نقدی بر مرتضی مردیها/ گاهی چرت میچسبد
به گزارش صدای ایران، محسن سلگی در نقدِ نقدی که دکتر مرتضی مردیها بر یادداشت «
شايد ترامپ ما را از خواب بيدار كند» نوشتهی دکتر محمدجواد غلامرضاکاشی نوشته بود، در کانال تلگرامی خود-نگاه- نوشت:
در نقد آنچه دکتر مردیها در نقد یادداشت استاد دکتر کاشی و مقولهی «بیداری» نوشتهاند، به ذهنام رسید یادداشتی درباره ویکینگ یا بیداری ِ میان رویاء و واقعیت از نگاه والتر بنیامین بنویسم ( میتوان آن را به نظم نمادین لاکان و تولد سیاست نزد ژیژک ربط داد) تا نشان دهم که بیداری، مفهومی یکپارچه و در انحصار عقلباوری و ایدهآلیسم نیست که دکتر مردیها، یکسویه و یکپارچه آن را مورد انتقاد قرار داده است. در یادداشتی دیگر، نشان میدهم چگونه باوری تهیشده به مُثل افلاطونی ممکن است و چگونه این باور به مثابه نفیِ نفی، شکافی را در جهان بازنماییشده ایجاد خواهد کرد. در این رابطه، اشارتی هم به استعارهی نیمروز نیچه و مینیمالدیفرنس نزد او خواهم داشت و سپس نشان خواهم داد آنچه بنیامین می گوید نوعی رستگاریِ عاری از متافیزیک و سکولار را برمینشاند که نه مدرن است و نه پستمدرن و در واقع عرفانی سکولار است و در پی رفتن از تدانی به تعالی نیست. البته بنیامین نظر خوشایندی به عرفانهای سکولار رایج نمیتواند داشته باشد. این عرفانها تداومبخش حرکت قطار و سیر تکخطی پیشرفت هستند، در حالیکه بنیامین از وقفه و پیادهشدن سخن میگوید که حرکتی رادیکال علیه کل موجودیت سرمایهداری است. از آن سو، عرفانهای امروزین، بازتولیدکنندهی سرمایهداری و حتی یکی از تجلیات آن هستند.
شاید این بیداریِ میان رویاء و و اقعیت، توضیحدهنده بیداریِ مورد نظر دکتر کاشی خواهد بود. این بیداری، دیگر آرمانگرایانه، بهین و مهین نیست، بلکه میان واقعیت و رویاست. این بیداری، دیگر مدعای بزرگی مانند شعر اقبال لاهوری(از خواب گران خیز) ندارد. دستکم، متن دکتر کاشی که در باره پیروزی ترامپ بود، بیداری حتی به معنای رهایی(Emancipation) را مطمح نظر ندارد( که در مکتب انتقادی مطرح شده است). تأکید میکنم دکتر کاشی از بیداری آن مقصودی را ندارد که دکتر مردیها نقد خود را بر آن سوار کرده است.
نکتهی دیگری که مرتضی مردیها بدان پرداخته این است که میان مشکلات و بدبختی با نادانی، رابطهی تلازم وجود ندارد. او در این باره مینویسد: «من البته باور ندارم که در جهل زده ترین و غفلت آلودترین دورانهای تاریخ هم علت اصلی مشکلات بشر نادانی و غافلی بوده باشد.»
در ادامه مینویسد : «مشکل مهم آدمیان ناتوانی است نه نادانی. در هیچ زمانی دنیا اینقدر به هوش و برحذر نبوده است... »
مردیها در ادامه و در بخشی از نقد خود نوشته است: «... مشکلات این جهان در وهلة نخست از ناهمسازی میان تمایل بشر و جنس این دنیا است؛ دنیائی خسیس و خشن و انسانی لذت جو و عافیت خواه؛ در وهلة دوم ناشی از رفتار (ذاتاً خودخواهانه) است که مردم بر مردم دارند... به دلیل زیادهخواهی ذاتی بشر (حتی در ارزشها و اخلاق هم) او هرگز راضی نمیشود...»
از آنچه گذشت میتوان نوعی تقدم عمل بر ایده و تقدم غریزه بر عقل را نزد مردیها یافت. او مشکل انسان را نه نادانی، که ناتوانی میداند. نیچه به جای خواستن، توانستن است، گفت: «میتوانی، پس میخواهی»؛ یعنی توانستن، خواستن است. همچنین، نزد نیچه، انسان در وهلهی اول موجودی غریزی است و آگاهی در وهلهی بعد فرامیرسد، حال آنکه نزد کسی مانند هگل، انسان، موجودی آگاه است و غریزه در وهلهی بعد فرامیرسد. فروید هم از آن جمله متفکرانی است که آگاهی را غیرکانونی میکند.
باید از جناب مردیها پرسید اگر ایدهها و اندیشه یا دانایی، دنیای ما را بهتر نمیکنند، چه چیزی آن را بهتر خواهد کرد؟ امیال یا غرایز؟ غریزه، کور است و نیچه میگوید که طبیعت، قدرتاش را از کوربودناش میگیرد. طبیعت نمیاندیشد و انسان می اندیشد. حیوان، عالَم ندارد، اما انسان، عالَم دارد. طبیعت چنان است که نیچه گفت، اما براستی انسان دانا و جامعهی دانا، موفقتر است یا انسان و جامعهی نادان؟
میتوان با اتکای به ماجرای میوه آگاهی از نگاه عهد عتیق یا با اتکای به اصل مایا یا غفلت و توهم بزرگ که در دائویسم و آیینهای شرقی مطرح شده است، گفت کسانی که کمتر میدانند، شادتر و خوشبختتر هستند، اما در عمل میبینیم که انقلاب آگاهی(به منزلهی موج سوم پیشرفت بعد از انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی) سبب شده است که آگاهی، علم و خلاقیّت حتی بیش از دوران انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی اهمیّت یابد.
نکتهی دیگر اینکه ایشان ناظر به قضاوت عقلی و علمی، بیداری و آگاهی را نقد و دانایی را به بوتهی انتقاد گذاشتهاند. آیا ایشان با اتکای به دانایی، بر متن دکتر کاشی نقد وارد کردهاند یا با اتکای به نادانی؟ مبرز است ایشان با اتکای به عقل و دانایی، نقد مذکور را مترتب ساختهاند. آنچه مردیها گفته است ناقض «میتوانی، پس میدانی» خواهد بود. حال باید پرسید دکتر مردیها، ناظر به چه چیز توانسته متنی را در نقد دکتر کاشی بنویسد؟ او چگونه توانسته است بنویسد، بی آنکه بداند؟
خبرهای مرتبط
نظر شما