آخرین یادداشت استاد محمدجواد غلامرضا کاشی

خالی‌های آزاد در یک میدان خالی

کد خبر: ۹۵۲۰۰
تاریخ انتشار: ۰۹ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۲

به گزارش صدای ایران به نقل از وبلاگ زاویه دید، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی در یادداشت اخیرش با عنوان «خالی‌های آزاد در یک میدان خالی» نوشت:

دولت پهلوی تلاش می‌کرد تصوری از مای ایرانی تولید کند و آن را بر میراث کهن ایرانیان استوار می‌کرد. جمهوری اسلامی تلاش می‌کند تصوری از مای ایرانی تولید کند و آن را بر میراث اسلامی استوار می‌کند.

هم دولت پهلوی و هم جمهوری اسلامی تا حدی در این زمینه موفق بودند. اما  

دولت پهلوی خود مبدع تصور از ما به منزله ایرانیان وابسته به میراث کهن نبود. سرمایه فکری این تصور را روشنفکرانی ساخته بودند که پیش از استقرار دولت پهلوی فکر می‌کردند، می‌نوشتند و سخن می‌گفتند. جمهوری اسلامی نیز خود مبدع تصور از ما به منزله ایرانیان مسلمان نبود. سرمایه فکری این تصور را روشنفکران مسلمان پیش از انقلاب و جمهوری اسلامی ساخته بودند.

با این حساب هر دو میراث یاد شده، یک دوره تاسیس دارند و یک دوره استقرار. در این یادداشت قصد دارم کم و کیف این دو میراث را در این دو دوره مقایسه کنم و نتیجه بگیرم تصور از ما به منزله یک ملت، چگونه می‌شکفد و  چگونه دستخوش زوال و سستی می‌شود.

 

سرمایه‌های مولد تصور از ما در دوران استقرار

دوران استقرار، سرمایه‌ها همیشه در خطرند و نیازمند تبلیغات مستمر. دولت پهلوی و جمهوری اسلامی با همه تفاوت‌ها، در این نکته مشترک‌اند که مرتب دلنگران از دست رفتن سرمایه بودند. بنابراین نیازمند تمهیدات مستمر برای تداوم بخشی به آنها بودند. این کار میسر نمی‌شد الا به مدد تبدیل کردنشان به یک بسته کلی، انتزاعی و ضروری. این راه اقناع شهروندان بود به اینکه مرتب به آنها توجه کنند. آنها نگران یک آن غفلت مردم بودند. تبلیغات فشرده و مستمر و هر روزی، گویای همین نگرانی‌ها بود.

تصور از ما به منزله قوم دارای تاریخ کهن، در تلقی دوران پهلوی، پر است از قصه‌ها، نمادها، پندهای بزرگ، فلسفه‌های عمیق، مناسک جمعی و منابع و آثار و ابنیه تاریخی. تصور از ما به منزله مسلمانان نیز در تلقی دوران جمهوری اسلامی، پر است از قصه‌ها و نمادها و پندها و فلسفه‌های عمیق و مناسک جمعی و منابع وآثار و ابنیه تاریخی.

حجم فشرده تبلیغات و اشاره مستمر به خطر از دست رفتن و تضعیف سرمایه‌ها، از کاستی گرفتن قدرت سرمایه‌ها در عمل حکایت دارد. سرمایه‌های مولد ما، در دوران استقرار، چه نقص و کاستی دارد که موجبات ضعف روزافزون آن را فراهم می‌کند؟

 

سرمایه‌های مولد تصور از ما در دوران تاسیس

متون روشنفکران مولد سرمایه مای ایرانی در دوران مشروطه، و روشنفکران مولد سرمایه مای ایرانی به منزله مسلمان،  پر از شور، سرزندگی، نشاط و خلاقیت است. در حالیکه همان کلام، در دوران استقرار به کلیشه‌های تکراری و خسته کننده تبدیل می‌شود. متون دوران تاسیس، خیال انگیز و امیدبخش است و همان سرمایه در دوران استقرار، به منزله دیوار، قفس و محدودیت ظاهر می‌شود.

سرمایه‌ها در دوران استقرار، در خدمت حفظ یک نظم، ضروری نمودن یک ساختار سیاسی، جلب تبعیت تام مخاطبان، تعیین کننده حدود و ثغورها و عامل توزیع نامتوازن ارزش‌هاست. اما روزهایی که سرمایه‌ها تولید و تکوین پیدا می‌کنند، قصه قصه دیگری است. 
آنها که خالقان و آفرینندگان سرمایه‌ها هستند، نقطه عزیمتشان عسرت‌های واقعی و عینی مردم در متن زندگی روزمره است. نه روشنفکران دوران مشروطه نقطه عزیمت سخنشان میراث ایران باستان بود، نه روشنفکران دهه‌های چهل و پنجاه نقطه عزیمتشان اسلام. کلامی که به سرمایه تبدیل می‌شود از رنج‌های روزمره آغاز می‌کند. از فقر، تحقیر، عقب ماندگی، ستم، نابرابری و تبعیض. کلام ابتدا در میدان رنج‌های روزمره خانه می‌کند. پس از آن است که میراث ایران باستان یا اسلام، به امکانی برای تبدیل کردن رنج‌های عرصه خصوصی به قدرتی در عرصه عمومی تبدیل می‌شود.

تصور شکوهمند شهریار ایرانی که در زبان روشنفکران دوران مشروطه ظاهر می‌شود، امکانی است تا از طریق آن، رنج تحقیر ناشی از استیلای بیگانه و فقر و عقب ماندگی در زندگی روزمره، و هجوم بی امان بیماری‌ها و قحطی‌ها، به یک امید در قلمرو عمومی تبدیل شود. هر کس به اعتبار امیدی که تصور شهریار باستانی آفریده، زندگی در عرصه خصوصی خود را معنا دار می‌یابد. حاضر است به رغم نابسامانی‌ها و کاستی‌ها اخلاقی زیست کند و در پرتو امید ناشی از یک تصور نیرومند، خلاق باشد و از شور زندگی پر شود.

اسلام گرایان دهه‌های چهل و پنجاه نیز قبل از هر چیز، کلام و قلمشان پر بود از رنج‌های زندگی روزمره مردم. درد فقر، بیگانگی، عسرت و گسیختگی. بیانگر رنج‌های ناشی از احساس بیگانگی و ترس در یک فضای از هم گسیخته که توسعه شتابان و بی بنیاد پهلوی ایجاد کرده بود. اسلام برای کلامی که پر بود از زخم و خون و رنج مردم در زندگی روزمره، امکانی شد برای همسخنی و تولید احساس درد مشترک.     

امروز، اسلامی که از طرف رسانه‌های رسمی تبلیغ می‌شود خالی از دردهای عینی و بالفعل زندگی روزمره است. در موضع بازتولید نظم نشسته است. باید دردها  و رنج‌های روزمره را نادیده بگیرد. اگر هم در مواقعی در موضع نمایندگی رنج‌های زندگی روزمره بنشیند، جدی گرفته نمی‌شود. ناچار است جانبدار تصویری شود که گویی همه چیز خوب است. اگر هم نیست به زودی خوب می‌شود.

اسلامی هم که از سوی روشنفکران منتقد عرضه می‌شود، دست کمی از اسلام دستگاه‌های رسمی ندارد. آنها نماینده هیچ رنج بالفعلی نیستند. هیچ آخ و آهی از فقر، تبعیض، و بحران امنیت در آنها دیده نمی‌شود. بیشتر گروهی از تحصیل کردگان شهری را نمایندگی می‌کنند که تلاش دارند سبک و سیاقی متفاوت از دین داری را تجربه کنند.

 

**********

زبان امروز خالی از تصوری است که از ما یک کل اخلاقی و وفادار به یکدیگر بسازد. این وضعیت همان بحران مشروعیت سیاسی است. در پرتو چنین وضعیتی کسانی احساس آزادی بیشتر می‌کنند. اما سنخی از آزادی که قادر نیست از مطلوبیت اخلاقی خود دفاع کند. بیشتر یک امکان است که از خلاء بیرونی ناشی شده است. آزادی ناشی از خلاء بیرون، به سرعت به یک خلاء در درون می‌انجامد. خالی‌های آزاد در یک میدان خالی.

تصویر از یک مای کلی اخلاقی که به آن وفاداریم، پشتیبان قدرتمندی است برای آزادی. پشتیبان قدرتمندی است برای قدرت و غنای حیات فردی. پشتیبان نیرومندی است برای تولید یک جامعه نیرومند. ما به خلق زبانی نیازمندیم که دوباره در قلمروهای خصوصی رنج خانه کند. پر از آه و آخ و فریاد جسم‌ها و روان‌های رنجور و تحقیر شده باشد. آنگاه از همه مواریث فرهنگی ما بهره ببرد تا از خانه رنج، امکانی برای قدرت و نیرو در عرصه عمومی بیافریند.

پربیننده ترین ها