صدای ایران- برخی از شاعران، شعر خود را به صورت گفت و گوی میان دو فرد یا دو چیز غیر از انسان بیان کرده اند که این گونه بیان مطلب را «آرایه مناظره » گویند. در میان معاصران ما، پروین اعتصامی بیش از هر شاعری، برای بیان مسائل اجتماعی، در اشعار خود از فن مناظره استفاده کرده است.
در ادب فارسی، مناظره بر مبنای «سؤال و جواب» است و این هر دو خاص شعر فارسی است و پیش از اسلام نیز در سابقه داشته است و در آثاری همچون منظومهٔ «درخت آسوریک» دیده می شود که میان بز و نخل و به زبان پارتی یا پهلوی اشکانی سروده شده، ولی اکنون به خط پهلوی در دست است. در واقع سوال و جواب و مناظره را نباید از انواع آرایه های ادبی شمرد، بلکه یکی از روش ها یا فنون بیان مطلب است که اگر شاعر در بیان مطلب، مهارت و پختگی داشته باشد، اثربخشی خاصی به شعر می دهد.
مناظره گاهی به صورت نثر بیان می شود. مناظرات در مقامات حمیدی و همچنین جدال سعدی با مدعی، در کتاب گلستان سعدی، نمونه های مناظره منثور است.
شاعران مناظره سرای(مناظره گوی)
بسیاری از شاعران زبان فارسی در اشعار خود به مناظره نیز پرداخته اند. نخستین شاعری که به نوع ادبی مناظره پرداخته، اسدی توسی صاحب گرشاسپنامه و لغت فرس است. از او مناظره های زیبایی به نامهای مناظره آسمان و زمین، مُغ و مسلمان، نیزه و کمان، شب و روز، عرب و پارسی به جا مانده است.
شاعران دیگری همچون، فردوسی، نظامی گنجوی، سعدی شیرازی، خواجوی کرمانی، هلالی جغتایی، ملکالشعرای بهار و پروین اعتصامی، در آثار خود از فن مناظره بهره برده اند.
***
برای دیدن سایر آرایه های ادبی میتوانید از صفحه آرایه ها و صنایع ادبی بازدید کنید.
***
مثال برای مناظره | شعر مناظره
در زیر شعری را که در آن آرایه مناظره است از پروین اعتصامی آورده ایم.
یک مناظره کوتاه در شعر پروین اعتصامی:
شعر مست و هشیار:
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان خیزان میروی
گفت: جرمِ راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تورا تا خانۀ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانۀ خمار نیست؟
گفت: تا داروغه را گوییم، در مسحد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کارِ شرع کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت: پوسیدهاست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بیکلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی زآن چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهوده گو، حرفِ کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست!
***
مثال مناظره سعدی با مدعی
مناظره گاهی به صورت نثر است. در کتاب گلستان، جدال سعدی با مدعی، نمونه یک مناظره منثور است:
«یکی در صورت درویشان نه بر صفت ایشان در محفلی دیدم نشسته و شنعتی در پیوسته و دفتر شکایتی باز کرده و ذم توانگران آغاز کرده. سخن بدینجا رسانیده که درویش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته.
کریمان را به دست اندر درم نیست
خداوندان نعمت را کرم نیست
مرا که پروردهٔ نعمت بزرگانم این سخن سخت آمد. گفتم: ای یار، توانگران دخل مسکینانند و ذخیره گوشه نشینان و مقصد زائران و کهف مسافران و محتمل بار گران بهر راحت دگران. دست تناول آنگه به طعام برند که متعلقان و زیردستان بخورند و فضلهٔ مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده.
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی
زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی
تو کی به دولت ایشان رسی که نتوانی
جز این دو رکعت و آن هم به صد پریشانی
اگر قدرت جود است و گر قوت سجود، توانگران را به میسر شود که مال مزکی دارند و جامهٔ پاک و عرض مصون و دل فارغ و قوت طاعت در لقمهٔ لطیف است و صحت عبادت در کسوت نظیف، پیداست که از معدهٔ خالی چه قوت آید وز دست تهی چه مروت وز پای تشنه چه سیر آید و از دست گرسنه چه خیر.
شب پراکنده خسبد آن که پدید
نبود وجه بامدادانش
مور گرد آورد به تابستان
تا فراغت بود زمستانش
فراغت با فاقه نپیوندد و جمعیت در تنگدستی صورت نبندد. یکی تحرمهٔ عشا بسته و یکی منتظر عشا نشسته. هرگز این بدان کی ماند؟
خداوند مکنت به حق مشتغل
پراکنده روزی پراکنده دل
پس عبادت اینان به قبول اولی تر است که جمعند و حاضر، نه پریشان و پراکنده خاطر. اسباب معیشت ساخته و به اوراد عبادت پرداخته. عرب گوید: اعوذُ باللهِ مِنَ الفَقرِ المُکِبِّ و جَوارِ مَن لا اُحِبُّ و در خبر است: الفقرُ سَوادُ الوجهِ فی الدّارَینِ. گفتا: نشنیدی که پیغمبر علیه السلام گفت: الفقرُ فخری. گفتم: خاموش که اشارت خواجه علیه السلام به فقر طایفهای ست که مرد میدان رضایند و تسلیم تیر قضا نه اینان که خرقهٔ ابرار پوشند و لقمهٔ ادرار فروشند.
ای طبل بلندبانگ در باطن هیچ
بی توشه چه تدبیر کنی وقت بسیچ
روی طمع از خلق بپیچ ار مردی
تسبیح هزار دانه بر دست مپیچ
درویش بی معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد. کاد الفقرُ أن یکونَ کفراً که نشاید جز به وجود نعمت برهنهای پوشیدن یا در استخلاص گرفتاری کوشیدن، و ابنای جنس ما را به مرتبهٔ ایشان که رساند و ید علیا به ید سفلی چه ماند؟ نبینی که حق جل و علا در محکم تنزیل از نعیم اهل بهشت خبر میدهد که اولئکَ لهم رزقٌ معلومٌ تا بدانی که مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است و ملک فراغت زیر نگین رزق معلوم.
تشنگان را نماید اندر خواب
همه عالم به چشم چشمهٔ آب
حالی که من این سخن بگفتم، عنان طاقت درویش از دست تحمل برفت. تیغ زبان برکشید و اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانید و بر من دوانید و گفت: چندان مبالغه در وصف ایشان بکردی و سخنهای پریشان بگفتی که وهم تصور کند که تریاق اند یا کلید خزانه ارزاق.
مشتی متکبر مغرور معجب نفور، مشتغل مال و نعمت، مفتتن جاه و ثروت که سخن نگویند الا به سفاهت و نظر نکنند الا به کراهت. علما را به گدایی منسوب کنند و فقرا را به بی سر و پایی معیوب گردانند و به عزت مالی که دارند و عزت جاهی که پندارند، برتر از همه نشینند و خود را به از همه بینند و نه آن در سر دارند که سر به کسی بر دارند بی خبر از قول حکما که گفتهاند: هر که به طاعت از دیگران کم است و به نعمت بیش به صورت توانگر است و به معنی درویش.
گر بی هنر به مال کند کبر بر حکیم
کون خرش شمار وگر گاو عنبر است
گفتم: مذمت اینان روا مدار که خداوند کرمند، گفت: غلط گفتی که بنده درمند. چه فایده چون ابر آذارند و نمی بارند و چشمهٔ آفتابند و بر کس نمیتابند. بر مرکب استطاعت سوارانند و نمیرانند. قدمی بهر خدا ننهند و درمی بی من و اذی ندهند. مالی به مشقت فراهم آرند و به خست نگه دارند و به حسرت بگذارند، چنان که حکیمان گویند: سیم بخیل از خاک وقتی برآید که وی در خاک رود.
به رنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آرد
دگر کس آید و بی سعی و رنج بردارد
گفتمش: بر بخل خداوندان نعمت وقوف نیافتهای الا به علت گدایی. وگرنه هر که طمع یک سو نهد، کریم و بخیلش یکی نماید. محک داند که زر چیست و گدا داند که ممسک کیست.
گفتا: به تجربت آن همیگویم که متعلقان بر در بدارند و غلیظان شدید برگمارند تا بار عزیزان ندهند و دست بر سینهٔ صاحب تمیزان نهند و گویند کس اینجا در نیست و راست گفته باشند:
آن را که عقل و همت و تدبیر و رای نیست
خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست
گفتم: به عذر آن که از دست متوقعان به جان آمدهاند و از رقعه گدایان به فغان و محال عقل است اگر ریگ بیابان در شود که چشم گدایان پر شود.
دیدهٔ اهل طمع به نعمت دنیا
پر نشود همچنان که چاه به شبنم
هر کجا سختی کشیدهای تلخی دیدهای را بینی، خود را به شَرَه در کارهای مخوف اندازد و از توابع آن نپرهیزد و از عقوبت ایزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد…»
تفاوت مذاکره و مناظره در چیست؟
گاهی اوقات، برخی از ما دو واژهی مذاکره (Negotiation) و مناظره (Debate) را به جای یکدیگر بهکار میبریم؛ یا لااقل مناظره را یکی از انواع مذاکره و زیرمجموعهی مذاکره میدانیم.
گروهی از آشنایان با مذاکره هم، مناظره را نمونهای از مذاکره توزیعی (به زبان سادهتر: مذاکرهی رقابتی) در نظر میگیرند که بر اساس مدل «برد – باخت» انجام میشود.
البته مذاکره و مناظره، شباهتهای متعددی هم دارند. از جمله اینکه هر دو بر پایهی تعارض شکل میگیرند و نیز اینکه داشتن هوش کلامی و آشنایی با ظرافتهای کلامی مهارتهایی هستند که در هر دوِ آنها میتوانند به کمک ما بیایند.
اما با وجود این شباهتها، مذاکره و مناظره از نظر ماهیت با یکدیگر تفاوت دارند و پیروز شدن در هر یک، به مدل ذهنی متفاوتی نیز نیاز دارد.
اجازه بدهید ابتدا دو نمونه تعریف مناظره (debate) را مرور کنیم:
debate یعنی اینکه دو طرف، استدلالهای خود را دربارهی یک موضوع واحد، رد و بدل کنند.
اگر debate در سطح گستردهی اجتماعی و به مدت طولانی مطرح باشد و حل نشود، آن را میتوان controversy (مناقشه) نامید.
مناظره (debate) شکلی از مباحثه است که فُرم و چارچوب رسمی پیدا کرده است.
چارچوب به این معنا که همهی افراد درگیر، میتوانند به نوبت و بر اساس قاعده، دیدگاههای خود را مطرح کنند و فضای تضارب آراء فراهم شود.
مناظره در حضور فرد یا گروه ثالث انجام میشود و قضاوت بر عهدهی طرف سوم است.
ما در متمم، با توجه به معنای رایج از واژهی مناظره در زبان فارسی (مثلاً مناظرههای نمایندگان مجلس یا کاندیداهای ریاستجمهوری)، فرض میکنیم که در مناظره همواره طرف سومی (در قالب فرد یا گروه یا کل جامعه) وجود دارد که قضاوت نهایی بر عهدهی اوست.
شکلهای دیگری از گفتگو و استدلال را که بدون حضور طرف سوم انجام میشود و دو طرف در آن میکوشند دیگری را قانع کنند، مباحثه (Argumentation) مینامیم.
یادآوری این نکته هم مفید است که مناظره از ریشهی نظر (دیدگاه) است و به این نکته اشاره دارد که در مناظره، دیدگاههای متفاوتی مطرح میشوند و روبروی یکدیگر قرار میگیرند.
دو نمونه مناظره
مناظرهی انتخابات ریاستجمهوری یکی از انواع مناظرههایی است که در چند دورهی اخیر، ما در کشور خود تجربه کردهایم.
در این مناظرهها نامزدهای مختلف با دیدگاههای متفاوت حاضر میشوند و دربارهی دیدگاههای خود صحبت میکنند. در این مناظرهها، هیچکس قصد ندارد نظر دیگری را تغییر دهد. بلکه همهی حاضران به این امید هستند که با تکیه بر مناظره، دیدگاه ناظران و رأیدهندگان را تغییر دهند.
مناظرههای پارلمانی – که در مجلس ما هم وجود دارند – نمونهی دیگری از مناظره هستند.
در آنجا هم افراد موافق و مخالف یک تصمیم (استیضاح، لایحه یا هر موضوع دیگر) صحبت میکنند. موافقان و مخالفان، در پی تغییر دیدگاه طرف مقابل نیستند و قصد هم ندارند دیدگاه خود را تغییر دهند.
بلکه همگی امید دارند که طرف سوم (باقیماندهی نمایندگان مجلس) بر اساس بحثهای آنها رأی خود را تغییر دهند.
پس باز هم قضاوت نهایی بر عهدهی طرف سوم قرار میگیرد.
پس از مقدمهای که دربارهی تعریف مناظره گفته شد و با در نظر گرفتن اینکه تعریف مذاکره را هم میدانیم، فهرست کردن تفاوتهای مذاکره و مناظره دشوار نیست.
چند مورد از این تفاوتها را مرور میکنیم و در پایان درس، به این نکته میپردازیم که بیتوجهی به این تفاوتها چه هزینههایی برای یک مذاکره کننده به بار میآورد.