ابراهیم هادی کیست؟

ابراهیم هادی دراول اردیبهشت سال 1336 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد. وی فرزند چهارم از 6 فرزند خانواده بودشهید ابراهیم هادی نیز به علمدار کمیل شهرت دارد و کانال کمیل، محل دیدار خواهر« ابراهیم» با اوست.
کد خبر: ۲۷۸۳۶۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۲ شهريور ۱۴۰۱ - ۲۳:۲۴

صدای ایران-شهید ابراهیم هادی دراول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد. وی فرزند چهارم از ۶ فرزند خانواده بود. با این حال پدرش مشهدی محمد حسین علاقه خاصی به او داشت. وی نیز منزلت پدر خویش را به درستی شناخته بود. پدری که توانسته بود با شغل بقالی به بهترین نحو فرزندانش را تربیت نماید. هنگامی که ابراهیم نوجوان بود، پدرش فوت کرد و از آن جا بود که زندگی را مانند مردان بزرگ، به پیش برد.


شهید ابراهیم هادی به علت ویژگی هایی اخلاقی، فرماندهی و شخصیتی که داشته تا کنون بعنوان یکی از شهدای مفقودالجسدی شناخته می شود. در یکی از خاطرات درباره او چنین نقل شده است:« ابراهیم درهمان ایام پایانی دبستان کاری کرد که پدرش عصبانی شد و گفت که ابراهیم از خانه بیرون برو و تا شب هم برنگرد. ابراهیم تا شب به خانه نیامد. همه خانواده ناراحت بودند که او برای ناهار چه کار کرده است ولی روی حرف پدر، حرف نمی زدند. ابراهیم شب برگشت و با ادب به همگی سلام کرد. از او پرسیدند ناهار چه کار کردی؟ پدر با این که که هنوز از ابراهیم ناراحت بود ولی منتظر جوابش بود.

شهید ابراهیم هادی کیست؟

شهید ابراهیم هادی خیلی آهسته گفت که داخل کوچه راه می رفتم، یک پیرزن دیدم که کلی وسایل خریده و نمیدانست چکار کند و چطور به خانه برود. من به او کمک کردم و وسایلش را تا منزلش بردم. پیرزن هم کلی از من تشکر کرد و سکه پنج ریالی به من داد. نمی خواستم قبول کنم، ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول حلال است زیرا برایش زحمت کشیده بودم. ظهر با همان پول، نان خریدم و خوردم.»

شهید ابراهیم هادی کیست؟

 

باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیر مرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند.

همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمرد ها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد

شهید ابراهیم هادی کیست؟

تحصیلات شهید ابراهیم هادی؛در سال ۵۵ او توانست مدرک دیپلم ادبی دریافت کند

 

شهید ابراهیم هادی در مدرسه طالقانی، دوران دبستان خود را سپری کرد و نیز در مدارس ابوریحان و کریم خان دوران دبیرستانش را گذراند. در سال ۵۵ او توانست مدرک دیپلم ادبی دریافت کند. او مطالعات غیر درسی را از همان سال های پایانی دبیرستان، شروع کرد؛ همینطور حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه« محمدتقی جعفری» در رشد شخصیتی ابراهیم بسیار مؤثر بود. این شهید مفقود، شجاعت های بسیاری در دوران پیروزی انقلاب از خود نشان داد؛ هم زمان با تحصیل علم در بازار تهران بکار مشغول بود و بعد از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و پس از آن به آموزش پرورش منتقل شد.

شهید ابراهیم هادی کیست؟

 

شهید ابراهیم هادی نیز به علمدار کمیل شهرت دارد

 

شهید ابراهیم هادی نیز به علمدار کمیل شهرت دارد و کانال کمیل، محل دیدار خواهر« ابراهیم» با اوست. خواهر شهید ابراهیم هادی روایت می کند:من سالی چند مرتبه به کانال کمیل می روم و با برادر شهیدم صحبت می کنم. به وی می گویم ابراهیم جان! قربان مهمان نوازی ات، معرفتت، مردم داریت. بعد از شهادت برایمان گفتند که تا آخرین لحظه شهدا را سیراب کرد ولی خودش با لبی تشنه به دیدار معبود شتافت. من یقین دارم که ابراهیم زندگی زیبایی در جوار حضرت زهرا( س) دارد و من با ابراهیم خیلی ارتباط دارم. هرگاه کاری داشته باشم و سر دوراهی بمانم، از او تقاضای کمک میکنم به اینصورت که از او می پرسم که فلان کار را انجام دهم یا ندهم بعد مکثی می کنم و جوابش را می شنوم.

انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه یکی از کارهای شهید ابراهیم هادی به شمار می رفت

 

شهید ابراهیم هادی بعد از پیروزی انقلاب در سازمان تربیت بدنی کار کرد و پس از آن به آموزش پرورش منتقل شد. وی مانند معلمی فداکار به تربیت دانش آموزانش پرداخت. شهید ابراهیم هادی به ورزش علاقه داشت و فعالیت در این عرصه را با ورزش پهلوانی یعنی ورزش باستانی شروع کرد و در والیبال و کشتی بی نظیر بود. در هیچ میدانی هرگز پا پس نکشید و مردانه ایستاد. در ارتفاعات سر به فلک کشیده« بازی دراز» و« گیلانغرب» تا دشت های سوزان جنوب میتوان مردانگی او را مشاهده کرد. انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه یکی از کارهای شهید ابراهیم هادی به شمار می رفت. گاهی اوقات پیکرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازی دراز بر شانه های ابراهیم می نشست تا بدست خانواده هایشان برسد.

شهید ابراهیم هادی کیست؟

سال های آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهیم به جز رفتن به بازار مشغول فعالیت دیگری بود.

تقریبا کسی از آن خبر نداشت. خودش هم چیزی نمی گفت. اما کاملا رفتار و اخلاقش عوض شده بود.

 

شهادت شهید ابراهیم هادی؛ ابراهیم همیشه از خدا تقاضا داشت گمنام شود


شهید ابراهیم هادی در عملیات والفجر مقدماتی بهمراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه بمدت پنج روز مقاومت کرد ولی تسلیم نشد و سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ پس از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و کسی دیگر او را ندید. ابراهیم همیشه از خدا تقاضا داشت گمنام شود؛ به دلیل آنکه یکی از صفات یاران خدا، گمنامی است.



کتاب« سلام بر ابراهیم» در صفحه ۱۳۵ به بیان خاطرات و بخش هایی از زندگینامه این پهلوان شهید پرداخته است.

شهید ابراهیم هادی کیست؟

پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است؛ او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد؛ ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.

ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریم‌خان گذراند. او در سال ۵۵ توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سال‌های پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد؛ حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیرمرحوم علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود. این شهید مفقود، در دوران پیروزی انقلاب شجاعت‌های بسیاری از خود نشان داد؛ همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد.

یکی از کارهای ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود. گاهی اوقات پیکرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازی‌دراز بر شانه‌های ابراهیم می‌نشست تا به دست خانواده‌هایشان برسد.


خاطراتی از شهید ابراهیم هادی

 

*عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی
نگذ شته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره
طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال
فرار است.

ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که
یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه
آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض
رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و
گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان
کرد.

کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم
کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از
شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده.

ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا
فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت
کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم
هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک
نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.

*
عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی
کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند
می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم
گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.

من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و
در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال
دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی
وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها
را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز
ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید.

حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر
دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود.
وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند.

با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد.

هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟
باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که
این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.

عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون
سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو
پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت.

گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟

گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود … ، لباسش اون جوری و
چفیه… . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت
دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم
وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت
زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو
نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار
اول افتاد روی زمین.

این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال
حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.

چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به
درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل
شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از
گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:


امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا
انتهای کانال کنارهم  قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات
پسر فاطمه(س)

*
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به
سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور
نشسته بود.

ازخیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار
خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده
خدا!‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.

با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند
نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس
بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با
یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا
ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ‌ها!

ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت
برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد
حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.

وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما
رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت:
حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید
بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت
می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.

بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و
زرد شدن نداره!‌ با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو
اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟



جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون حاج
میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را
شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم
چه حرف بزرگی بوده.

** جاوید الاثر؛

و سرانجام ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل و
حنظله در کانال‌های فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد
از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر
کسی او را ندید و این هم آخرین تصویر از پیکر پهلوان بسیجی شهید «ابراهیم
هادی» در کانال قتلگاه فکه گرفته شده توسط تلویزیون عراق، که در نشریه پلاک
هشت منتشر شده است.

  


حکایت انتخاب محلی که مزار یادبود «ابراهیم هادی» در آنجا ساخته شد



حکایت انتخاب محلی که مزار یادبود «ابراهیم هادی» در آنجا ساخته شدبه گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، پهلوان بسیجی «ابراهیم هادی» از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. از این رو بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان غریب کشورمان را که در کتاب «سلام بر ابراهیم 2» گردآوری شده است، آورده‌ایم که در ذیل می‌خوانید:


مزار  او در قطعه 26 بهشت زهرا (ع) دفن شد


«برادرم در عملیات آزادسازی خرمشهر شهید شد. او را در قطعه 26 بهشت زهرا (ع) دفن کردیم. در مراسم او متوجه شدم که «ابراهیم هادی» با موتور یکی از رفقا به آنجا آمد. مادر ابراهیم، دخترعموی ما حساب می‌شد و شهید مهدی خندان نیز پسرخاله ما بود.


او پایش آسیب دیده بود و با عصا راه می‌رفت. وقتی کنار مزار رسید، شروع به روضه‌خوانی کرد. چقدر حالت زیبایی ایجاد شد. او با اخلاص مثال‌زدنی خودش می‌خواند و ما لذت می‌بردیم.

وقتی می‌خواست برود، به مزار برادرم اشاره کرد و گفت: «عجب جای خوبی دفن شده، من دوست دارم که ان‌شاء‌الله قبرم همین جا کنار شهید حسن سراجیان باشد که هر کسی از کنار این خیابان رد شد به یاد ما باشد.»


من این جمله در ذهنم ماند، سال‌ها بعد یک شهید گمنام در محل خالی در کنار برادرم دفن شد. وقتی مزار یادبود ابراهیم، در مجاورت برادرم ساخته شد، تعجب کردم و از خانواده ابراهیم پرسیدم: شما به منظور این مزار را انتخاب کردید؟ پاسخشان منفی بود. اما یقین داشتم که خودش اینگونه می‌خواسته.

 

وصیت نامه شهید ابراهیم هادی


در ادامه وصیت نامه ی شهید ابراهیم هادی را بخوانید:

بسم رب الشهداء و الصدیقین

اگر چه بیش از هر کس، خود را محتاج وصیت و پند و اندرز می دانم، پیش از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا می کنم که قدرتی به بیان من بدهد که بتوانم از زبان یک شهید، دست به قلم ببرم چرا که جملات من پیدا شد و مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت را پیدا کردم، بعنوان پرافتخارآفرین وصیای شهید خوانده می شود.

خدایا تو را گواه می گیرم که از شروع انقلاب تا به حال در طول این مدت هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را در مقابل آزمایش ها، مورد آزمایش و آموزش قرار دهم. امیدوارم در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین، این جان ناقابل را بپذیری.

خدایا با این که از شکستگی های متعدد استخوان هایم رنج می برم، ولی اهمیتی نمی دادم؛ به این خاطر که من در این مدت نسبت به آن هایی که خالصانه در این راه گام نهاده اند، نشانه هایی از لطف و رحمت تو دیده ام.

خدایا، ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی دانم چگونه در برابر عظمت تو ستایش کنم ولی همین قدر می دانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می شتابد و به خوبی این را در خود احساس کردم و می کنم.

خدایا چنان عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب در وجودم شعله ور است که اگر تکه تکه شوم و یا زیر سخت ترین شکنجه ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت. بعنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن باشید و هیچ مسأله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید.

تحصیلات شهید ابراهیم هادی,شهید ابراهیم هادی,بیوگرافی شهید ابراهیم هادییکی از خصلت‌های شهید ابراهیم هادی، پنهان کردن کارهای خیر و فعالیت‌هایی از این دسته بود
دیگر اینکه در کارهایتان سعی کنید نیت خود را خالص نموده و از هر شرک و ریا، حسادت و بغض اعمالتان را پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم مسئولیت خود را آنچنان که خداوند، اسلام و امام می خواهند، انجام داده باشید هرگز این را فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی شود.

والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته

ابراهیم هادی پور

روحش شاد و یادش گرامی

شهید ابراهیم هادی کیست؟

دختربچه‌ای که شهید هادی را در خواب دید

چند شب قبل، دخترم در خواب این شهید را می‌بینه! شهید هادی به دخترم می‌گوید: دختر خانم، تو هر وقت به من سلام می‌کنی من جوابت رو می‌دم! برای تو هم دعا می‌کنم که با این سن کم، اینقدر حجابت را خوب رعایت می‌کنی. حالا دخترم از من می‌پرسه: این شهید هادی کیه؟ قبرش کجاست؟

 

نویسنده کتاب سلام بر ابراهیم کیست؟

 

به گزارش صدای ایران،خیلی‌ها که کتاب «ابراهیم هادی» رو خواندند و شیفته شخصیت و منش شهید ابراهیم هادی شدند شاید به این فکر افتاده باشند که نویسنده این کتاب کی هست (شاید هم اصلا به این فکر نکردند). در کتاب هم خبری از اسم نویسنده نیست و فقط گروه شهید ابراهیم هادی به عنوان ناشر کتاب معرفی شده است.

 

شهید ابراهیم هادی کیست؟حالا بعد از مدتها چهره مولف کتاب مشخص شد. کسی که حتی از رسانه‌ها فراری است و حتی اگر راضی به مصاحبه شود برای گفت‌وگو درباره این کتاب و فعالیت‌های گروه شهید ابراهیم هادی راضی به انتشار عکس‌ش نمی‌شود و همه مطالب ‌با اسم شهید ابراهیم هادی روی خروجی ها می‌رود.

حالا محسن عمادی به مراسمی رفته که محمد انصاری یک فوتبالیست بااخلاق بانی آن بوده (افتتاح مدرسه فوتبال شهید ابراهیم هادی در شهرک محلاتی تهران) و سخنرانی هم کرده و عکاس‌ها هم عکس‌ش را شکار کردند.

یک «آتش به اختیار» واقعی. وقتی آتش به اختیار بودن مد نبود و کسی برای آتش به اختیار بودن شعار نمی‌داد و دنبال بودجه نبود.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۴
انتشار یافته: ۱
ارزو
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۰۰ - ۱۴۰۱/۱۱/۰۸
1
1
درود بر شهیدان عزیز درود بر شهید ابراهیم هادی انشالله اتفاقای خوب برام بیفته از بعد شناخت ابراهیم هادیته دلم روشنه که کمکم میکنی
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار