پنجشنبه ۰۵ مهر ۱۴۰۳ - 2024 September 26
تجمع پاسارگارد و ایرانشهری، فاشیستی نیست

نقدی بر خشونت یوسف اباذری

نقد نخست من بر این جمله از اباذری است که : «ایران‌شهری‌ها در ایران در همین تنور می‌دمند و فاشیسم قوم فارس را تشویق می‌کنند»
کد خبر: ۱۳۲۰۴۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۴ آذر ۱۳۹۵ - ۰۱:۴۵
صدای ایران؛ محسن سلگی- نقد نخست من بر این جمله از اباذری است که : «ایران‌شهری‌ها در ایران در همین تنور می‌دمند و فاشیسم قوم فارس را تشویق می‌کنند» در این گزاره، او یک کلیت و مطلق را اطلاق می کند در حالیکه ایران‌شهری‌بودن، لزوماً با فاشیسم متلائم و ملازم یا همراه نیست. برخی شعارهای ایران‌گرایانه که پان‌ایرانیستی و ضدعرب باشند، قطعاً فاشیستی هستند. اما اینکه ایرانهشری را فاشیستی بخوانیم دور از انصاف است.

متاسفانه برخی را دیده‌ام که در داخل طرفدار دمکراسی و محدودشدن قدرت هستند، اما همزمان گرایش‌های غیردمکراتیک عرب‌ستیزانه دارند. بنده هم تمام‌قد مخالف عرب‌ستیزی و نژادپرستی هستم، اما نفس تجمع در پاسارگاد و مدح کوروش را فاشیستی نمی‌دانم. یک‌کاسه‌کردن و آسیملاسیون هم فاشیستی است. اینکه ایرانشهری را فاشیستی بخوانیم یا هرگونه تجمع و همه تجمع‌کنندگان پاسارگاد را محکوم کنیم، اغراق و یک‌کاسه‌کردن یا آسیمیلاسیون است. البته اباذری هم تصریح کرده که «برخی از شعارهای تجمع پاسارگارد» فاشیستی بوده است.

-باستان‌گرایی اگر با راسیسم و نژادپرستی توأم باشد، فاشیستی است. به دیگر‌سخن، هر نژادپرستی، باستان‌گرا نیست و هر باستان‌گرایی نژادپرست نیست.

-نژادپرستی در قامت نازیسم آلمانی و خصوصاً فاشیسم ایتالیایی به جای آنکه متمرکز بر باستان‌گرایی باشد، بر ملت‌گرایی تأکید دارد. علاوه بر این، در فاشیسم، نژادگرایی به عنوان عنصری برای ناسیونالیسم به کار گرفته می‌شود و ارزش واسطه ای دارد تا ارزش مستقل.

ناسیونالیسم هم لزوماً با نژادپرستی همراه نیست.

به اباذری که مخالف اعتدال افراطی و طرفدار رادیکالیسم است، باید گفت شوونیسم و نژادپرستی یا راسیسم اگر بد است، اگر خشونت غیردمکراتیک بد است، آسیملاسیون و یک‌‌دست‌کردن هم بد است.

جیوانی جنتیله مهمترین متفکر فاشیسم است. تاریخ از نظر او زایش و نفی یک ایده همراه با نفی خشونت‌آمیز ایده‌های قبلی است. توجیه اکتوالیستی جنتیله برای خشونت فاشیسم این‌چنین بوده است. نفی خشونت‌آمیز، آسیملاسیون و اغراق‌ یکی از مختصات فاشیسم است که این خشونت در جنبه‌ی زبانی آن را بارها در کلام اباذری دیده‌ام. ضدیت رادیکال او با نئولیبرالیسم هم خشونت‌آمیز و نفی‌گرایانه است. اینکه همه‌ نئولیبرال‌ها را هم محکوم و یکپارچه یا یک‌کاسه کنیم، مصداق آسیملاسیون است. در حالیکه نمی‌توان تعریف دقیق و مشخصی از نئولیبرالیسم به‌عنوان یک مفهوم بیان کرد. اتهام «سطحی‌نگری‌» که با آن نئولیبرالیسم را تحقیر می‌کنند، دقیقاً با عمق اندیشه‌ی  نخستین استفاده‌کنندگانش در تضاد قرار دارد. نکته‌ی دیگر اینکه «نئولیبرال‌های اولیه » اشتراکات کمی دارند با کسانی که امروز «نئولیبرال» نامیده می‌شوند.

- حکومتهای سوسیالیستی و یا دولت‌محور چه گلی به سر مردم زده‌اند؟ برای همین است که غایات دولت پست‌مدرنیست‌ها هم با همه انتقاداتی که بر لیبرالیسم و مدرنیسم دارند، همان غایات دولت لیبرال است؛ چراکه اولاَ پست‌مدرنیسم بدیلی برای دولت وبری ندارد و ثانیاً پست‌مدرنیسم هم قائل به حکومت‌زدایی است که بدین‌سان به لیبرالیسم پهلو می‌زند.

-نقد دیگر من به برداشت فاشیستی اباذری از نئولیبرالیسم بازمی‌گردد. از نظر هایک، بازار پاسخگوی همه‌ی آنات بشر است و بازار معنایی بنیادین می‌یابد. نئولیبرالیسم و هایک را طی مقاله‌ای علمی-پژوهشیِ چاپ‌شده با عنوان «نئولیبرالیسم به مثابه‌ی صنعت لیتوگرافی»(فصلنامه سیاست جهانی) نقد کرده‌ام. چنانکه در این مقاله می‌توانید ملاحظه کنید، نئولیبرالیسم را به مثابه‌ی صنعت سطحی‌کردن مورد نقد قرار داده‌ و توتالیتر(همه جا یا همه جایی شدن بازار) خوانده‌ام، اما توتالیتری ذات‌زدوده و سبک، نه توتالیترِ خشن و سنگین که در فاشیسم وجود دارد. نئولیبرالیسم هم چون فاشیسم طالب همه‌جایی‌شدن است اما این همه‌جایی‌شدن، مصرفی، فردگرا و سبک است و توأم با خونریزی، خشونت و خفقان منحصربفرد توتالیتاریسمِ فاشیستی نیست. اینکه نئولیبرالیسم را در اتحاد با فاشیسم بدانیم، مخدوش و نادرست است.

-نقد دیگر آن است که مواجهه‌ی رادیکال اباذری با نئولیبرالیسم که دولتهای بعد از جنگ را نئولیبرال می‌خواند، اغراق‌آمیز است.

در سال 67 دولت سياست تعديل اقتصادی را در دستور کار قرار داد كه در اين سیاست، خصوصی‌سازی و مقررات‌زدايی محور است. در سياست تعديل اقتصادی قرار بر این بود که اقشار آسيب‌پذيرسوبسيد دريافت كنند و سوبسيدها حالت كاهنده داشته و در نهايت حذف شوند. اما آنچه در عمل دیدیم این بود که دولت هاشمی، دولتی بزرگ و اقتدارگرا بود که باید آن را دولت نوساز یا نوسازی خواند نه دولت نئولیبرال. در این دولت، سیاست بر بازار و اقتصاد برتری دارد. این در حالی است که دولت نئولیبرال دولتی کوچک‌شونده و ناظر است که کارکرد اساسی آن تضمین رقابت و پول است(اهمیت رقابت نزد نئولیبرال‌ها تا جایی است که از نظر اینان، لیبرالیسم به جای آنکه به آزادی رقابت توجه کند، آزادی انتزاعی را مورد تأکید قرار داده است؛ یعنی فقط خود آزادی را هدف قرارداده است). در این باره به اویکن تا هایک و ارهارد مراجعه کنیم، همین را می‌بینیم.

اینکه دولتی رگه‌هایی از نئولیبرالیسم داشته باشد، توجیهی برای نئولیبرال‌خواندن آن نیست. دولت احمدی‌نژاد هم اقداماتی مانند حذف سوبسیدها را انجام داد و بانک جهانی از اجرای قانون یارانه‌ها در دولت احمدی تقدیر کرد. حال آیا می‌توان احمدی‌نژاد را نئولیبرال خواند؟ دولت احمدی نژاد دولتی بزرگ و به غایت خودمحور بود که سیاست‌های آن بازار را با شوک و بحران مواجه می‌ساخت.

اباذری به درستی اشاره کرده که در غرب، چندان مهم نیست که چه دولتی بر سرکار بیاید، چون منطق بازار تعیین‌کننده است و این می‌شود که میان بوش محافظه‌کار و اوبامای دمکرات تفاوت چندانی وجود ندارد، اما در ایران با تغییر دولت‌ها، شاهد تغییر ماهوی و اساسی روندهای کشور هستیم و این در حالی است که بخش ثابتات نظام پابرجای بوده و تغییر اثرگذاری نداشته است. این نشان می‌دهد که در ایران، بازار تعیین‌کننده نیست، بلکه سیاست بر همه چیز سروری دارد.

نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
علی
|
|
۲۲:۱۶ - ۱۳۹۷/۱۰/۱۹
استاد اباذری عالی تر از عالیست .
نظر شما