غول‌های اینترنت نظیر فیسبوک و گوگل با ما چکار می‌کنند؟

در این دهه‌ای که گذشت، تکنولوژی با تمام قوا، ایده‌های بلندپروازانه خود را با بی‌پروایی تمام در اختیارمان گذاشت ما هم بدون فکر کردن به چیزی، آن را به آغوش کشیدیم
کد خبر: ۲۳۸۶۶۶
تاریخ انتشار: ۰۵ آذر ۱۳۹۸ - ۱۵:۵۴
بیایید بحثی خودمانی با هم داشته باشیم. زندگی ما به تکنولوژی گره خورده، با اینترنت عجین شده، به گوشی هوشمند وابسته است و در نهایت به وسیله اپلیکیشن‌ها و سرویس‌هایی مانند فیسبوک و اینستاگرام هدایت می‌شود. اگر نگاهی به دهه گذشته بیاندازید، شاید متوجه تغییرات بزرگی در سبک زندگیتان شده باشید. شاید هم چندان به این تغییرات بها نداده و اکنون را همانند قبل بدانید. اما بیاید به دهه گذشته نگاهی بیاندازیم.
زمان در سیلیکون ولی به سرعت برق می‌گذرد. شرکت‌ها تغییرات جدیدشان را در بوق و کرنا می‌کنند و از دستاوردهای تازه‌ خودشان برایمان می‌گویند. ولی آیا ما به عنوان انسان، به درستی با این تغییرات همراه شده‌ایم؟ یا از آن‌ها عقب افتاده‌ایم؟ آیا دنیا، آن طوری که مارک زاکربرگ می‌گفت، به هم متصل شده است؟ یا ما بدتر از هم دور شده و راه خود را رفته‌ایم؟
صحبت در رابطه با مارک زاکربرگ همیشه جذاب است. زیرا در اوج جوانی، به قدری سریع پیشرفت کرد که بسیاری از اصول اجتماعی را هم تغییر داد. او در اوایل دهه گذشته گفت بود که به دانش درونی رسیده است. انگار به او الهام شده بود که ما دوست داریم حریم‌های خود را بشکنیم و هر چه داریم را به جهان عرضه کنیم.
حق با او بود. زاکربرگ فهمیده بود که انسان دوست دارد خود «واقعی اش» را در معرض نمایش بگذارد، یا عموماً طوری خودش را معرفی کند که از دید دیگران آدم جذابی به نظر برسد. اما ما آن قدر پرده‌های حریم خصوصی خود را دریدیم که تنها ۹ سال بعد، او بگوید که «آینده فیسبوک در امنیت خلاصه می‌شود». زاکربرگ همواره نسبت به آینده دید خاصی داشته است؛ او دقیقا می‌دانست که چه بر سرمان می‌آید.
در این دهه‌ای که گذشت، تکنولوژی با تمام قوا، ایده‌های بلندپروازانه خود را با بی‌پروایی تمام در اختیارمان گذاشت. ما هم بدون فکر کردن به چیزی، آن را به آغوش کشیدیم. اما چه بر سرمان آمد؟
ما آن قدر نسبت به اشتراک تفکرات، احوالات و تصورات خود در فیسبوک هیجان‌زده بودیم که حتی به فکر این نیافتادیم چه عواقبی در انتظارمان است. متعاقبا، دنیای تکنولوژی هم آن قدر نسبت به ارائه بیشتر گجت‌ها، نرم‌افزار‌ها و ایده‌های جاه‌طلبانه، هیجان داشت که دیگر به نیمه تاریک تکنولوژی، فکر هم نکرد.
درست در عرض چند سال، دغدغه‌های ما از «اشتباه نگه داشتن آیفون» تبدیل شد به این که آیا گوشی ما و صدها برنامه بزرگ و کوچک نصب شده در آن، از تک تک افکار و اعمالمان جاسوسی می‌کنند یا خیر.
لذت وصف نشدنی چک کردن ایمیل‌ها در هر مکانی، تبدیل شد به حواس پرتی بزرگی که همکارانمان، همسرمان، دوستانمان و حتی تبلیغاتچیان از طریق پیام‌ها و ایمیل‌های بی وقفه، برایمان به وجود می‌آورند. سپس به نوتیفیکیشن‌ها (به خصوص اینستاگرام و تلگرام) معتاد شدیم؛ بعد از آن قدر سرگرم دیدن ویدیوها در یوتیوب شدیم که دیگر برایمان مهم نبود صدای بلندش، دیگران را آزار می‌دهد؛ ما فقط به فکر غرق شدن در حس آن لحظه بودیم.
طوری درگیر کار کردن با گوشی شدیم که حتی اپل هم به فکر راهی افتاد تا استفاده ما از آیفون را کاهش دهد. اما پس از آن، آن قدر سرویس‌های متنوع معرفی کرد تا از جلوی نمایشگر گوشی تکان نخوریم یا برای لحظه‌ای آن را زمین نگذاریم.
امروز ما با گجت‌های خود صحبت می‌کنیم. از آنها می‌خواهیم که چراغ را برایمان خاموش یا روشن کنند تا کمترین تکانی به خود ندهیم و ساده‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین کار را هم انجام ندهیم. به این فکر نمی‌کنیم که گجت‌هایمان، آن قدر اطلاعات از ما دارند که بیشتر از این که به دستورات ما گوش کنند، به ما دیکته می‌کنند چه کاری انجام دهیم.
از آن‌ها می‌خواهیم که وضعیت آب و هوا را برایمان بگویند، چون نمی‌خواهیم به گردن و چشمان خود زحمت دهیم و بیرون از پنجره را نگاه کنیم. به همین دلیل است که آماده پذیرش هر چیزی در فضای آنلاین هستیم. آن قدر پذیرای محتوا هستیم که شخصی می‌تواند با یک پست، جهت یک انتخابات را عوض کند.
تکنولوژی این پلتفرم بزرگ و خام را در اختیار انسان‌ها و ایده‌های پلید قرار داده است که شاهد دستکاری‌های روسیه در انتخابات آمریکا باشیم. اما شرکت‌های تکنولوژیک چه کاری انجام داده‌اند؟
گوگل، فیسبوک و دوستان طی این مدت که سرگرم بودیم، ما را با تبلیغات هیجان‌انگیز و شخصی‌سازی شده تغذیه کردند. آن قدر شخصی که ممکن است گاهی رعشه بر اندامتان بیاندازد. می‌توان این طور تعبیر کرد که ما سوار یک ترن هوایی شدیم و از آن انتظار داشتیم تا جایی که می تواند تندتر برود و درست جایی که احساس کردیم دیگر نمی‌توانیم ادامه دهیم، به فکر این افتادیم که راه خروج از این ترن هوایی را نداریم؛ حتی نمی‌دانیم که آیا خروجی هم در کار هست یا خیر.
اما تکنولوژی آن قدرها هم که فکر می‌کنید، ترسناک نیست. در طول این سال‌ها، ساعت‌های هوشمند جان افراد زیادی را نجات داده‌اند. اسکایپ و Face Time به ما اجازه می‌دهند صورت‌هایی را ببینیم یا صداهایی را بشونیم که فرسنگ‌ها با ما فاصله دارند. زمانی که گوشی هوشمندمان را در دست می‌گیریم، دیگر خبری از بی حوصلگی هم وجود ندارد، اما ...
اما هر روز صبح، پیش از انجام دادن هر کار دیگری، گوشی را چک می‌کنیم؛ بیش‌تر از این که نگران حوادث باشیم، نگران تعداد لایک‌های عکسمان هستیم. عادت هم داریم که با خیره شدن به گجتمان، خود و دیگران را قضاوت کنیم؛ انگار که امیدواریم اخبار خوبی بشنویم، ولی می‌دانیم که همیشه اخبار بد در انتظارمان است. این جاست که یکی دیگر از وجهه‌های تاریک تکنولوژی نمایان می‌شود. وجهه‌ای به نام توییتر.
توییتر جایی است که اخبار منتشر شده در آن، خواه جعلی باشد یا موثق، جوری جای پایش را میان زندگی ما باز کرده که به نوعی تبدیل به تنها رسانه ما شده است. در همین توییتر است که رئیس جمهوری با یک توییت، جهان را به لرزه در می‌آورد؛ همین جاست که ممکن است یک سلبریتی با توییت خود، محصولی را چنان بر سر زبان‌ها بیاندازد که بسیاری بدون آن که فکر کنند، چشم بسته برای خرید آن اقدام کنند.
با این حال، با فرا رسیدن پایان این دهه جنجالی، دنیای تکنولوژی و در راس آن، سیلیکون ولی، احساس ندامت می‌کنند. حتی گوگل می‌گوید که تنها هدف این کمپانی، حفاظت از حریم خصوصی کاربران است. فیسبوک هم با سابقه خرابش، نگران حریم خصوصی ماست. اما این پشیمانی، مانند بخش زیادی از دنیای آنلاین، جعلی است، زیرا این شرکت‌ها پول بسیاری به دست آورده‌اند و به طبع آن، قدرت زیادی نیز کسب کرده‌اند.
مشکل این جاست که باقی جهان به این فکر می‌کند که این اتفاق خوبی است یا خیر. ما هم فکر می‌کنیم که آیا تکنولوژی در ده سال گذشته مانند حمام کردن در وان اسید بوده است؟ وانی که ما در آن از بین می‌رویم و افراد خاصی در حال تماشای ما هستند. اما چرا چنین فکری می‌کنیم؟
دلیل آن این است که تکنولوژی ما را دیوانه کرده است. دیوانه به این معنا که همواره عصبانی هستیم؛ همواره می‌ترسیم که مبادا از آخرین ترند‌های توییتر یا فیسبوک جا بمانیم؛ یا به این معنا که احساساتمان دیگر متعلق به ما نیستند؛ یا اگر هستند هم توسط ما کنترل نمی‌شوند و ربات‌هایی که عواطف و احساسات سردی دارند، مسئولیت آن را بر عهده گرفته‌اند. به هر حال این ربات‌ها را کسانی برنامه نویسی کرده‌اند که چندان بویی از هوش احساسی نبرده‌اند.
اما هیچ‌کدام از این‌ها در ده سال آینده معنی نخواهد داشت. ما به سرعت در حال تبدیل شدن به ربات‌ هستیم (ما کمی دیرتر، پولدارها کمی زودتر)؛ کاری که به کمک چیپ‌های جاسازی شده در مغزمان، عملی خواهد شد؛ دیوانگی‌ها کنترل می‌شوند و خشم‌ها فرو می‌نشینند.
ما، آن‌طور که «ری کرزویل» مدیر مهندسی گوگل پیش‌بینی می‌کرد، تبدیل به «خدا» می‌شویم.
چه کسی از خدا شدن بدش می‌آید؟
م.ع
منبع:
ZDNet

پربیننده ترین ها