد و در سال 1968 میلادی تبدیل به دومین اقتصاد بزرگ جهان شد. ژاپن توانست با ایجاد اجماع بر سرِ استراتژیِ توسعه سریع اقتصادی و احتیاط در زمینههای نظامی و دیپلماتیک به این جایگاه اقتصادی دست پیدا کند. در دوران پس از جنگ سرد، سیاستگذاران ژاپنی به دو دسته تقسیم میشدند: ترقیخواهانی که ژاپن را به عنوان یک قدرت غیرنظامی جهانی میستودند و محافظهکارانی که دیدگاهی سنتیتر به کشور داشتند و ژاپن را در جایگاهی سنتیتر و به عنوان یک قدرت بزرگ در عرصه جهانی در نظر میگرفتند. بحث بین این دو گروه تحتالشعاعِ دوره طولانیِ رکود اقتصادی قرار گرفت که در ابتدای دهه 90 آغاز شده و تا 2010 به طول انجامید. در سال 2010 چین توانسته بود ژاپن را پشت سر بگذارد و جایگاه دومین اقتصاد بزرگ جهان را به خود اختصاص دهد. مشکلات بدهی ژاپن و جمعیت رو به پیری این کشور بار سنگینی را به اقتصاد تحمیل کرده و با توجه به وابستگی عمیق این کشور به اقتصاد چین، فضای مانور محدودی را برای کشور بر جای گذاشته است. به موازاتِ کاهش نفوذ اقتصادی ژاپن، این کشور به لحاظ دیپلماتیک فعالتر شده است. این رویکرد باز باعث شده که سیاست خارجی ژاپن با ایالات متحده همراستایی بیشتری پیدا کند. علاوه بر این، ژاپن به منظور مقابله با نفوذ چین وارد شراکتهای استراتژیک بیشتری نیز شده است. فاوس در نتیجهگیری خود استدلال میکند که ژاپن برای خود نقشی پیچیده و در عین حال محدود در نظر میگیرد که در پی حفظِ نظم جهانی لیبرال با محوریت ایالات متحده بوده و همزمان نیز در پی هموار کردن راه برای ادغام چین در آن است.
سویشِنگ چائو در فصل پنجم چین را به عنوان یک قدرت جهانیِ بیمیل توصیف میکند که به دنبال یافتن جایگاهِ شایسته خود در جهان است. به عقیده چائو ابراز وجود و اعتماد به نفسِ چین در برابر ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی در حفظ منافعِ حیاتی، یعنی بقای رژیم، توسعه اقتصادی و تمامیت ارضیِ خود، به دنبالِ بحرانِ اقتصادی جهانی ایجاد شد که به اقتصادِ کشورهای اروپایی ضربه زد. وی همچنین به این مسأله اشاره میکند که پکن افقی دوردستتر برای نقش خود به عنوان یک قدرت در حال ظهور ترسیم نکرده و برای به عهده گرفتن مسؤولیتهای بینالمللی که ممکن است تاثیرات نامطلوبی بر منافع حیاتیاش بگذارد بسیار محتاط است. در کنار این بیمیلی برای به دوش کشیدنِ مسؤولیتهای جهانی، اجماعی قوی در بین عموم و رهبران (این کشور) وجود دارد که چین مستحقِ حضور در باشگاه قدرتهای بزرگ است و نوعیِ سرخوردگی نیز نسبت به این برداشت که یک توطئه غربی برای سنگاندازی بر سر راه ظهور چین در کار است به چشم میآید. او چنین نتیجهگیری میکند که چین نه کاملاً سیاست محتاطانهِ خود را ترک کرده و نه برای اتخاذ نقش رهبری جهانی آمادگی کامل دارد.
در فصل ششم، نادکارنی اظهار میدارد که هند به دنبال حفظِ خودمختاریِ استراتژیک خود از طریقِ برقراری رابطه با همه مراکز قدرت بوده که نوعی استراتژیِ سنجیده برای رسیدن به ثروت، قدرت و جایگاه در قرن بیست و یکم است. سیاست همسایگی گسترده هند باعث افزایش حضور این کشور در وطن قارهای خود و فراتر از منطقه جنوب آسیا شده است. نادکارنی با در نظر گرفتنِ نقشِ رهبریِ جهانی هند در دهه50 که تا حد زیادی هم نمادین بود به این نکته اشاره میکند که این کشور در دهه 60 به سمت تقویت ظرفیتهای نظامی خود حرکت کرد. با انجام اصلاحات اقتصادی لیبرال در اوایل دهه نود رشد اقتصادی هند شتاب بیشتری گرفت. با ورود به دهه نخست قرن بیست و یکم، هیمنه اقتصادی این کشور ملازمِ قدرت نظامی آن شده بود. ظرفیتهای سختِ هند که به جذبه فرهنگ و پویایی دموکراسی این کشور آراسته است، باعث افزایش اعتبار هند برای ورود به باشگاه قدرتهای بزرگ شده است. اما موانع زیادی نیز بر سر راه ظهور هند [به عنوان یک قدرت بزرگ] وجود دارد. نرخ بالای فقر و بیسوادی، فساد دولتی و زیرساختهای ضعیف باعث تضعیفِ بلندپروازیهای خارجی هند شده است. نادکارنی همچنین معتقد است که هند هنوز تمایلی برای ایفای یک نقش قدرت بزرگ را در محافل چندجانبه از خود نشان نداده است.
به استنادِ شَکلینا در فصل هفتم، روسیه معاصر بیش از آنکه یک قدرت نوظهور باشد قدرتی است که در فرآیند حفظ و تحکیم ظرفیتهای خود در این عرصه ظاهر شده است. او با استناد به این نکته که طبقهبندی اندیشمندان روس به دو گروه اسلاووفیل و غربگرایان دیگر قدیمی شده است، این نکته را بیان میکند که گفتمان سیاست خارجی روسیه از یک سو توسط بینالمللگرایان لیبرال و واقعگرایان لیبرال و از سوی دیگر توسط محافظهکاران بینالمللگرا و محافظهکاران سنتی تعیین میشود. بینالمللگرایان لیبرال رهبریِ جهانی آمریکا و تفوق همه مجموعه ارزشهای غربی را پذیرفته و خواستارِ حل و فصل مسائل داخلی هستند. واقعگرایان لیبرال نیز ارزشهای غربی را پذیرفتهاند اما به جای سیاست داخلی بر سیاست خارجی تاکید میورزند. محافظهکاران لیبرال از مفهوم یک نظم جهانی چندقطبی حمایت میکنند. این دسته متفکرانِ لیبرالی هستند که در سیاستهای خود مشی واقعگرایی داشته و پایبند به اصول دولتمداریِ مقتدرانهاند. شکلینا معتقد است که تا سال 2011 واقعگرایان لیبرال و محافظهکاران لیبرال در موضعی تقریباً برابر برای اعمال نفوذ بر سیاستها قرار داشتند. او چنین نتیجهگیری میکند که روسیه بسیاری از عناصر سنتیِ ضروری برای یک قدرت بزرگ را دارد، همچنین دارای فرهنگ دیرپای خودمختاری در تعقیبِ اهدافِ تعیین شده در عرصه داخلی و سیاست خارجی و نوعی خودکامگی در حوزه تفکرِ جهانی است.
در فصل هشتم، کاسترو نِوِز درباره برزیل به حجم و فراوانیِ منابع طبیعیِ این کشور اشاره میکند که باعث شده است این کشور قانع شود که از زمانِ اوج امپراتوری سلطنتیاش در قرن نوزدهم ، نقش قدرتِ بزرگ برای برزیل بر تارک جهان ثبت شده است. با پایان جنگِ سرد چنین طرز فکری مجدداً در این کشور احیا شده است. در دهه نود، رهبرانِ برزیل که با چالشهای ناشی از اصلاحات دموکراتیک و ایجاد ثبات اقتصادی دست و پنجه نرم میکردند نتوانستند نقشی فعال در عرصه امور بینالمللی ایفا کنند، اما با ورود به قرن بیست و یکم، برزیل در عرصههای منطقهای و بینالمللی حضور پر رنگتری پیدا کرده است. نِوِز بر این اعتقاد است که افزایش نفوذ برزیل در سه مسیرِ همپوشان و نه چندان هموار روی داده است. یکی از راهها تمرکز بر ایجاد اجماع منطقهای درباره مسائل جهانی بوده است؛ خط سیر دوم بر به روز رسانیِ روابط دوجانبه بین ایالات متحده و برزیل که بزرگترین دموکراسیهای نیمکره غربی هستند تاکید داشته و نهایتاً راه سوم از نهادهای چندجانبه بینالمللی میگذرد که به هدف افزایش اهرمهای برزیل در عرصه جهانی طراحی شدهاند. نِوِز در پایان اشاره میکند که استقلال داخلی برای رهبران برزیل به عنوان یکی از عواملِ اصلی سیاست خارجیِ این کشور اهمیت دارد، اما خود این دیدگاه در برزیل مورد تفاسیر بسیاری قرار گرفته و این سوال را باقی میگذارد که آیا این کشور از نظم موجود بینالمللی راضی است یا اینکه صریحاً در پی یک سیاست خارجی تجدیدنظرطلب است.
این روایتها داستان جهانی است که در سیلان تحولات در حرکت است. سیطره جهانی ایالات متحده به آهستگی در حال افول است. اما با اینکه رهبری جهانی آمریکا ممکن است نشانههای زوال از خود بروز دهد، هیچکدام از این قدرتهای رقیب نیز آمادگی به دوش کشیدنِ مسئولیتهایی که از یک قدرت بزرگ انتظار میرود را ندارند.
فهرست مطالب
مقدمه مترجم
فصل اول - مقدمه
فصل دوم - رهبری جهانی ایالات متحده و قدرتهای در حال ظهور
فصل سوم - اروپا: قدرت جهانی در حال شکلگیری
فصل چهارم - ژاپن و قدرتهای در حال ظهور: به سوی رئالیسم قدرت متوسط
فصل پنجم - چین: قدرت جهانی ناراضی در جستجوی جایگاه شایسته خود
فصل ششم - هند و سودای قدرت جهانی
فصل هفتم - روسیه در توزیع جدید قدرت
فصل هشتم - برزیل به عنوان قدرت نوظهور در قرن 21
نتیجهگیری: مدیریت جهانی در قرن 21
واژهنامه
فهرست منابع
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار