استقبال عجیب مردم از مراسم تشییع جنازه گنده لات معروف
مسالهای که خیلیها آن را ناشی از تمایل و تغییر نگرش مردم به لوطیها و لاتهای عهد نه چندان دور میدانند و اینکه شهروندان دوباره به سمت داشمشتیها و گندهلاتها تمایل پیدا کردهاند.
هفته گذشته حضور گسترده شهروندان در مراسم تشیع جنازه «وحید مرادی» از سابقهداران پایتخت که در زندان کشته شده بود، باعث حیرت شد. گرچه پیش از این نیز تهراننشینان، سابقه حضور میلیونی شهروندان در مراسمهای خاکسپاری هنرمندان و چهرههای سلبریتی را داشتند، اما حضور این خیل عظیم جمعیت برای حضور در تشییع جنازه فردی خلافکار که بارها نقض قانون کرده و سابقه بارها ضرب و جرح و حتی قتل را در کارنامه خود داشت، مساله عجیبی بود که به سادگی نمیتوان از آن گذشت.
به گزارش صدای ایران مسالهای که خیلیها آن را ناشی از تمایل و تغییر نگرش مردم به لوطیها و لاتهای عهد نه چندان دور میدانند و اینکه شهروندان دوباره به سمت داشمشتیها و گندهلاتها تمایل پیدا کردهاند.
همین مساله بهانهای شده برای گفتوگویی با دکتر اصغر مهاجری، جامعهشناس و پژوهشگر اجتماعی با محوریت آسیبشناسی رفتار مردم در مراسمهای چهرههای منفی و خلافکار کشور.
آقای دکتر، درهفته گذشته شاهد حضور بیسابقه مردم در مراسم تشییع جنازه وحید مرادی، شرور مشهور تهران بودیم. به همان نسبت هم به در فضای مجازی تصاویر مختلف و طرحها و کلیپهای فراوانی از وی دست به دست میشد و به بیانی یکشبه لاتها درجامعه دوباره جان گرفتند. این پدیدهای است قابل تامل که چند سالی در کشور ما مد شده است. نمونههای آن را میتوان در مراسم خاکسپاری «مرتضی پاشایی» و از این دست هم جستوجو کرد. اما یک تفاوت اصلی بین اینها وجود دارد. اینکه افرادی مثل پاشایی به هر حال چهرههایی فرهنگی بودند ولی در عوض فردی مثل مرادی، اصولا چه از لحاظ قانونی و چه از لحاظ عرفی، فردی شرور و سابقهدار بوده است.
واقعا چرا جامعه تا این حد باید به مراسم تشییع جنازه چنین فردی اقبال نشان دهد ولی در عوض در مراسم بسیاری از چهرههای فرهنگی و علمی، به تعداد انگشتان دو دست هم شرکت نکنند؟
به نظرم نباید اینگونه ساده به مساله نگاه کرد. چون اصولا هر پدیده اجتماعی ریشه در بطن جامعه دارد. در این مورد هم وضعیت به همین منوال است. در جامعه ما شهروندان نمیتوانند به صورت مستقیم با بخش حاکمیتی و حکومتی صحبت کنند؛ لذا آن رفتار و گفتاری که از آنها میبینید، لزوما بیانگر تفکر و خواسته آنها نیست. در واقع رفتارهای شهروندان در این جامعه به نوعی آلارمهایی هشداردهنده از شکایت و گلایه مردم از شرایط کنونی برای مسوولان هستند. در زمان کنونی نیز مردم ما از وضعیت موجود ناراضیاند. حالا دلایل آن هر چه میخواهد باشد. چه دلایل آن فرهنگی باشد، چه دلایل اجتماعی داشته باشد و چه شرایط اقتصادی موجب آن باشد.
یعنی میخواهید بگویید مردم در این مراسمها، فرصتی برای اعتراض خود پیدا میکنند؟
ولی این نمیتواند درست باشد، چون مردم که در این مراسمها، آشوب و تنشی به وجود نمیآورند.
شاید من درست مقصودم را بیان نکردم. حتما میدانید که مردم ما، مردمی احساسی هستند. درحقیقت شهروندانی که به وضعیت موجودشان اعتراض دارند، تلاش میکنند تا با ابراز همدردی اعتراض خود را بیان کنند. برای همین هم هست که به طرق مختلف تلاش گستردهای را انجام میدهند تا از دخترخانمی که شاید در اقدامی خلاف عرف انجام داده و تصاویر رقص خود را که در قانون ما غیرقانونی است را منتشر کرده، حمایت کنند. به همان شیوه معترضان با علاقه در مراسم تشییع جنازه فردی که قانون شکن و شرور بوده، با این تفکر که وی تحقیر شده به صورتی گسترده حاضر میشوند؛ و هم عدم رضایتشان را ابراز میکنند. درحقیقت این همبستگیها با تغییرات نظام ارزشی جامعه رابطهای مستقیم دارد. در مورد چهرههای علمی و فرهنگی هم همین طور است.
نمونه آن تشییع جنازه مرحوم «ناصر ملکمطیعی» است. البته این یک عامل نگرانکننده است ولی تنها عامل نگرانکننده نیست؛ و دیگر چه عواملی در این امر دخیل است؟
به نقل از اعتماد، دومین عامل نگرانکننده روانشناختی جامعه که مسوولان باید آن را بشنوند این است که مردم نسبت به گذشته خود احساس نوستالژیکی پیدا کردهاند. یعنی با دیدن نمادهایی از گذشته رفتارهای عاطفی از خود نشان میدهند و میگویند؛ «حیف شد» چه دوران خوبی بود و... این حس نوستالژیکی اگر تبدیل به امری تودهای شود نشانه خوبی نیست. حالا یک وقتی فردی به شخصه احساس نوستالژیک میکند و به گذشته خود غبطه میخورد که این، چندان مهم نیست. اشکال از جایی آغاز میشود که درصد بالایی از جامعه حالت نوستالژی به خود بگیرند. آن وقت است که مسوولان باید احساس خطر کنند.
منظورتان حدودا چند درصد جامعه است؟
ما در زبانشناسی معتقدیم که وقتیکه فراگیری یک پدیده اجتماعی؛ مرز ٢٥ درصد را رد کند، آن پدیده اپیدمی و فراگیر است. چرا؟ چون درست است که برای رسیدن به مرز فراگیری ٢٥ درصدی، زمان زیادی صرف شده باشد، ولی در مقابل، از آن به بعد رشد و توسعه و فراگیری این پدیده با سرعتی بسیار بیشتر از گذشته، پیش خواهد رفت. درست مثل موضوع بستن کمربند خودرو. اول فراگیر شدن این امر، به کندی پیش رفت ولی به یکباره سرعت گرفت و در مدت کمی همه آن را اجرا میکردند. البته این چیز جدیدی نیست و براساس قوانین جامعهشناسی، فرسایش سرمایه اجتماعی و لاغر شدن قشر متوسط جامعه، بسیار نگرانکننده است. چون هرچقدر که قشرمتوسط را از دست بدهیم، به همان نسبت جامعه را از دست دادهایم. بانک مرکزی چند وقت قبل اعلام کرد که فاصله قشر متوسط از قشر فقیر تنها ١٥ درصد است. یعنی به هم خیلی نزدیک شدهاند. این هشداری خطرناک برای مسوولان است.
چرا؟
چون اصولا در هر جامعهای طبقه متوسط، پاسدار جامعه و نظام ارزشهای آن است. به بیانی قشر متوسط هستند که سرنوشت یک جامعه را تعیین میکنند. حالا اگر تحولات بنیادی در برخی نظامهای ارزشی جامعه به خصوص در بین قشر متوسط رخ دهد؛ باید منتظرفراگیر شدن آن و تبعات و خطراتی که خواهد داشت، باشیم. در مورد لوطیها و لاتها نیز وضعیت به همین گونه است. الان حس نوستالژی در مورد لوطیها، فراگیر شده و بهشدت اوج گرفته است. بنابراین برگزاری چنین مراسمی دور از انتظار نیست. البته در این بحث نباید از موضوع جامعهشناسی انقلاب نیز غافل بود.
جامعهشناسی انقلاب به این مساله چه ارتباطی دارد؟!
ببینید، اصولا ماحصل پیروزی هر انقلابی اصل برگشتپذیری آن است. یعنی ارزشهای رایج جامعه، بعد از مدتی دوباره به جامعه برمیگردند. مثلا در مورد انقلاب خود ما، بعد از سال ٥٧، اکثر اسامی از شکل اسامی ملی و ایرانی مثل کوروش و داریوش به اسامی مذهبی تبدیل شدند، اما دوباره بعد از چند سال اقبال مردم به نامگذاری فرزندانشان براساس اسامی ایرانی و ملی بیشتر شد. یا مثال دیگر، مثال هویت «ثروتمند»ی است. در سالهای اولیه انقلاب از دید عموم، ثروتمندان افرادی منفور و فاسد بودند که باید از آنها دوری میکردند و مایه ننگ خانوادهها تلقی میشدند، اما به تدریج این مسیر تغییر کرد و الان کار به جایی رسیده که دوباره فرد ثروتمند باعث افتخار خانواده و نزدیکان است. لوطیگری یا فیلمهای فارسی هم از این قاعده مستثنی نیستند. کمااینکه امروز مردم به این قشر تمایل زیادی پیدا کردهاند. البته این رویه نیز، رویهای طبیعی برای انقلابهاست. یعنی انقلابها نمیتوانند با همان شرایط هیجانی اولیه به حیات خود ادامه دهند و در نهایت جوامع به همان هویت اصیل و قدیمی خود برمیگردند.
گفتید مسوولان باید نگران باشند. در کدامیک از این سه مورد خطر بیشتر است؟
به نظرم اگر تحلیل سوم ما، تحلیل غالب باشد جای نگرانی چندانی وجود ندارد ولی اگر دو تحلیل اول، در مورد رفتار مورد سوال شما غالب باشد، باید مسوولان بهشدت نگران باشند!
خب چطور باید فهمید که کدامیک از این سه تحلیل دلیل رفتارهای کنونی مردم است؟
باید دولت از طریق گروههای پژوهشی و دانشگاهی این موضوع را بررسی کند و از روی نتایج آن تحلیل کرد؛ و در این راه وظیفه مسوولان نیز این است که به رفتارهای اینچنینی مردم، به صورت «عمیق» توجه داشته باشند و از کنار آن به سادگی نگذرند و دایم تلاش نکنند تا هر حرکتی را به موضوعات سیاسی مرتبط کنند. چرا که اگر چنین نکنند، خروجی آن از شیوههایی مثل آشوبهای اخیر خیابانی سر باز میکند.
یعنی شما معتقدید که منشأ اعتراضهای خیابانی مردم، در ابعاد اجتماعی و جامعهشناسی آنها نهفته است تا اینکه بخواهد جنبه سیاسی داشته باشد؟
بله. دقیقا. البته مسیر حرکتها و تحرکات سیاسی هم از جامعه میگذرد. یعنی سیاست هم در کالبد همین جامعه شکل میگیرد و ناشی از خواستهای مردم و شهروندان است. بنابراین با تمام این تفاصیل میتوان به صورت خلاصه گفت: مسوولان باید حضور مردم در مراسمهایی مانند تشییع جنازه وحید مرادی را جدی بگیرند و نه تنها به سادگی از کنار آنها بگذرند که تیمهایی را برای بررسی ابعاد مختلف آن و ارایه راهکارهایی برای حل آنها، تشکیل دهند.
همین مساله بهانهای شده برای گفتوگویی با دکتر اصغر مهاجری، جامعهشناس و پژوهشگر اجتماعی با محوریت آسیبشناسی رفتار مردم در مراسمهای چهرههای منفی و خلافکار کشور.
آقای دکتر، درهفته گذشته شاهد حضور بیسابقه مردم در مراسم تشییع جنازه وحید مرادی، شرور مشهور تهران بودیم. به همان نسبت هم به در فضای مجازی تصاویر مختلف و طرحها و کلیپهای فراوانی از وی دست به دست میشد و به بیانی یکشبه لاتها درجامعه دوباره جان گرفتند. این پدیدهای است قابل تامل که چند سالی در کشور ما مد شده است. نمونههای آن را میتوان در مراسم خاکسپاری «مرتضی پاشایی» و از این دست هم جستوجو کرد. اما یک تفاوت اصلی بین اینها وجود دارد. اینکه افرادی مثل پاشایی به هر حال چهرههایی فرهنگی بودند ولی در عوض فردی مثل مرادی، اصولا چه از لحاظ قانونی و چه از لحاظ عرفی، فردی شرور و سابقهدار بوده است.
واقعا چرا جامعه تا این حد باید به مراسم تشییع جنازه چنین فردی اقبال نشان دهد ولی در عوض در مراسم بسیاری از چهرههای فرهنگی و علمی، به تعداد انگشتان دو دست هم شرکت نکنند؟
به نظرم نباید اینگونه ساده به مساله نگاه کرد. چون اصولا هر پدیده اجتماعی ریشه در بطن جامعه دارد. در این مورد هم وضعیت به همین منوال است. در جامعه ما شهروندان نمیتوانند به صورت مستقیم با بخش حاکمیتی و حکومتی صحبت کنند؛ لذا آن رفتار و گفتاری که از آنها میبینید، لزوما بیانگر تفکر و خواسته آنها نیست. در واقع رفتارهای شهروندان در این جامعه به نوعی آلارمهایی هشداردهنده از شکایت و گلایه مردم از شرایط کنونی برای مسوولان هستند. در زمان کنونی نیز مردم ما از وضعیت موجود ناراضیاند. حالا دلایل آن هر چه میخواهد باشد. چه دلایل آن فرهنگی باشد، چه دلایل اجتماعی داشته باشد و چه شرایط اقتصادی موجب آن باشد.
یعنی میخواهید بگویید مردم در این مراسمها، فرصتی برای اعتراض خود پیدا میکنند؟
ولی این نمیتواند درست باشد، چون مردم که در این مراسمها، آشوب و تنشی به وجود نمیآورند.
شاید من درست مقصودم را بیان نکردم. حتما میدانید که مردم ما، مردمی احساسی هستند. درحقیقت شهروندانی که به وضعیت موجودشان اعتراض دارند، تلاش میکنند تا با ابراز همدردی اعتراض خود را بیان کنند. برای همین هم هست که به طرق مختلف تلاش گستردهای را انجام میدهند تا از دخترخانمی که شاید در اقدامی خلاف عرف انجام داده و تصاویر رقص خود را که در قانون ما غیرقانونی است را منتشر کرده، حمایت کنند. به همان شیوه معترضان با علاقه در مراسم تشییع جنازه فردی که قانون شکن و شرور بوده، با این تفکر که وی تحقیر شده به صورتی گسترده حاضر میشوند؛ و هم عدم رضایتشان را ابراز میکنند. درحقیقت این همبستگیها با تغییرات نظام ارزشی جامعه رابطهای مستقیم دارد. در مورد چهرههای علمی و فرهنگی هم همین طور است.
نمونه آن تشییع جنازه مرحوم «ناصر ملکمطیعی» است. البته این یک عامل نگرانکننده است ولی تنها عامل نگرانکننده نیست؛ و دیگر چه عواملی در این امر دخیل است؟
به نقل از اعتماد، دومین عامل نگرانکننده روانشناختی جامعه که مسوولان باید آن را بشنوند این است که مردم نسبت به گذشته خود احساس نوستالژیکی پیدا کردهاند. یعنی با دیدن نمادهایی از گذشته رفتارهای عاطفی از خود نشان میدهند و میگویند؛ «حیف شد» چه دوران خوبی بود و... این حس نوستالژیکی اگر تبدیل به امری تودهای شود نشانه خوبی نیست. حالا یک وقتی فردی به شخصه احساس نوستالژیک میکند و به گذشته خود غبطه میخورد که این، چندان مهم نیست. اشکال از جایی آغاز میشود که درصد بالایی از جامعه حالت نوستالژی به خود بگیرند. آن وقت است که مسوولان باید احساس خطر کنند.
منظورتان حدودا چند درصد جامعه است؟
ما در زبانشناسی معتقدیم که وقتیکه فراگیری یک پدیده اجتماعی؛ مرز ٢٥ درصد را رد کند، آن پدیده اپیدمی و فراگیر است. چرا؟ چون درست است که برای رسیدن به مرز فراگیری ٢٥ درصدی، زمان زیادی صرف شده باشد، ولی در مقابل، از آن به بعد رشد و توسعه و فراگیری این پدیده با سرعتی بسیار بیشتر از گذشته، پیش خواهد رفت. درست مثل موضوع بستن کمربند خودرو. اول فراگیر شدن این امر، به کندی پیش رفت ولی به یکباره سرعت گرفت و در مدت کمی همه آن را اجرا میکردند. البته این چیز جدیدی نیست و براساس قوانین جامعهشناسی، فرسایش سرمایه اجتماعی و لاغر شدن قشر متوسط جامعه، بسیار نگرانکننده است. چون هرچقدر که قشرمتوسط را از دست بدهیم، به همان نسبت جامعه را از دست دادهایم. بانک مرکزی چند وقت قبل اعلام کرد که فاصله قشر متوسط از قشر فقیر تنها ١٥ درصد است. یعنی به هم خیلی نزدیک شدهاند. این هشداری خطرناک برای مسوولان است.
