رسالت خودساختهی داعش
دکتر سعيد عبدالملکی*- داعش يکي از پديدههاي غريب و غيرقابلهضم در جهان امروز است که در چارچوب هيچ دين، مذهب و ايدئولوژيای نميگنجد و با هيچ پارادايم علميای نميتوان آن را توجيه کرد. بهترين عنواني که براي رفتار و باور آنها ميتوان انتخاب کرد، عنواني است که پاسکال دو سوتر از آن بهعنوان«رسالت خودساخته» ياد ميکند؛ رسالتي توهمي که هيچ فرد و گروهي در هيچ جاي جهان با آن موافق و همراه نيست مگر افرادي که «اشبهالناس» به آنان باشند.
اما بهراستي اين رسالت خودساخته از کجا ريشه ميگيرد. از ويژگيهاي رواني يا از محيط زندگي به آنان اعطا شده است. شايد بتوان گفت هر دو سهمي تقريبا يکسان دارند. ظاهر امر نشان ميدهد افرادي با مارک داعش عمدتا در مناطقي از سوريه و عراق شکل گرفتهاند و اعضای آن طبق گزارشها و اخبار رسانهها و تحقيقات ميداني صورتگرفته، از تمام نقاط جهان، افرادي با ويژگيهاي روانشناختي مشابه گردهم آمدهاند و براي خود رسالتي تعريف کردهاند.
حال اگر يک ساختمان چندطبقه را در نظر بگيريم و در بيرون از ساختمان به آن بنگريم، در چشمانداز اول، ساختاري از آهن و بتن و طبقات همکف تا فوقاني را مشاهده ميکنيم اما اين ساختمان، طبقات منفي هم دارد؛ منفي یک، منفي دو و... . اگر ما بخواهيم بيشتر کنجکاوي کنيم که اين ساختمان بهظاهر عظيم بر چه استوار است، بهناچار بايد به طبقات منفي برويم و براي فهم پديده داعش نيز بايد به طبقات منفي آن سر بزنيم. بهراستي آنچه در طبقات منفي داعش به چشم ميخورد، چيست؟
به عقيده فرويد، روان انسان، عرصه کشاکش دو غريزه زندگي و مرگ است. او واکنشهاي آگاهانه يا غيرآگاهانه بيمارانش را نسبت به مرگ، موردتوجه قرار داد و مشاهده کرد که برخي افراد ديدگاههايي به زندگي دارند که آشکارا منفي است. اين بيماري نشانه آن است که بيماران غالبا رؤياي مرگ خود و نزديکان را ميبينند ولي آن را بهعنوان يک رويداد مسرتبخش ميدانند، نه يک چيز غمآور. ميل به نابودکردن خود يا ديگري در تحليل نهايي به يک نتيجه ميرسند و هردوي آنها جلوههاي همان خصومت نسبت به زندگي يا غريزه مرگ هستند.
نگرش تاريک و بدبينانه داعش که خود منبعث از يادبودهاي ناخوشايند دوران کودکي و گذشته افراد آن است، اين مهم را يادآور ميشود که اساسا اين گروه در جاده «غريزه مرگ» در حال حرکت است و «غريزه زندگي» در اين افراد کاملا در انزوا بهسر ميبرد. اينکه بهراحتي ديگران را گردن ميزنند و در شبکههاي اجتماعي پخش ميکنند، نبايد امري ساده همچون بازي يا سرگرمي تلقي شود.
سياهگرايي داعش که از رنگ پرچم آن بهخوبي مشخص است، به قول اريک فروم خبر از نوعي «پرخاشجويي بدخيم» ميدهد که با «ويرانسازي» و «شقاوت» همراه است. جنايتهاي داعش زماني که گردن ديگران را ميزنند و بدن مُثلهشده را در اينترنت به نمايش ميگذارند و نيز دست به ترور ميزنند، نشان ميدهد اين گروه «شهوت خون» دارد و دشمن زندگي است.
فروم، اين نوع از انسانها را در سنخ مَنشي مردهگرا قرار ميدهد زيرا اين افراد جذب مرگ، اجساد و تباهي ميشوند. او هيتلر را مثال کاملي از سنخ مردهگرا ميداند: «او مجذوب ويرانگري بود و بوي مرگومير برايش شيرين بود، درحاليکه به نظر ميآمد در سالهاي موفقيت خود، او فقط ميخواست کساني را نابود کند که آنها را دشمن ميدانست، در دوران افول قدرت و در پايان دوره خود نشان داد عميقترين رضايت خاطرش در شاهدبودن ويراني مطلق و کامل؛ نابودي مردم آلمان، اطرافيانش و خودش نهفته است. گزارشي از جنگ جهاني که البته هرچند تأييد نشده ولي بااينحال معناي جالبي دارد: سربازي، هيتلر را ديد که در يک حالت خلسهمانند به اجساد خيره شده و خيال نداشت ازآنجا دور شود.»
اين دگرديسي رواني که فروم از هيتلر مطرح ميکند، اکنون در افراد داعشي بهويژه رهبران آن ديده ميشود زيرا از باورهاي ايدئولوژيک خودساخته خود نيز فاصله گرفتهاند و بهسمت جنايت و نابودي انسانها چرخش کردهاند؛ بهسمت تاريکي و شب در حال حرکتند و لحظهبهلحظه در عمق سياهي فروميروند.
با اين وصف «رسالت خودساخته» داعش که در راه آن، خود و ديگري (سوژه و ابژه) هر دو يک سرنوشت مييابند و آن مرگ و نابودي است را بايد در کودتاي غريزه مرگ بر غريزه زندگي در روان اعضاي داعش جستوجو کرد، نه در دين اسلام يا اقوام و فرهنگ کشورها؛ البته ناگفته نماند، شرايط زندگي در کشورهاي مزبور نيز به ياري اين غريزه ويرانگر شتافته و ازاينرو، بر سياستمداران لازم است اين موضوع را جدي بگيرند چون اين «رسالت خودساخته» ميتواند تسري يابد و دامنهاي گستردهتر را فرابگيرد. جنگ جهاني هميشه از يک «تکانه» آغاز ميشود و اکنون داعش همان «تکانه» است.
*روانشناس، عضو هيئتعلمي دانشگاه
منبع: وقایع اتفاقیه
اما بهراستي اين رسالت خودساخته از کجا ريشه ميگيرد. از ويژگيهاي رواني يا از محيط زندگي به آنان اعطا شده است. شايد بتوان گفت هر دو سهمي تقريبا يکسان دارند. ظاهر امر نشان ميدهد افرادي با مارک داعش عمدتا در مناطقي از سوريه و عراق شکل گرفتهاند و اعضای آن طبق گزارشها و اخبار رسانهها و تحقيقات ميداني صورتگرفته، از تمام نقاط جهان، افرادي با ويژگيهاي روانشناختي مشابه گردهم آمدهاند و براي خود رسالتي تعريف کردهاند.
حال اگر يک ساختمان چندطبقه را در نظر بگيريم و در بيرون از ساختمان به آن بنگريم، در چشمانداز اول، ساختاري از آهن و بتن و طبقات همکف تا فوقاني را مشاهده ميکنيم اما اين ساختمان، طبقات منفي هم دارد؛ منفي یک، منفي دو و... . اگر ما بخواهيم بيشتر کنجکاوي کنيم که اين ساختمان بهظاهر عظيم بر چه استوار است، بهناچار بايد به طبقات منفي برويم و براي فهم پديده داعش نيز بايد به طبقات منفي آن سر بزنيم. بهراستي آنچه در طبقات منفي داعش به چشم ميخورد، چيست؟
به عقيده فرويد، روان انسان، عرصه کشاکش دو غريزه زندگي و مرگ است. او واکنشهاي آگاهانه يا غيرآگاهانه بيمارانش را نسبت به مرگ، موردتوجه قرار داد و مشاهده کرد که برخي افراد ديدگاههايي به زندگي دارند که آشکارا منفي است. اين بيماري نشانه آن است که بيماران غالبا رؤياي مرگ خود و نزديکان را ميبينند ولي آن را بهعنوان يک رويداد مسرتبخش ميدانند، نه يک چيز غمآور. ميل به نابودکردن خود يا ديگري در تحليل نهايي به يک نتيجه ميرسند و هردوي آنها جلوههاي همان خصومت نسبت به زندگي يا غريزه مرگ هستند.
نگرش تاريک و بدبينانه داعش که خود منبعث از يادبودهاي ناخوشايند دوران کودکي و گذشته افراد آن است، اين مهم را يادآور ميشود که اساسا اين گروه در جاده «غريزه مرگ» در حال حرکت است و «غريزه زندگي» در اين افراد کاملا در انزوا بهسر ميبرد. اينکه بهراحتي ديگران را گردن ميزنند و در شبکههاي اجتماعي پخش ميکنند، نبايد امري ساده همچون بازي يا سرگرمي تلقي شود.
سياهگرايي داعش که از رنگ پرچم آن بهخوبي مشخص است، به قول اريک فروم خبر از نوعي «پرخاشجويي بدخيم» ميدهد که با «ويرانسازي» و «شقاوت» همراه است. جنايتهاي داعش زماني که گردن ديگران را ميزنند و بدن مُثلهشده را در اينترنت به نمايش ميگذارند و نيز دست به ترور ميزنند، نشان ميدهد اين گروه «شهوت خون» دارد و دشمن زندگي است.
فروم، اين نوع از انسانها را در سنخ مَنشي مردهگرا قرار ميدهد زيرا اين افراد جذب مرگ، اجساد و تباهي ميشوند. او هيتلر را مثال کاملي از سنخ مردهگرا ميداند: «او مجذوب ويرانگري بود و بوي مرگومير برايش شيرين بود، درحاليکه به نظر ميآمد در سالهاي موفقيت خود، او فقط ميخواست کساني را نابود کند که آنها را دشمن ميدانست، در دوران افول قدرت و در پايان دوره خود نشان داد عميقترين رضايت خاطرش در شاهدبودن ويراني مطلق و کامل؛ نابودي مردم آلمان، اطرافيانش و خودش نهفته است. گزارشي از جنگ جهاني که البته هرچند تأييد نشده ولي بااينحال معناي جالبي دارد: سربازي، هيتلر را ديد که در يک حالت خلسهمانند به اجساد خيره شده و خيال نداشت ازآنجا دور شود.»
اين دگرديسي رواني که فروم از هيتلر مطرح ميکند، اکنون در افراد داعشي بهويژه رهبران آن ديده ميشود زيرا از باورهاي ايدئولوژيک خودساخته خود نيز فاصله گرفتهاند و بهسمت جنايت و نابودي انسانها چرخش کردهاند؛ بهسمت تاريکي و شب در حال حرکتند و لحظهبهلحظه در عمق سياهي فروميروند.
با اين وصف «رسالت خودساخته» داعش که در راه آن، خود و ديگري (سوژه و ابژه) هر دو يک سرنوشت مييابند و آن مرگ و نابودي است را بايد در کودتاي غريزه مرگ بر غريزه زندگي در روان اعضاي داعش جستوجو کرد، نه در دين اسلام يا اقوام و فرهنگ کشورها؛ البته ناگفته نماند، شرايط زندگي در کشورهاي مزبور نيز به ياري اين غريزه ويرانگر شتافته و ازاينرو، بر سياستمداران لازم است اين موضوع را جدي بگيرند چون اين «رسالت خودساخته» ميتواند تسري يابد و دامنهاي گستردهتر را فرابگيرد. جنگ جهاني هميشه از يک «تکانه» آغاز ميشود و اکنون داعش همان «تکانه» است.
*روانشناس، عضو هيئتعلمي دانشگاه
منبع: وقایع اتفاقیه
خبرهای مرتبط
نظر شما