ایران و مقابله با سلفیگری
ادیان بهطور کلی مجموعهای از دستورات رفتاری اخلاقی و معنوی هستند، نه دستورات رفتاری غیراخلاقی و خشونتآفرین. در حالی که تاریخ پر است از رفتارهای دوگانه مدعیان پیروی از دستورهای رفتاری اخلاقی! در تواریخ یهودی، مسیحی و اسلامی آنگونه کردارهای خشونتبار، نهفقط در رفتارها و برخوردهای میان مذاهب متفاوت، بلکه حتی با خشونت بیشتر در درون شاخههای متفاوت ادیان بسیار دیدهایم.
و باز در جوامعی با همین ادیان با تجلیات تساهل و همزیستی بسیار مواجه بودهایم. چرا چنین بوده است؟ چرا زمانی خشونت و نابردباری حاکم بوده و زمانی تساهل و همزیستی؟ درواقع عامل اصلی رویارویی درونی یا بیرونی مذاهب نیستند. مساله تضاد قدرتهاست. حتی جداییهای برخی فرقههایی که ادعای رفتار برپایه دین داشتهاند، دلایل دیگری داشته است. وقتی اعراب، اسلام را با خود به ایران آوردند بعضا رفتارهایشان مناسب نبود، اما زمانی که بر آن مبنا حکومت تشکیل دادند، یعنی دین را با حکومت و سیاست تلفیق کردند، به مقتضیات و ملاحظات و مصلحتاندیشیهای سیاسی تن دادند. وقتی در جامعه خود با باورها و ادیان گوناگون مواجه شدند دو راهحل داشتند، یا برای ایجاد جامعهای تکواره و همگون با تعصب بکشند و کشته شوند، یا با تساهل و آرامش به ایجاد و توسعه جامعهای مرفه و مقتدر و اخلاقی کمک کنند. در آغاز شیوه نخست را به کار میبردند و با معاذیری دربند اخلاق هم نبودند، در مراحل بعدی که توانمند و قوی و دلیر بودند نیازی به آن تجلیات و معاذیر غیراخلاقی نمیدیدند. این رخداد در جوامع مدنی سریعتر رخ میداد و در جوامع بدوی به درازا میکشید.
وقتی اسلام در بغداد و دمشق مستقر شد، به شیوههای مدنی گروید و وقتی در ایران استقرار یافت، به آسانی به رنگ مدنی درآمد و به آن فرهنگ، ادب، هنر و علوم سامانی دست یافت. ترکان غزنوی با اینکه رفتارهای خشنتری داشتند، اما طی سه نسل پرورده و برخاسته از درون نظام سامانی بودند و سلجوقیان و خوارزمشاهیان بعدی، بسیار ملایمتر از آنی بودند که از طبایع بدوی غزهای وادیهای ترکستان چین برمیآمد! فراموش نشود که مولانا جلالالدین بلخی با همه تساهل و طبع سازگار و مهربانش، فرزند یکی از متعصبترین دین مداران عهد خود بود. اما بهزودی و زمانی که مغولان با شمشیر و یاسا «یورش» آوردند و «اردو» زدند و «ایلغار» کردند، با اینکه به اسلام گرویدند، اما تا زمانی که طبع بدوی و یاسایی بر آنان چیره بود، جز رفتار بدوی از آنان سرنزد! زمانی دراز لازم بود تا چنگیز به هلاکوی خلیفه مال و الجایتو به سلطانمحمد خدابنده تبدیل شود. اما هنگامی هم که به آیین تازه گرویدند، پیوند خشن و متحجر مغولی خود را در آن به یادگار گذاشتند، گویی سعدی و مولانا و خواجو و عبید و حافظ آخرین اخگرهای فروزان بازمانده از آن فرهنگ مدنی سامانی بودند!
در همان سرزمین قونیه که تدریجا از قلتمش سلجوقی، کیقباد و کیخسرو میسازد و مولانا از اختلاف فارس و ترک و عرب و رومی (یونانی) میگوید که اولی انگور و دومی عنب میخواهد و سومی ازم و چهارمی استافیل و بر سر هم میکوبند، بیآنکه بدانند همه یکچیز میخواهند، ناگاه مواجه میشویم که دولت عثمانی با وجود سودبردن از آراستگی فرهنگ فارسی و تساهل سلجوقی، ناگهان به کشتار ترکان شیعه شام و آناتولی دست میزند و آنان را به ایران و نزد بازمانده اوزونحسن آق قیونلو، نوهاش شاه اسماعیل صفوی میکوچاند، که برخی مانند شاملوها و استاجلوها و شامبیاتیها هنوز نام خاستگاههای قبلی در شام و استاج و غیره را بر خود دارند و اینان نیز تا زمانی که مدنی شوند و آرام بگیرند در تبریز و نقاط دیگر کشتارهای سنگین از سنیهای بومی راه انداختند و انتقام بورسا را از تبریز ستاندند! که «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.»
امروز، در قرن 21 با خشونتهایی از همان رنگوبوی بدوی و چنگیزی مواجه هستیم. اما امروز در پیرامون خود شاهد پدیداری گروههایی خشن و تندرو هستیم؛ گویی غولهایی هستند که کسانی آنها را از بطری بیرون آورده و دیگر توان بازگرداندن آنها را هم نداشته باشند!
در آبان سال گذشته، در یادداشتی در «شرق» با اشاره به رفتارهای مشکوک عربستان در انفجارهای عراق و سوریه و افغانستان از آن بهعنوان «برهای که هار شد» نام برده و نتیجه گرفته بودم که: «به عقیده من خطر آن نوع بهار دموکراتیک عربی در آن کشور بسیار ضعیفتر از خطر خزان عربی ستیزهجویانه وهابی است، که عربستان خودش در خارج از کشور به آن پروبال داده و سرانجام درونش را نیز درخواهد نوردید!» اکنون عربستان در سوریه و عراق با انفجارهای مکرر انتحاری و حملههای گستاخانه «امارت اسلامی عراق و شام» با تجهیزات کامل مزدوران بینالمللی وهابی در سوریه و حتی فعالیتهای سپاه النصره در مناطق کردنشین و شرارتهای اخیر در جنوب بلوچستان و شبیخونی از درون، حکایت از همین واکنشهای غیرعقلانی عربستان دارد. باعث تاسف خواهد بود اگر دولت عقلگرای ترکیه در اوج توسعه اقتصادی و اجتماعی به جای واکنش عقلانی در برابر این خطر افراطیگری وهابی، بهجای رویآوردن به تنشزدایی و آرامبخشی به روابط بینالمللی، در دام فریبندگیهای مالی و تعصبات مسلکی وهابیون بیفتد و آب در آسیاب دشمن بریزد! عملکردهای عربستان، فقیرترین کشور تا نیمقرن پیش که صدقات و گوشتهای قربانی حاجیان بزرگترین منبع ارتزاق آن بود، مرا به یاد فیلمی میاندازد که نزدیک 40سال پیش دیده بودم به نام بره یا گوسفندی که هار شد!
در آن فیلم ایو مونتان در نقش کارمندی بیاستعداد و سادهلوح به کار در ادارهای با همکارانی هوشمند و زرنگ میپردازد. از قضا همان کارمند سادهلوح وارد رابطهای اتفاقی با یکی از سیهچشمان همکار میشود که تا دیگران به خود بجنبند، از آن بره بیدستوپا، کازانوایی میسازد که جسارتها و دستاندازیهایش همه را حیران میکند!
باید یادآور شوم که سلفیگری چنانکه از نامش برمیآید مجهز به داروی بینشی هم نیست که سیاست را در گرو نیازهای امروز ببیند، بلکه چنانکه از نامش برمیآید به سَلَف، یعنی گذشته نظر دارد و پایبند پندار دیروز است! وای از عقل ناقص، که پیروان بدویاش هم از میان عوام، برخوردار از چنان عقلی هستند که جز با سربریدن و ارعاب ناشی از آن تسکین نمییابند!
بهرهبرداری از این تفکر زمانی با تشویق آمریکاییها در جنگ با شوروی در افغانستان همراه بود که از آن القاعده برآمد. آمریکاییها که انتقام قربانیانشان در ویتنام را ستانده بودند، غول القاعده سربرآورده از بطری افغانستان را به حال خود رها کردند، تا از 11سپتامبر سر برآورد! و اطلاعات ارتش پاکستان با هزینه عربستان و امارات با بسیجکردن تیرهای از پشتونهای پاکستانی، به همین شیوه داعشی که شاهد آن هستیم، با یورش ناگهانی برای جهانگشایی افغانستان را اشغال کردند، که منجر به این کشمکش طولانی شده است. شاید عربستان میپنداشته که مشکلات آینده خود را در حق و حقوقطلبی آینده ملتی که شمارش از 30میلیوننفر گذشته است به خارج از کشور صادر میکند، غافل از اینکه غول برآمده از بطری که خودش را «امیر مسلمین» نامیده همچون مار پروریده در آستین بهسراغ صاحب مار هم خواهد آمد! این ایران نخواهد بود که مدنظر این گروه خشن بیهویت است؛ عربستان و غرب هم، میتوانند در صف انتظار بمانند!
وقتی اسلام در بغداد و دمشق مستقر شد، به شیوههای مدنی گروید و وقتی در ایران استقرار یافت، به آسانی به رنگ مدنی درآمد و به آن فرهنگ، ادب، هنر و علوم سامانی دست یافت. ترکان غزنوی با اینکه رفتارهای خشنتری داشتند، اما طی سه نسل پرورده و برخاسته از درون نظام سامانی بودند و سلجوقیان و خوارزمشاهیان بعدی، بسیار ملایمتر از آنی بودند که از طبایع بدوی غزهای وادیهای ترکستان چین برمیآمد! فراموش نشود که مولانا جلالالدین بلخی با همه تساهل و طبع سازگار و مهربانش، فرزند یکی از متعصبترین دین مداران عهد خود بود. اما بهزودی و زمانی که مغولان با شمشیر و یاسا «یورش» آوردند و «اردو» زدند و «ایلغار» کردند، با اینکه به اسلام گرویدند، اما تا زمانی که طبع بدوی و یاسایی بر آنان چیره بود، جز رفتار بدوی از آنان سرنزد! زمانی دراز لازم بود تا چنگیز به هلاکوی خلیفه مال و الجایتو به سلطانمحمد خدابنده تبدیل شود. اما هنگامی هم که به آیین تازه گرویدند، پیوند خشن و متحجر مغولی خود را در آن به یادگار گذاشتند، گویی سعدی و مولانا و خواجو و عبید و حافظ آخرین اخگرهای فروزان بازمانده از آن فرهنگ مدنی سامانی بودند!
در همان سرزمین قونیه که تدریجا از قلتمش سلجوقی، کیقباد و کیخسرو میسازد و مولانا از اختلاف فارس و ترک و عرب و رومی (یونانی) میگوید که اولی انگور و دومی عنب میخواهد و سومی ازم و چهارمی استافیل و بر سر هم میکوبند، بیآنکه بدانند همه یکچیز میخواهند، ناگاه مواجه میشویم که دولت عثمانی با وجود سودبردن از آراستگی فرهنگ فارسی و تساهل سلجوقی، ناگهان به کشتار ترکان شیعه شام و آناتولی دست میزند و آنان را به ایران و نزد بازمانده اوزونحسن آق قیونلو، نوهاش شاه اسماعیل صفوی میکوچاند، که برخی مانند شاملوها و استاجلوها و شامبیاتیها هنوز نام خاستگاههای قبلی در شام و استاج و غیره را بر خود دارند و اینان نیز تا زمانی که مدنی شوند و آرام بگیرند در تبریز و نقاط دیگر کشتارهای سنگین از سنیهای بومی راه انداختند و انتقام بورسا را از تبریز ستاندند! که «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.»
امروز، در قرن 21 با خشونتهایی از همان رنگوبوی بدوی و چنگیزی مواجه هستیم. اما امروز در پیرامون خود شاهد پدیداری گروههایی خشن و تندرو هستیم؛ گویی غولهایی هستند که کسانی آنها را از بطری بیرون آورده و دیگر توان بازگرداندن آنها را هم نداشته باشند!
