یست‌وچهارمین فیلم مهرجویی چه می‌گوید؟

کد خبر: ۱۱۹۶۴
تاریخ انتشار: ۰۲ تير ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۵
«اشباح» تازه‌ترین فیلم کارگردان پیشکسوت سینمای ایران بیش از آنکه وامدار تجربه‌های ماندگار او باشد، اثری است متزلزل با ضعف‌های آشکار که جایی برای همراهی باقی نمی‌گذارد. هرچند بسیاری معتقدند داریوش مهرجویی با ساخت حداقل 10فیلم ماندگار در سینمای ایران حق این را دارد که تا پایان دوران فیلمسازی‌اش آثار بد بسازد و نقدی هم به وی و فیلم‌هایش وارد نباشد، با این محق‌بودن مخالفم. بیشتر هم از این جهت که این فیلمساز با جولان‌دادن روی منحنی نزولی کارنامه‌اش -که انگار قصد تغییر این روند را هم ندارد- خواه ناخواه به همان خاطره‌سازی و ماندگاری لطمه می‌زند. به همین دلیل این جفا را بر مهرجویی روا نمی‌دانم حتی اگر از جانب خودش باشد و خواه ناآگاهانه. بیست‌وچهارمین فیلم این کارگردان و مولف امتیازات بالقوه‌ای دارد که می‌توانست نویددهنده بازگشت به دوران اوج او باشد؛ دورانی که با قصه‌ای ساختارمند و دراماتیک در فیلم‌هایش سروکار داشتیم، دورانی که به پشتوانه ادبیات شاهد درام‌هایی ایرانی و به‌شدت جذاب در فیلم‌هایش بودیم؛ دورانی که کلیشه‌ای‌ترین قصه‌ها از زاویه دید او تبدیل به بکرترین درام‌ها می‌شد و... دورانی که بازیگران چهره و حتی تازه‌کار در فیلم‌هایش آنچنان حضوری داشتند که خطی بر تصویر ذهنی مخاطب از آنها می‌کشید.
اما پس از دیدن فیلم پذیرفتیم که آن دوران خوب همچون بسیاری از گذشته‌های خوب، گذشته و مهرجویی همچنان بیشتر از ما فاصله می‌گیرد. فیلم «اشباح» با اقتباسی آزاد از قصه‌ای به همین نام نوشته هنریک ایبسن می‌تواند در راستای دغدغه‌های ادبی فیلمسازی قرار گیرد که بیشترین و بهترین اقتباس‌های ادبی سینمای ایران از آثار خارجی در فیلم‌های او بوده است. اما واقعیت این است که «اشباح» با پشتوانه ادبی هم نمی‌تواند تمام‌قد بایستد و مخاطب خود را حداقل در بخش درام‌پردازی و اقتباس راضی نگه دارد. قصه فیلم با نگاهی از پایان به آغاز، ماجرای عشق نافرجام دختر و پسر جوانی است که درمی‌یابند خواهر و برادرند و وامدار خطاهای والدین خود و هر یک مسیر نیستی خود را پی می‌گیرند. در خوانش خطی هم می‌توان فیلم را روایت بدکاری‌های یک تیمسار دوران قبل از انقلاب دانست که به کلفت خانه تجاوز می‌کند و سال‌ها بعد دختر نامشروع همان کلفت و تیمسار و پسر تیمساز بدون آنکه بدانند عاشق هم می‌شوند و بقیه ماجرا.  قصه‌ای کلیشه‌ای که البته نمی‌تواند نقطه‌ضعف فیلم محسوب شود چراکه مهرجویی در فیلم «لیلا» نشان داد چطور می‌تواند از موضوعی نخ‌نما و تکراری همچون نازایی -که همزمان سریالی با همین موضوع در حال پخش از تلویزیون بود- فیلمی بکر با شخصیت‌هایی متفاوت و در عین حال ملموس بسازد که هنوز قدرت درام و کاراکترهایش مثال‌زدنی است. اما ماجرا این است که در «اشباح» اثری از آن زاویه نگاه خاص و متفاوت به یک موضوع آشنا و تکراری نیست و اتفاقا همان دید کلیشه‌ای به کاراکترها، قصه و پیچ‌وخم‌های داستانی وجود دارد. تیمسار سلیمانی (مهدی سلطانی) تیپ آشنای ارتشی‌های دوران قبل از انقلاب است که هر نوع عمل مفسدانه‌ای از او برمی‌آید بدون آنکه تلاشی برای نگاه متعادل به این کاراکتر شده باشد. دایم‌الخمربودن در کنار خشونت و دست بزن و نهایتا تجاوز به کلفت خانه، جز رفتار کلیشه‌ای از یک تیپ آشنا چه می‌تواند باشد؟ همسر او سارا (مهتاب کرامتی) هم مطابق با کلیشه‌های رایج قصه‌های اینچنینی که بیشتر در فیلم‌های فارسی شاهدش بودیم پس از اطلاع از بارداری تاجی؛ کلفت خانه (ملیکا شریفی‌نیا) همه تلاشش را می‌کند تا او را به سقط جنین وادارد و تاجی هم مثل همه زنان فریب‌خورده اصرار بر نگه‌داشتن فرزندش دارد و تاوان این انتخاب را هم می‌دهد. در روایت چند سال بعد که کاراکترها با هم روبه‌رو می‌شوند و فرزندان تاوان خطاهای والدین خود را پس می‌دهند نیز عشق در یک نگاه مازیار (امیرعلی دانایی) و رزا (هنگامه حمیدزاده) برای اوج‌گیری قصه فیلم، چیزی فراتر از یک طراحی کلیشه‌ای و سهل‌الوصول برای پیچیده‌شدن به‌اصطلاح دراماتیک داستان نیست که طبعا عمق و تاثیرگذاری آن بیش از همان یک لحظه نیست. در کنار نگاه کلیشه‌ای متداول، درام‌پردازی سطحی و کاراکترهای تیپیک که نمی‌توانند به شخصیت نزدیک شوند و البته دیالوگ‌هایی که جنس آنها و نوع بیان بازیگران، آنها را تبدیل به یک شوخی ناخواسته می‌کند، نمی‌توان از بازی‌های ضعیف فیلم حرفی به میان نیاورد. تماشای این بازی‌ها از بازیگرانی که اکثریت آنها امتحان پس‌داده و حرفه‌ای هستند و نقاط درخشانی در کارنامه دارند، در کنار شگفتی، غمناک است. از مهدی سلطانی و حسن معجوبی که کارنامه قابل‌استنادی در تئاتر و تلویزیون و سینما دارند تا مهتاب کرامتی و همایون ارشادی که تاثیرگذاری‌شان بر نقش‌هایی که ایفا کرده‌اند، غیرقابل‌ انکار است. اما متاسفانه نقش‌آفرینی بازیگران فیلم به‌گونه‌ای اغراق‌شده، نمایشی و به دور از ظرافت است که مخاطب در حال تماشای این نمایش غریب و پرسوال هر لحظه انتظار دارد بازیگران متوجه این خطا و ضعف‌های آشکار شوند و بازی را برهم بزنند. اما همه‌چیز به قوت خود باقی می‌ماند تا شاهد فیلمی باشیم که اجزایش در نسبتی دور با تجربیات مجموعه دست‌اندرکارانش قرار می‌گیرند و مخاطب را دچار سردرگمی می‌کند تا نداند در میان این نقاط‌ضعف آشکار، دلش را به چه چیز خوش کند؟ آیا همچنان باید به اینکه داریوش مهرجویی با اصرار روی منحنی نزولی کارنامه‌اش حرکت می‌کند، دلخوش باشیم؟
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار