بهترین شعرهای معینی کرمانشاهی

کد خبر: ۸۹۶۸۳
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۴ - ۰۰:۴۴

مـن كـه مشغولم بكاردل ، چه تدبيري مرا


مـن كـه مشغولم بكاردل ، چه تدبيري مرا
منكــــه بيــــزارم ز كــــارگــل ، چه تزويري مرا


منكه سيرابم چنين از چشمه ي جوشان عشق
خلق اگــــر با مــن نمي جوشد ، چـه تاثيري مرا


منكـــه با چشــــم حقارت عالمي را بنگــــــرم
سنگ اگر بر سر بكوبندم ، چه تاثيري مرا...

------------------------------------------------------------------------------------

من يكـرنگ بيزارم، از اين نيـــرنگ بازيها

نــــــدارم چشــــــم من، تاب نگــــاه صحـــنه سازيهــــا
من يكـرنگ بيزارم، از اين نيـــرنگ بازيها


زرنگـــي، نارفيقــــــا! نيست اين، چون باز شد دستت
رفيقــان را زپا افكـــندن و گـــردن فرازيها


تو چون كركس، به مشتي استخوان دلبستگي داري
بنــــازم هــــمت والاي بـاز و بي نيازيها


به ميـــــداني كـــــه مـي بنـــدد پاي شهســـــواران را
تو طفل هرزه پو، بايد كني اين تركتازيها


تو ظاهــــرساز و من حقگـــو، ندارد غيــر از اين حاصل
من و از كس بريدنها، تو و ناكس نوازيها


-------------------------------------------------------------------------------------------

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم.

همان یک لحظه اول ،

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهان را با همه زیبایی و زشتی ،

بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،

نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم ،

بر لب پیمانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین

زمین و آسمان را

واژگون ، مستانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

نه طاعت می پذیرفتم ،

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

سبحه ی، صد دانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

آواره و ، دیوانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،

سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

پروانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،

گردش این چرخ را

وارونه ، بی صبرانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم.

که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

در این دنیای پر افسانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،

تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!

و گر نه من بجای او چو بودم ،

یکنفس کی عادلانه سازشی ،

با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !

-----------------------------------------------------------------------------------        
                         
شعر دختر کولی

دختر کولی در دل شب دست به چنگ و نغمه به لب
همچو شراری نرم و سبک درمیان بزم طرب
چون شرابی گرم و گیرا سر به سر آتش
بی شکیب و دامن افشان همچو طوفان سرکش
 
سایه او روی صحرا زیر نور ماه
همچو دودی گشته لرزان درمیان آتش
...
گه از چشمش میریزد باده عشق و مستی
بر جهان بخشد هستی
گه لب هایش میخواند نغمه شور و شادی
میدهد بر دل مستی
 
چو لبش به نوا شکفد زنوا دل ما شکفد
زصفا رخ او چو گلی که سحر به صفا شکفد
چون کولی دل من در صحرا
سرگردان شده در این دنیا
-----------------------------------------------------------------------------------------
رفتم که رفتم

رفتم که رفتم
از برت دامن كشان
رفتم اي نا مهربان
از من آزرده دل
كي دگر بيني نشان
رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

از برد دامن كشان
رفتم اي نا مهربان
از من آزرده دل
كي دگر بيني نشان
رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

از من ديوانه بگذر
بگذر اي جانانه بگذر
هر چه بودي هر چه بودم
بي خبر رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

شمع بزم دیگران شو
جام دست این و آن شو
هر چه بودی هر چه بودم
بی خبر رفترم که رفتم
رفتم كه رفتم

بعد از اين بعد از اين
كن فراموشم كه رفتم
ديگر از دست تو
مي نمي نوشم كه مستم
با دل دير آشنا
گشتم از دامت رها
بي وفا بي وفا بي وفا
رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

بعد از اين بعد از اين
كن فراموشم كه رفتم
ديگر از دست تو
مي نمي نوشم كه مستم
با دل دير آشنا
گشتم از دامت رها
بي وفا بي وفا بي وفا
رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم


پربیننده ترین ها
آخرین اخبار