چرا؟
چون اصولا در هر جامعهای طبقه متوسط، پاسدار جامعه و نظام ارزشهای آن است. به بیانی قشر متوسط هستند که سرنوشت یک جامعه را تعیین میکنند. حالا اگر تحولات بنیادی در برخی نظامهای ارزشی جامعه به خصوص در بین قشر متوسط رخ دهد؛ باید منتظرفراگیر شدن آن و تبعات و خطراتی که خواهد داشت، باشیم. در مورد لوطیها و لاتها نیز وضعیت به همین گونه است. الان حس نوستالژی در مورد لوطیها، فراگیر شده و بهشدت اوج گرفته است. بنابراین برگزاری چنین مراسمی دور از انتظار نیست. البته در این بحث نباید از موضوع جامعهشناسی انقلاب نیز غافل بود.
جامعهشناسی انقلاب به این مساله چه ارتباطی دارد؟!
ببینید، اصولا ماحصل پیروزی هر انقلابی اصل برگشتپذیری آن است. یعنی ارزشهای رایج جامعه، بعد از مدتی دوباره به جامعه برمیگردند. مثلا در مورد انقلاب خود ما، بعد از سال ٥٧، اکثر اسامی از شکل اسامی ملی و ایرانی مثل کوروش و داریوش به اسامی مذهبی تبدیل شدند، اما دوباره بعد از چند سال اقبال مردم به نامگذاری فرزندانشان براساس اسامی ایرانی و ملی بیشتر شد. یا مثال دیگر، مثال هویت «ثروتمند»ی است. در سالهای اولیه انقلاب از دید عموم، ثروتمندان افرادی منفور و فاسد بودند که باید از آنها دوری میکردند و مایه ننگ خانوادهها تلقی میشدند، اما به تدریج این مسیر تغییر کرد و الان کار به جایی رسیده که دوباره فرد ثروتمند باعث افتخار خانواده و نزدیکان است. لوطیگری یا فیلمهای فارسی هم از این قاعده مستثنی نیستند. کمااینکه امروز مردم به این قشر تمایل زیادی پیدا کردهاند. البته این رویه نیز، رویهای طبیعی برای انقلابهاست. یعنی انقلابها نمیتوانند با همان شرایط هیجانی اولیه به حیات خود ادامه دهند و در نهایت جوامع به همان هویت اصیل و قدیمی خود برمیگردند.
گفتید مسوولان باید نگران باشند. در کدامیک از این سه مورد خطر بیشتر است؟
به نظرم اگر تحلیل سوم ما، تحلیل غالب باشد جای نگرانی چندانی وجود ندارد ولی اگر دو تحلیل اول، در مورد رفتار مورد سوال شما غالب باشد، باید مسوولان بهشدت نگران باشند!
خب چطور باید فهمید که کدامیک از این سه تحلیل دلیل رفتارهای کنونی مردم است؟
باید دولت از طریق گروههای پژوهشی و دانشگاهی این موضوع را بررسی کند و از روی نتایج آن تحلیل کرد؛ و در این راه وظیفه مسوولان نیز این است که به رفتارهای اینچنینی مردم، به صورت «عمیق» توجه داشته باشند و از کنار آن به سادگی نگذرند و دایم تلاش نکنند تا هر حرکتی را به موضوعات سیاسی مرتبط کنند. چرا که اگر چنین نکنند، خروجی آن از شیوههایی مثل آشوبهای اخیر خیابانی سر باز میکند.
یعنی شما معتقدید که منشأ اعتراضهای خیابانی مردم، در ابعاد اجتماعی و جامعهشناسی آنها نهفته است تا اینکه بخواهد جنبه سیاسی داشته باشد؟
بله. دقیقا. البته مسیر حرکتها و تحرکات سیاسی هم از جامعه میگذرد. یعنی سیاست هم در کالبد همین جامعه شکل میگیرد و ناشی از خواستهای مردم و شهروندان است. بنابراین با تمام این تفاصیل میتوان به صورت خلاصه گفت: مسوولان باید حضور مردم در مراسمهایی مانند تشییع جنازه وحید مرادی را جدی بگیرند و نه تنها به سادگی از کنار آنها بگذرند که تیمهایی را برای بررسی ابعاد مختلف آن و ارایه راهکارهایی برای حل آنها، تشکیل دهند.
خبرهای مرتبط
نظر شما