معرفی کتاب «ایران، روسیه و چین در آسیای مرکزی تعامل و تقابل با سیاست خارجی آمریکا»

کد خبر: ۱۴۸۰۸۸
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۷



کتاب «ایران، روسیه و چین در آسیای مرکزی تعامل و تقابل با سیاست خارجی آمریکا» تالیف آقای ولی کوزه‌گر کالجی با دیباچه‌ای از دکتر سرگئی مارکدونف، دانشیار دانشکده سیاست خارجی و مطالعات منطقه‌ای دانشگاه دولتی علوم انسانی روسیه در سال 1395 از سوی اداره نشر وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران منتشر گردیده است.

آقای مارکدونف، در این اثر پژوهشی با نگاهی به منطقه آسیای مرکزی، آن را منطقه ای می داند که هیچ گاه برخوردار از یک جمعیت مسلط و ثابت برای امکان بهره برداری از منابع طبیعی آن نبوده است.

منطقه ای که سرتاسر تاریخ خود تحت نفوذ قدرت¬ها و امپراتوری¬ها بوده و در طول تاریخ، بارها شاهد تقسیم و تجزیه، یکپارچگی، تسخیر و فروپاشی بوده است. این منطقه، جولانگاه قدرت های بیرونی بوده که هر یک منافع خاص خود را مطالبه می¬کردند و طی چندین قرن، موازنه قوا در منطقه در طول زمان دچار تغییر شد و حاکمیت و تسلط بر منطقه در اختیار یک یا دو قدرت قرار گرفت. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، چالش¬های جدیدی را برای منطقه آسیای مرکزی ایجاد کرد.

نامبرده معتقد است، اگرچه موقعیت ژئوپولیتیک آسیای مرکزی به خوبی مطالعه گردیده است، اما این مطالعه، بیشتر در چارچوب رقابت¬های روسیه و آمریکا بوده است، در حالی که واقعیت های ژئوپولیتیکی آسیای مرکزی متاثر از عوامل بسیار پیچیده¬تری است و باید توجه بیشتری به نقش همسایگان آن منطقه صورت گیرد.

در این راستا، آقای ولی کوزه گر کالجی،  نگارنده کتاب، با اشاره به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991م. که موجب شد، منطقه آسیای مرکزی برای نخستین‌بار بتواند بدون سلطه هرگونه قدرت خارجی، به هویتی مستقل دست یابد و در درون خود شاهد شکل¬گیری پنج کشور مستقل تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان باشد، اما برخی مشکلات و چالش¬های فراوان را موجب شکل گیری ساختاری به شدت آنارشیک در منطقه دانست که آثار آن نه تنها صلح، ثبات و توسعه این منطقه را تحت تاثیر قرار داده، بلکه بر امنیت و منافع مناطق پیرامونی آن نیز پیامدهای قابل توجهی برجای نهاده است. ایشان کشورهای فدراسیون روسیه، جمهوری اسلامی ایران، جمهوری خلق چین، افغانستان، پاکستان، هند، ترکیه، عربستان سعودی، ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و رژیم صهیونیستی را از جمله بازیگران فعال و تاثیرگذار در تحولات منطقه آسیای مرکزی طی دو دهه گذشته می داند که برآیند اهداف و منافع همسو و یا متعارض آن¬ها موجب شکل¬گیری «بازی بزرگ جدید» در منطقه شده است که یادآور «بازی بزرگ» قرن نوزدهم میان امپراتوری روسیه تزاری و بریتانیای کبیر برای تسلط بر منطقه است.

از نگاه مولف،  بخش مهمی از شکل¬گیری و تداوم «بازی بزرگ جدید» در فضای ژئوپولیتیک منطقه آسیای مرکزی را باید نتیجه حضور و نقش¬آفرینی ایالات متحده آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت به جامانده از جنگ سرد دانست که این کشور با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فرصتی مناسب برای حضور در مناطق آسیای مرکزی، قفقاز، حوزه دریای سیاه و بالتیک و نیز شرق اروپا یافت. در این بین، آنچه موجب حساسیت و توجه به حضور واشنگتن در منطقه آسیای مرکزی شده است، وجود سه قدرت رقیب یعنی جمهوری اسلامی ایران، فدراسیون روسیه و جمهوری خلق چین در مجاورت منطقه آسیای مرکزی است که طی دو دهه گذشته نحوه «تعامل و یا تقابل» این سه قدرت منطقه¬ای و جهانی با اهداف، سیاست¬ها و رویکردهای مختلف ایالات متحده آمریکا، بخش مهمی از روند «بازی بزرگ جدید» را شکل بخشیده است. 

از این رو، نگارنده در چارچوب یک رویکرد تطبیقی به بررسی اهداف و منافع سه کشور جمهوری اسلامی ایران، فدراسیون روسیه و جمهوری خلق چین در منطقه آسیای مرکزی با توجه به عامل سیاست خارجی آمریکا می¬پردازد و ضمن مطالعه پیامدهای سیاست خارجی ایالات متحده، نحوه تعامل و یا تقابل سه بازیگر یاد شده را نیز در مواجهه با این سیاست¬ها از ابتدای دهه 1990م. تا پایان سال 2014م. مورد واکاوی قرار می دهد. در واقع، این پژوهش چهار نگاه ایرانی، روسی، چینی و آمریکایی به منطقه آسیای مرکزی را به صورت هم زمان مطرح می¬کند تا از خلال آن، سیاست¬ها و رویکردهای این چهار بازیگر فعال و تاثیرگذار در روند تحولات منطقه آسیای مرکزی، به صورت بهتر درک و تبیین شود. بدین منظور، پژوهش پیش¬رو، در پنج بخش سازماندهی شده است.

در بخش نخست (کلیات) موضوعاتی همچون، چالش نامگذاری منطقه تحت عناوین آسیای مرکزی، آسیای میانه و ...؛ موقعیت جغرافیایی؛ اهمیت استراتژیکی منطقه آسیای مرکزی؛ شکل گیری روند بازی بزرگ جدید با حضور بازیگران منطقه ای و بین المللی که یاد آور بازی بزرگ میان دو قدرت امپراتوری روسیه و بریتانیا در منطقه است و روند تحولات جدید آن مورد مطالعه قرار گرفته و مفاهیمی چون هژمونی و ضدهژمونی و نیز موازنه نرم و موازنه سخت به عنوان چارچوب مفهومی تشریح و تبیین شده است.

بخش دوم، تحت عنوان «مطالعه تطبیقی جایگاه ایران، روسیه و چین در آسیای مرکزی» به مطالعه جایگاه و نقش سه کشور جمهوری اسلامی ایران، فدراسیون روسیه و جمهوری خلق چین در آسیای مرکزی در پنج حوزه جغرافیایی- ژئوپولیتیکی: وابستگی نامتوازن؛ سیاسی- استراتژیکی: هژمونی فدراسیون روسیه؛ دفاعی – امنیتی: سلطه و محوریت فدراسیون روسیه؛ اقتصادی: خیزش و برتری جمهوری خلق چین و همچنین فرهنگی- تمدنی: جایگاه تاریخی و برتر ایران می¬پردازد که بر اساس آن مواردی چون قرابت جغرافیایی گسترده سه کشور با آسیای مرکزی و پیوندهای دیرپای تاریخی، تمدنی و فرهنگی که ناشی از حضور مستقیم و طولانی ایران (امپراتوری¬های ایران باستان و حکومت¬های پس از اسلام تا اوایل قرن هجدهم میلادی)، تسلط امپراتوری چین بر بخش‌هایی از آسیای مرکزی در مقاطع مختلف تاریخی) و سلطه 130 ساله روس¬ها (امپراتوری روسیه و اتحاد جماهیر شوروی) موجب شده است تا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، هر سه کشور تبدیل به بازیگرانی مهم و تاثیرگذار در روند تحولات منطقه آسیای مرکزی تبدیل شوند و در حوزه¬های مختلف سیاسی، نظامی- امنیتی، اقتصادی، اجتماعی- فرهنگی و نیز شکل¬گیری سازوکارهای منطقه¬ای نقشی مهم و تاثیرگذار را به نمایش بگذارند.

بخش سوم تحت عنوان «پیامد سیاست خارجی آمریکا بر منافع سه کشور در آسیای مرکزی» در چارچوب یک «رویکرد تطبیقی» به بررسی اهداف و منافع سه کشور جمهوری اسلامی ایران، فدراسیون روسیه و جمهوری خلق چین در منطقه آسیای مرکزی با توجه به عامل سیاست خارجی آمریکا می¬پردازد و ضمن مطالعه پیامدهای سیاست خارجی ایالات متحده، نحوه تعامل و یا تقابل سه بازیگر یاد شده را نیز در مواجهه با این سیاست¬ها از ابتدای دهه 1990م. تا پایان سال 2014م. مورد واکاوی قرار خواهد داد. در واقع این بخش چهار نگاه ایرانی، روسی، چینی و آمریکایی به منطقه آسیای مرکزی را به صورت هم زمان مطرح می¬کند تا از خلال آن، سیاست¬ها و رویکردهای این چهار بازیگر فعال و تاثیرگذار در روند تحولات منطقه آسیای مرکزی، بهتر درک و تبیین شود. در واقع این بخش طی سه فصل جداگانه و در یک رویکرد تاریخی – تحلیلی و با رعایت اصل کرونولوژی  به مطالعه و واکاوی پیامدهای سیاست¬ها و رویکردهای دولت¬های مختلف آمریکا از جرج بوش پدر تا باراک اوباما بر منافع جمهوری اسلامی ایران، روسیه و چین در منطقه آسیای مرکزی می¬پردازد.

