نیمه دیگر تسخیر/ دختران سفارت

کد خبر: ۸۸۴۷۶
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸:۳۷
36 سال از قراری که پیرو خط امامی‌ها در خیابان روزولت داشتند، گذشته است. هم نسلی که آن روزها نظاره‌گر ٤٠٠ دانشجویی بود که از دیوار سفارت بالا رفتند، هم نسل من که خاطره آن روزها را خوانده است و حتی جوان‌ترهایی که هفته قبل با همکلاسی‌های خود در راهپیمایی ١٣ آبان شرکت کرده بودند و سلفی می‌گرفتند، از این رویداد مهم در تاریخ معاصر بسیار شنیده‌اند. همه می‌دانند که آن روز پایان روابط سیاسی ایران و آمریکا بود. می‌دانند که آن جوانان از دانشگاه‌های پلی‌تکنیک و علم‌و‌صنعت و... آمده بودند. اینکه گروگان‌های آمریکایی ٤٤٤ روز در آن ساختمان زندگی کردند و خیلی مسائل دیگر را بارهاوبارها خوانده و شنیده‌اند اما نیمه زنانه این ماجرا که حاکی از نقش و حضور دختران دانشجو در آن دوران است کمتر مورد توجه قرار گرفته است. اینکه چند نفر از آن جمع ٤٠٠ نفره زن بودند، آن روزها در سفارت تسخیرشده چه می‌کردند، نام‌هایشان چه بود و الان مشغول چه کاری هستند را کمتر می‌دانیم. همه آنها مانند معصومه ابتکار یا فروز رجایی‌فر شناخته نشدند زیرا نه در روزهای تسخير سفارت نقش مترجم و سخنگو به عهده گرفته بودند و نه بعد از آن وارد عرصه‌های سیاسی و مدیریتی شدند و نه حتی دراین‌باره مایل به گفت‌وگو هستند. اینکه ماجرای گروگان‌گیری و تسخیر سفارت هر سال با کمترین توجه به نقش زنان تعریف می‌شود احتمالا به‌خاطر همین نبود تمایلی است که از سوی برخی از آنها برای روایت‌کردن آن‌روزها شاهدیم. این درحالی است که مردها هیچ‌وقت از پاسخ‌دادن به سؤالات موجود درباره آن روزها طفره نرفته‌اند. برای مثال ابراهیم اصغرزاده به‌عنوان یکی از دانشجویان خط امامی آن روز، تاکنون بارها در این‌باره گفت‌وگو کرده است اما همسرش طاهره رضازاده، تقاضای «شرق» برای یک روایت زنانه از آن دوران را رد می‌کند و می‌گوید که به‌هیچ‌وجه مایل نیست دراین‌باره صحبت کند؛ خصوصا اینکه بخواهیم موضوع را از زاویه دیگری نگاه کرده و یک اتفاق ملی را زنانه و مردانه کنیم! به‌هرحال جست‌وجو برای پیداکردن دیگر زنان حاضر در سفارت هم چندان نتیجه‌بخش نیست و کسانی که می‌توان از آنها نام برد بیشتر از ٢٠ نفر نمی‌شوند. نمی‌توان با قطعیت گفت که زنان پنج درصد از دانشجویان تسخیرکننده سفارت بودند یا بیشتر اما نگاهی به خاطرات و گفت‌وگوهایی اندکی که از همین تعداد منتشر شده است، روشن می‌کند که سیزدهم آبان هم با همراهی زنان به یک اتفاق ملی و اثرگذار در ساحت سیاسی کشور بدل شده است.

اولین تماس را یک زن گرفت

«قرار بود اخبار تسخیر سفارت به همراه نخستین بیانیه برای اخبار ساعت دو بعد از ظهر در اختیار صدای جمهوری اسلامی قرار گیرد. یکی از خواهران به رادیو تلفن کرده بود. وقتی از او پرسیدند از کجا تلفن می‌کند و چه می‌خواهد، وی با آرامی پاسخ داد: «از سفارت سابق آمریکا و لانه جاسوسی فعلی تماس می‌گیرم...». همین که تماس اولیه‌ای را یکی از زنان حاضر در جریان تسخیر سفارت گرفته است، ثابت می‌کند که لازم است نیمه زنانه این رویداد، بهتر بررسی شود. این خاطره‌ای است که معصومه ابتکار در کتابی با عنوان «تسخیر» نوشته تا وقایع درون سفارت را روایت کرده باشد.

خواهر مری، سال ٥٨ از همه زنان دیگر معروف‌تر شد زیرا او که زبان انگلیسی را خوب می‌دانست از ابتدا مسئول برقراری ارتباط با رسانه‌های خارجی بود و به‌همین‌خاطر بیش از دیگران نامش شنیده شد. بعدها رشته دانشگاهی‌اش را عوض کرد، علوم آزمایشگاهی و ایمنی‌شناسی خواند و زمانی هم سردبیر کیهان انگلیسی شد. شش سال نماینده مردم تهران در شورای شهر بود و در دولت اصلاحات و اکنون در دولت دولت یازدهم، رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست و معاون رئیس‌جمهوری است. شغلی که انگار مورد علاقه خانواده اوست زیرا پدرش، تقی ابتکار هم دومین رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست ایران بود.

مسئولیت‌ها، این سو و آن سوی دیوار

کار زنان در تسخیر سفارت از همان ابتدا و پیش از بالارفتن از دیوار شروع شده بود. آنها مسئولیت حمل تجهیزات اولیه‌ای که برای این کار پیش‌بینی شده بود را به عهده داشتند. طراحان این پروژه بردن وسایلی مثل قیچی آهن‌بر و چوب‌های تراشیده‌ای که برای زمان درگیری در نظر گرفته شده بود را به دختران چادری سپرده بودند. آن‌طور که فروز رجایی‌فر تعریف کرده است این خانم‌ها در صف‌های عقبی و نزدیک پسرها بودند تا به‌موقع تجهیزات را به آنها برسانند. مسئله فقط این نبوده و حضور زنان به شکل دیگری نیز به پیشبرد نقشه کمک می‌کرده است. حضور آنان در صف‌های جلویی باعث می‌شده که گارد محافظ سفارت خیلی نگران نشوند و کار بهتر پیش رود.

مسئولیت‌های زنان، آن طرف دیوار سفارت هم ادامه پیدا کرد. مثلا نگهداری از گروگان‌های زن به آنها سپرده شده بود. ترجمه و مصاحبه با شبکه‌های خارجی هم بخش دیگری از این مسئولیت‌ها بود. جمع‌آوری اسناد نیز یکی دیگر از کارهایی بود که دختران سفارت در آن کمک می‌کردند. آن‌طور که شیبا ملک روایت کرده است «یکی از کارهایی که بچه‌ها می‌کردند این بود که در یک اتاق تاریک نوار تایپ را می‌خواندند و می‌نوشتند یا کاغذهای رشته شده را به هم می‌چسباندند».

یکی دیگر از دختران سفارت به نام زهرا امی نیز در گفت‌وگویی با «مهرخانه» وقتی از شیوه ورود خود به سفارت حرف می‌زند، اشاره‌ای به جمع‌آوری اسناد دارد. او دراین‌باره گفته است: «در زمان تسخیر لانه جاسوسی من سال چهارم دبیرستان بودم و از طریق یکی از دوستانم «بهجت مرتضوی» که با هم در کلاس تفسیر قرآن شرکت می‌کردیم و دانشجوی رشته تغذیه دانشگاه تهران بود، برای جمع‌آوری اسناد به سفارت آمریکا رفتم».

او مراحل جمع‌آوری اسناد را این‌طور توصیف کرده است: «از روی حرف‌ها، فاصله‌ها و علائم رشته بعدی را با آن هماهنگ می‌کردیم. خانم مرتضوی می‌گفت که بازسازی اسناد را باید به افراد مطمئن سپرد و از این‌رو چند نفر برای این کار انتخاب شدند. آنها رشته کاغذهای اسناد خردشده را برای ما می‌آوردند و ما با احتیاط آنها را برمی‌داشتیم و روی تخته‌ای که به اندازه کاغذ A٤ بود گذاشته و این رشته‌های کاغذ را داخل کشی که به این تخته وصل شده بود، قرار می‌دادیم. یک کش بالای تخته بود و یک کش در پایین و ما یک سر رشته کاغذ را زیر کش می‌گذاشتیم و رشته بعدی را نگاه می‌کردیم و از روی حرف‌ها، فاصله‌ها و علائم، رشته بعدی را با آن هماهنگ می‌کردیم».

کار فرهنگی بخش دیگری از مسئولیت زنان در دوران حضور در سفارت بود. فائزه مصلحی به‌عنوان یکی دیگر از دانشجویان حاضر در لانه در بیان خاطراتش - در گفت‌وگو با « مهرخانه» - به فعالیت‌های خود در چادری که از طرف انجمن اسلامی دانشگاه مقابل سفارت برپا شده بود، اشاره کرده و گفته است: «خارج سفارت سمت خیابان طالقانی چادری برپا شد که محل ارتباط مردم با مجموعه داخل سفارت بود. حدودا چهار تا پنج ماه در این چادر فعالیت داشتیم و سؤالات مردم که درمورد مسائل مختلف بود را تا حدی که می‌دانستیم پاسخ می‌دادیم، سؤالاتی هم که نمی‌دانستیم کسب اطلاع می‌کردیم و به مردم جواب می‌دادیم. پخش تراکت و پوسترهایی که از طرف خود دانشجوها چاپ شده بود، از دیگر فعالیت‌های ما بود. ارگان‌ها، نهادها و خصوصا آموزش‌وپرورش از این پوسترها می‌بردند و این چادر، محل پخش لوازم فرهنگی و تبلیغی هم بود».

پاس‌دادن‌ها و کلاس‌ها

به نظر می‌رسد که اصلی‌ترین کار زنان در سفارت ترجمه و کمک به پیداکردن اسناد بوده است اگرچه عکس‌های آن دوران و خاطراتی که نقل شده، نشان می‌دهد پاس‌دادن نیز در سفارت تسخیرشده، زن و مرد نداشته است. شیبا ملک یکی از دیگر دختران سفارت بود. از آنجایی که زبان انگلیسی را خوب می‌دانست از سوی تسخیرکنندگان دعوت به همکاری شد و از ١٨ آذر ٥٨ به جمع آنان پیوست. او در گفت‌وگویی با «تاریخ ایرانی» از آنچه روزها در سفارت انجام می‌دادند صحبت کرده و گفته است: «خانم‌ها هم پاس می‌دادند. خیلی هم بی‌رحمانه بود، اصلا تعارف نداشتند. زمان پاس سه ساعت بود و مثلا اگر در زمان پاس خوابت می‌برد، باید شش ساعت در برف و سرما می‌ایستادی. اردوهای سه‌روزه برای خانم‌ها می‌گذاشتند، در چادر‌هایمان اشک‌آور می‌انداختند، تیراندازی داشتیم».

او در لابه‌لای خاطراتش درمورد آنچه در طول روز انجام می‌داده، گفته است: «در مورد خودم این‌طور بود که یا پاس داشتم یا اینکه در حال ترجمه بودم، بعد ناهار و نماز. شب‌ها هم با هم حرف می‌زدیم، کتاب می‌خواندیم. یک‌سری کلاس برگزار می‌شد که در آنها شرکت می‌کردیم.
کلاس‌های نهج‌البلاغه آقای حجاریان بود. آقای حائری‌‌شیرازی کلاس اخلاق داشتند. کلاس‌های دفتر تحکیم وحدت خارج از سفارت را می‌رفتیم، کلاس فلسفه بود، کلاس عکاسی بود. فضا چنان بود که هر چیزی را می‌خواستیم تجربه کنیم. هم‌زمان به سه کلاس زبان می‌رفتم؛ انگلیسی، فرانسه و عربی. از اتفاق‌های جالب آنجا این بود که هر روز مهمانانی داشتیم که با آنها گپ و گفت‌وگو داشتیم. پرسش و پاسخ بود، یک حالت مصاحبه داشت. ما‌ هم مستمع بودیم. بچه‌ها دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها روزه می‌گرفتند. شب‌های قدر برنامه داشتند و یادم هست که مردم هم به سفارت آمدند و یک شب یک بچه در سفارت جا ماند که تا خانواده‌اش بیایند، بچه‌ها سرگرمش کردند و شب جالبی شد».

از تسخیر تا ازدواج

٤٤٤ روز زندگی دختران و پسران جوان و هم‌فکر در کنار هم حتما موجب آشنایی بیشتر و پایه‌ریزی زندگی‌های مشترکی هم می‌شود. نگاهی به زندگی خصوصی برخی از آن جوان‌ها نشان می‌دهد که روزهای پر از خاطره لانه برای عده‌ای رنگ و بوی عاطفی بیشتری داشته است.

معصومه ابتکار که شناخته‌‌شده‌ترین زن حاضر در جریان تسخیر سفارت بود، یکی از همان کسانی است که همسر آینده‌اش را در همان روزها انتخاب کرد. او با سیدمحمد هاشمی‌اصفهانی که اکنون یکی از مدیران بخش خصوصی  است، ازدواج کرد.

طاهره رضازاده نماینده و عضو فراکسیون زنان مجلس ششم، یکی دیگر از دختران سفارت است که هم‌زمان با یک اقدام انقلابی و رقم‌زدن یک رویداد تاریخی در زندگی شخصی خود نیز فصل نویی را آغاز و با ابراهیم اصغرزاده ازدواج کرد. همسرش آن‌روزها سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام بود و حالا یک چهره سیاسی اصلاح‌طلب است.

زهره سادات‌نظری نیز همسر شهید رحمان دادمان شد و در گفت‌وگویی با خبرآنلاین، همان‌طور که هم‌سنگری و همراهی با او را مایه افتخار خود دانسته، گفته است: «در زمان تسخیر لانه جاسوسی هم ایشان و هم من حضور داشتیم. ایشان در شورای مرکزی لانه نقشی استراتژیک داشتند و من به‌عنوان یک دانشجوی معمولی و معتقد به این حرکت انقلابی. حرف و گپ ازدواج ما نیز در همین ایام بود. ١٠ مهر همان سال، خواستگاری ایشان از من بود ٢٧ مهر مراسم عقد و ٢٠ آبان هم آغاز زندگی مشترکمان».

فرح جهانگیری و شهید عباس ورامینی، لعیا پورانصاری و محمدعلی مصلحی، دکتر فیروزآبادی و شهید حسین شوریده از دیگر زوج‌های گروگان‌گیری سفارت بودند. پورانصاری در بخشی از یک گفت‌وگو با « تاریخ ایرانی» درمورد ازدواج‌های سفارت گفته است: «بعد از اینکه جریان لانه تمام شد بچه‌ها که به فکر ازدواج افتادند، دیدند چه بهتر با کسانی ازدواج کنند که هم‌فکر و همراهشان باشند. من با همسرم در سفارت ارتباط مستقیمی نداشتیم. با اینکه مسئول اسناد بودند و دورادور می‌شناختم، اما در حقیقت بعد از قضیه لانه بود که به هم معرفی شدیم. ازدواج‌ها بیشتر به‌صورت معرفی بود، مثلا آقای عبدی ازدواج کرده بودند، بعد از طریق همسرشان بچه‌ها به هم معرفی می‌شدند، مثلا خانم عبدی دوست همسر آقای میردامادی بود. بعد این دو نفر را به هم معرفی کردند».

فروز رجایی‌فر یکی دیگر از دختران سفارت است که آن روزها ازدواج کرد و عکسی که از حاشیه عقد او در باغ سفارت موجود است، حضور دختران دیگری با نام‌های خانوادگی قنبری، میرموسوی، متولیان، مقدم و زندی را به تصویر می‌کشد؛ دخترانی که به‌سادگی نمی‌توان فهمید بعد از آن ٤٤٤ روز کجا رفتند و در این سال‌ها چه کرده‌اند اما در کنار هم نیمه زنانه این اقدام انقلابی را تشکیل داده بودند.
پربیننده ترین ها