در آبان سال گذشته، در یادداشتی در «شرق» با اشاره به رفتارهای مشکوک عربستان در انفجارهای عراق و سوریه و افغانستان از آن بهعنوان «برهای که هار شد» نام برده و نتیجه گرفته بودم که: «به عقیده من خطر آن نوع بهار دموکراتیک عربی در آن کشور بسیار ضعیفتر از خطر خزان عربی ستیزهجویانه وهابی است، که عربستان خودش در خارج از کشور به آن پروبال داده و سرانجام درونش را نیز درخواهد نوردید!» اکنون عربستان در سوریه و عراق با انفجارهای مکرر انتحاری و حملههای گستاخانه «امارت اسلامی عراق و شام» با تجهیزات کامل مزدوران بینالمللی وهابی در سوریه و حتی فعالیتهای سپاه النصره در مناطق کردنشین و شرارتهای اخیر در جنوب بلوچستان و شبیخونی از درون، حکایت از همین واکنشهای غیرعقلانی عربستان دارد. باعث تاسف خواهد بود اگر دولت عقلگرای ترکیه در اوج توسعه اقتصادی و اجتماعی به جای واکنش عقلانی در برابر این خطر افراطیگری وهابی، بهجای رویآوردن به تنشزدایی و آرامبخشی به روابط بینالمللی، در دام فریبندگیهای مالی و تعصبات مسلکی وهابیون بیفتد و آب در آسیاب دشمن بریزد! عملکردهای عربستان، فقیرترین کشور تا نیمقرن پیش که صدقات و گوشتهای قربانی حاجیان بزرگترین منبع ارتزاق آن بود، مرا به یاد فیلمی میاندازد که نزدیک 40سال پیش دیده بودم به نام بره یا گوسفندی که هار شد!
در آن فیلم ایو مونتان در نقش کارمندی بیاستعداد و سادهلوح به کار در ادارهای با همکارانی هوشمند و زرنگ میپردازد. از قضا همان کارمند سادهلوح وارد رابطهای اتفاقی با یکی از سیهچشمان همکار میشود که تا دیگران به خود بجنبند، از آن بره بیدستوپا، کازانوایی میسازد که جسارتها و دستاندازیهایش همه را حیران میکند!
باید یادآور شوم که سلفیگری چنانکه از نامش برمیآید مجهز به داروی بینشی هم نیست که سیاست را در گرو نیازهای امروز ببیند، بلکه چنانکه از نامش برمیآید به سَلَف، یعنی گذشته نظر دارد و پایبند پندار دیروز است! وای از عقل ناقص، که پیروان بدویاش هم از میان عوام، برخوردار از چنان عقلی هستند که جز با سربریدن و ارعاب ناشی از آن تسکین نمییابند!
بهرهبرداری از این تفکر زمانی با تشویق آمریکاییها در جنگ با شوروی در افغانستان همراه بود که از آن القاعده برآمد. آمریکاییها که انتقام قربانیانشان در ویتنام را ستانده بودند، غول القاعده سربرآورده از بطری افغانستان را به حال خود رها کردند، تا از 11سپتامبر سر برآورد! و اطلاعات ارتش پاکستان با هزینه عربستان و امارات با بسیجکردن تیرهای از پشتونهای پاکستانی، به همین شیوه داعشی که شاهد آن هستیم، با یورش ناگهانی برای جهانگشایی افغانستان را اشغال کردند، که منجر به این کشمکش طولانی شده است. شاید عربستان میپنداشته که مشکلات آینده خود را در حق و حقوقطلبی آینده ملتی که شمارش از 30میلیوننفر گذشته است به خارج از کشور صادر میکند، غافل از اینکه غول برآمده از بطری که خودش را «امیر مسلمین» نامیده همچون مار پروریده در آستین بهسراغ صاحب مار هم خواهد آمد! این ایران نخواهد بود که مدنظر این گروه خشن بیهویت است؛ عربستان و غرب هم، میتوانند در صف انتظار بمانند!
منبع: روزنامه شرق
گزارش خطا
نظر شما
پربحث ترین عناوین
آخرین اخبار