بخش چهارم در راستای پاسخ به این پرسش است که جمهوری اسلامی ایران، فدراسیون روسیه و جمهوری خلق چین برای مقابله یا کاهش تاثیرگذاری اهداف و برنامه های آمریکا در سطح منطقه آسیای مرکزی، از چه رویکردی بهره جسته¬اند؟ آیا این رویکردها و به عبارتی واکنش¬ها یکسان بوده یا این که مطابق با مزیت¬های نسبی این سه بازیگر در حوزه¬های جغرافیایی-ژئوپوليتيكی، سیاسی،اقتصادی، دفاعی- امنیتی و فرهنگی- تمدنی متفاوت بوده است؟ از آنجاکه پاسخ علمی و جامع به پرسش¬های یاد شده نیازمند انتخاب و کاربست یک چارچوب نظری مناسب است تا از طریق آن بتوان الگوهای رفتاری را در مواجهه با سیاست¬های ایالات متحده در منطقه آسیای مرکزی تبیین کرده و در عین حال، تفاوت ها و تشابهات حاکم بر هر یک از این الگوها را مورد شناسایی قرار داد، لذا در این بخش با بهره¬گیری از نظریه هژمونی (استیلاجویی) که تبیین کننده الگوی رفتاری ایالات متحده به عنوان یک قدرت هژمونیک است، کوشش گردیده تا  الگوی رفتاری هر یک از سه کشور جمهوری اسلامی ایران، فدراسیون روسیه و جمهوری خلق چین در منطقه آسیای مرکزی، تحت عنوان «الگوهای ضد هژمونی» مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.

این بخش در سه فصل جداگانه سامان یافته است. در فصل نخست، الگوی ضد هژمونی ایران، در فصل دوم، الگوی ضد هژمونی روسیه و در فصل سوم نیز الگوی ضد هژمونی چین مورد مطالعه و واکاوی قرار گرفته تا در نهایت درک بهتری از واکنش¬ها و الگوهای رفتاری متفاوت این سه کشور در مقابل اهداف و برنامه¬های سیاست خارجی ایالات متحده در سطح منطقه آسیای مرکزی حاصل شود.

از این رو، بخش چهارم با عنوان «الگوهای ضد هژمونی سه کشور در قبال آمریکا: نظم موازنه محور در آسیای مرکزی»، نحوه مواجهه متفاوت سه کشور جمهوری اسلامی ایران، روسیه و چین با سیاست¬های ایالات متحده در منطقه آسیای مرکزی را مورد مطالعه قرار می¬دهد.

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فرصتی را برای جمهوری اسلامی ایران پدید آورد تا بتواند جایگاه و نفوذ تاریخی و سنتی خود را در یکی از مهم ترین حوزه های فرهنگی و تمدنی‌اش احیا کند. با وجود تمام هیجان ها و امیدهایی که برای تحقق این هدف به ویژه در سال های ابتدایی دهه 1990م. وجود داشت، اما بنا به دلایل مختلفی از جمله تفاوت در ساختارهای سیاسی (نظام دینی ایران و نظام های سکولار منطقه آسیای مرکزی)؛ تفاوت های مذهبی (ایران شیعی با جوامع سنی مذهب منطقه)؛ عدم اتخاذ سیاست منسجم و هماهنگ از سوی ایران به ویژه موازی کاری و ورود نهادهای مختلف در حوزه مسائل مربوط به سیاست خارجی ایران در منطقه آسیای مرکزی؛ نگرانی دولت های سکولار و اقتدارگرای منطقه آسیای مرکزی از صدور مفاهیم انقلاب اسلامی و اندیشه های اسلام سیاسی شیعی (همراه با بزرگنمایی این موضوع از سوی رقبای ایران) و در نهایت سیاست قدرت های بزرگ منطقه ای و فرامنطقه ای نظیر فدراسیون روسیه، ترکیه و ایالات متحده آمریکا در محدود ساختن دامنه نفوذ و قدرت مانور ایران در منطقه آسیای مرکزی موجب شد با وجود ظرفیت های بسیار بالای تاریخی، تمدنی و فرهنگی، جمهوری اسلامی ایران نتواند به جایگاه مطلوب و شایسته مورد نظر خود دست یابد.

البته، دلایل ناکامی جمهوری اسلامی ایران در برخی از حوزه های سیاست خارجی ایران در منطقه آسیای مرکزی معلول عوامل مختلف داخلی و بیرونی است. در سطح عوامل بیرونی، بدون تردید یکی از مهم ترین عوامل محدودکننده قدرت مانور و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه عامل سیاست خارجی آمریکا بوده است؛ چرا که سیاست خارجی ایران در منطقه آسیای مرکزی طی دو دهه اخیر به صورت موثری تحت تاثیر سیاست این عامل قرار گرفته است. از این رو، در بخش پنجم با عنوان «جایگاه ایران در تحولات آسیای مرکزی؛ راهبردهای پیشنهادی»، کوشش شده است با توجه به واقعیت ها و امکانات و به عبارتی دیگر مقدورات و محذورات پیش¬روی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، پیشنهاداتی در راستای پیشبرد اهداف و منافع ایران در سطح منطقه آسیای مرکزی ارائه شود.

پربیننده ترین ها