يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 15

در ستایش ساده‌نویسی

کد خبر: ۱۱۳۱۹۸
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۵:۲۶
به گزارش صدای ایران، محسن سلگی در کانال «نگاه زیرچشمی» درباره ساده نویسی و در ستایش آن نوشت:



«بسیاری از اشخاص زیرک را دیدم که نقاب بر صورت خود زدند و آب های خود را گل آلود ساختند تا کسی نتواند از ورای آن ها باطن شان را ببیند.» نیچه؛ چنین گفت زرتشت.

شاید بسیاری از ما هم مصداق این سخن نیچه شده‌ایم. البته فیلسوفان سخت‌نویسی مانند کانت، هگل و هایدگر را می‌توان نام برد که با وجود سخت‌نویسی، اما بس عمیق و شگرف بوده‌اند. اما کاش همین بزرگان هم قدری روشن‌تر می‌توانستند بنویسند. کاش می‌شد دموکراتیک نوشت. اگرچه دموس در برابر اخلوس است. دموس به معنای گروهی خاص و اخلوس به معنای توده‌ی بی‌شکل یا درهم بوده است.

بنابراین، دموکراسی اکثریتی از نگاه آتنی، اخلوس‌کراسی است تا دموس‌کراسی. بر همین مبنا و تفکیک است که رانسیر می‌گوید «حیوان ناطق» موجودی نیست که زبان را می‏فهمد زیرا زن‏‌ها و برده‏ها در آتن با وجود آنکه می فهمند، شهروند به شمار نمی آمدند. حیوان ناطق صرفاً آن موجودی است که زبان را تولید و و نظم می بخشد و قادر است در نظم نمادین شهر تاثیر فاعل و فعال باشد. بنابراین شهر در وضعیت پولیس، فضای مواجه نابرابر دموس ها (Demos) و اخلوس‏ها (Okhios) است. برای مقابله با پولیس، رانسیر مفهوم «پولتیک» را پیش می کشد. پولتیک آن دمی است که میان «آگاهی» و «شناخت» به عنوان دو مفهوم متفاوت، دوشقه‌گی و فاصله می‌افتد. آگاهی محصول بازنمایی نیست- این درست مشابه مطلبی است که پیش‌تر درخصوص مخالفت ژیل دلوز با «هنر بازنمایی» نوشتم- در حالی‌که شناخت انعکاس نظم بازنمایانه و نمادین است. آگاهی وقتی متولد می شود که نظم نمادین و معمول به چالش گرفته شود.

پولتیک ناشی از نوعی سوءتفاهم و کژفهمی است. برای آگاهی لازم است فرد دچار سوءتفاهم بشود، جایگاه فعلی خود را نپذیرد و خود را طور دیگری تصور کند. دن کیشوت نمونه از پولتیک است. او   می‏خواهد چیزی باشد که با آگاهی صورت‌بندی شده مرسوم، ربط وثیقی ندارد.

 اینها را گفتم که گاه از سخت‌نویسی، اولاٌ همین برانگیختن سوءتفاهم را مقصود قرار می‌دهم و ثانیاٌ اینکه بنا به ملاحظات دوست ندارم آنچه می نویسم خیلی دموکراتیک باشد، چون جامعه و مردم هم خیلی دموکراتیک نیستند و بسیاری حرف ها به نظم نمادین برمی خورد. سخت نوشته‌ام تا به جای بازنمایی و انعکاس روزمره، آگاهی را تولید کنم اگرچه به نحوی دن‌کیشوتی.



در عین حال باید اعتراف کنم ساده‌نوشتن، توانایی بزرگی است و وقتی این همه دانایان فلسفه به بنده معترض می‌شوند، نشان می‌دهد که نه به نحو یونان باستانی‌اش و نه به نحو امروزی، دموکراتیک نیستم. شاید این هم یک گرانجانی و سنگین‌بالی است. جالب است همین نیچه، «شور فاصله» را مدح کرده است. شور فاصله در خود نیچه محرز است و خود نمی‌خواست شبیه هیچ‌کس بنویسد و شبیه هیچ‌کس باشد و اما بسیاری هرگز در پی تفاوت با دیگری نبوده، بلکه سعی می‌کنند عمیق و دقیق باشند. در عین حال، به نظر بنده، این شور فاصله می‌تواند به جای فاصله گرفتن فیلسوفانه از مردم و اشرافیت فکری، فاصله‌گرفتن از این اشرافیت و برج عاج‌نشینی بسیاری فیلسوفان و متفکران باشد. آیا این مستلزم ساده‌نگاری است؟آیا اقتدارزدایی از نویسنده و  متن در بستر «مرگ مؤلف» لازم می‌نماید؟ باید اشاره کنم رولان بارت نویسنده را اقتدارزدایی کرد و اقتدار یاAuthority را که در واژه‌ی Author وجود دارد به scriptor _تایپیست یا کاتب_تقلیل داد. اما نکته آنجاست که بارت نیز بسیار سخت و پیچیده می‌نوشت.



شاید بازهم کمی سخت نوشتم، اما از این پس، با توجه به تذکراتی که برخی دوستان، همکاران و خصوصا جناب دکتر محمدجعفر محمدزاده در این خصوص به من داده و نگران از دست‌رفتن مخاطبان یا بی‌حاصل‌بودن نوشته‌هایم بوده‌اند، قصد دارم کوتاه‌تر و ساده بنویسم و از ایجاد سوءتفاهم برخلاف شیوه‌ی رانسیری بپرهیزم. می‌توان با سادگی و ساده‌نویسی هم تولید آگاهی کرد. بنده سخت نوشتم تا از نوشته‌هایم برداشت‌های بیشتری شود، تا تولد خواننده و محوریت او هر چه بیشتر باشد، تا سوءتفاهم به معنای کژفهمی ایجاد شود و در عین حال به سبب پاره‌ای حرف های نامتعارف، مظنون نشوم. باید این نکته را بگویم که سوءتفاهم را در معنایی به کار می‌برم که در نهایت به تفاهم و فهم دموکراتیک منجر شود؛ و برای رسیدن به فهم دموکراتیک، بسیاری مواقع لازم است با همان دمو یا مردم هم درافتاد.

به راستی تنها تعهد من به حق و حقیقت خواهد بود و هرگز برای مردم نخواهم نوشت. ساده می‌نویسم که دموکراتیک باشم و می‌خواهم دموکراتیک و مردمی باشم، چون آن را به خدا، حقیقت و مصلحت نزدیک‌تر یافته‌ام. هرگاه که سخت هم نوشته‌ام، خواسته‌ام دموکراتیک باشم؛ خواسته‌ام نظم نمادین و بازنمایی را به چالش بکشم. در نهایت باید بگویم به جای «تولد خواننده» که رولان بارت می‌گوید، من از «سلطنت خواننده» می‌گویم؛ تولد خواننده در عین اشاره به رخدادی‌بودن خواننده- و اینکه مؤلف هم از قبل وجود ندارد-  نوعی طفل‌بودن خواننده را ممکن است القاء کند. از این رو، بنده بنا به سلطنت خواننده و درخواست خوانندگان از خود، مطالب بعدی را ساده خواهم نوشت.  برای عضویت در کانال تلگرامی این نویسنده از لینک زیر وارد شوید:
https://telegram.me/peek_at
نظر شما