تراژدی سیزیف یونانی بر چهره اروپا

کد خبر: ۴۵۹۸۸
تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۶:۲۴
درباره یونان نباید حرف بزنیم چون نمی‌توانیم چشم از یونان برداریم: بخت یونان تنها درد ریاضت اقتصادی نیست. از اشغال ترک‌ها و استقلال خونین تا چتربازهای آلمان نازی و تانک‌های ژنرال‌های هلنیک همه زخم‌های پیکر بنیانگذار تمدن غرب است. اکتبر سال١٩٧٤ که خونتای یونانی راهشان را کج کردند و به پادگان‌ها بازگشتند، «مایکل کاکویانیس» کرتی دوربین را به استادیوم مملو از جمعیتی برد که «ماریا فارانتوری» آواز رهایی «میکیس تئودوراکیس» را می‌خواند؛ سرودی که روایت تاریخی دردمند بر ملتی باستانی بود همان‌طور که ریتسوس گفته بود*:

«بر یونانیان اشک مریز
هنگامی که اندیشناک‏شان می‏یابی
بر یونانیت اشک مریز
هنگامی که به زانو درمی‏آید
کارد در استخوان و بند بر گردن.»

یونانی‌ها با کمترین شکی از سیاسی‌ترین مردمان اروپا هستند؛ آن‌هم وقتی که انگلیسی‌ها آفتاب شنبه را بر دیوید کامرون و نیک کلیگ ترجیح می‌دهند، آلمانی‌ها کم‌وبیش با انجی خودشان کنار آمده‌اند و هلندی‌ها می‌دانند پادشاهی دارند و قطار دلفت- آمستردام همچنان روی خط همیشگی‌اش است. اما یونان سال‌هاست که تبدیل به سمبل ورشکستگی اقتصاد اروپایی شده است. یونانی‌ها برای سال‌ها پول نداشته را خرج کرده بودند تا به انتهای خطی برسند که پیش از آنها آرژانتینی‌ها یک‌بار امتحانش کرده بودند. تازه آنگاه بود که خیابان‌ها شعله‌ور شد و طناب ریاضت اقتصادی دورگردن یونان را گرفت.  

از «نیکوس گاتسوس» و «مانوس حاجیداکیس» و صدهانام دیگر سخن می‌گوییم و موسیقی گروه «بالوتیزر» (نمی‌دانم که امروز خود را چه می‌نامند) از جزیره کرت به‌سختی صدا را به صدا می‌رساند و در پایان وقتی چشم می‌گردانم، می‌بینم چندسال شده است که ما آنقدر حرف زده‌اییم که فراموش کرده‌ایم در آتن هستیم یا تهران.

نتایج انتخابات که روشن شد، «آلکسیس سیپراس» و حزب «سیریزا» شکوهمندانه بر خرابه‌ای که از اقتصاد یونان مانده بود نوید فردایی دیگر را نه‌فقط به یونان که به تمام اروپا فرستادند. یونانی‌ها امروز مغرور چشم به آینده‌ای دارند که پرتغال، اسپانیا، ایرلند و قبرس از روی دستشان خواهند نوشت. اگر واقع‌بین باشیم می‌بینیم پیروزی «سیریزا» نه‌تنها جاده‌صاف‌کن احزاب راست افراطی نخواهد بود که در عوض سد محکمی در برابر نژادپرستی و مهاجرستیزی‌ای که احزاب حاکم کنونی اروپا در برابر آن بی‌عمل شده‌‌اند، خواهد ساخت.

درباره یونان نباید سخن گفت، بلکه باید به یونان گوش فراداد و نظاره‌اش کرد هنگامی که دیکتاتوری دیروز و رنج اقتصادی امروز را تاب آورد. چهره شرمگین «ملینا مرکوری» را باید نگریست و باوجود اساطیری «ایرنه پاپاس» باید سوگوار شد تا یونان را شناخت همان‌گونه که «یاگوس کامپانلیس» رنج بشری را به سرود «میکیس‌تئودوراکیس» سپرد.

پی‌نوشت:
*«بر یونانیت گریه ‌مکن» (یانیس ریتسوس – ترجمه: احمد شاملو)
پربیننده ترین ها