گفت‌وگوی «سید علی صالحی» با «سیمین بهبهانی»

کد خبر: ۲۱۰۵۹
تاریخ انتشار: ۱۰ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۱
«سیمین بهبهانی» شاعر چیره‌دست و غزلسرای معاصر، پس از یک دوره بیماری آزاردهنده و ۱۰ روز کما، هفته گذشته از جهان ما رخت بست. برای نوشتن از سیمین به سراغ خیلی از همنسلان و نسل‌های پس از او رفتیم و حاصلش را هفته گذشته و یک روز پس از مرگش منتشر کردیم. اما در میان یادداشت‌ها، جای یک نفر خالی بود که پس از مرگ سیمین تنها شعری در اختیار ما گذاشت و آن هم منتشر شد. «سید علی صالحی» که بهبهانی را همواره «مادر» خطاب می‌کرده و او را بحق، مادر شعر معاصر فارسی نامیده است. سیمین بهبهانی نیز بارها گفته بود: «من دو علی دارم؛ علی بهبهانی و سید علی صالحی. شاید در میان شاعران یک نسل پس از بهبهانی، هیچ کسی همچون سید علی صالحی به او نزدیک نبوده باشد. پس نوشتن سید از او، نوشتنی ناگزیر به نظر می‌آید. در این میان به اتفاق و به لطف «رسول رخشا» گفت‌وگویی از سید علی صالحی با سیمین بهبهانی به دستم رسید که مربوط می‌شد به چند سال گذشته.

حاصل همصحبتی این دو شاعر، قطعا خواندنی خواهد بود؛ هر دو سال‌های سختی را پشت سر گذاشته و به درجه‌یی از محبوبیت رسیده‌اند. این گفت‌وگو به مناسبت انتشار کتاب «یاد بعضی نفرات»-مجموعه‌یی از یادداشت‌های خانم بهبهانی درباره بعضی از هنرمندان معاصر- صورت گرفته بود. اهمیت گفت‌وگوی میان این دو شاعر این است که هر کدام‌شان از شاخص‌های شعر ما محسوب می‌شوند و حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. بهبهانی درگذشته است و جای خالی او قطعا در آینده نزدیک بیشتر از امروز احساس خواهد شد؛ این دو شعرهایی نوشته‌اند که از میان مردم برآمده و برای مردم است. گفت‌وگو را در زیر می‌خوانید.

«یاد بعضی نفرات» به باور من بوطیقای صمیمی‌ترین یادنوشته‌هایی است که به دلیل تنوع منظر، تنها همین عنوان هوشمندانه و نیمایی «یاد بعضی نفرات» می‌تواند شناسنامه نهایی آن باشد. مروری آرام، نگاهی نرم و نوعی نشانی راه، راه را نشان دادن است. مدینه مضامین مختلف که در مهمانی واژگان بهبهانی صاحب یک سقف مشترک شده‌اند؛ نقد، نظر، بررسی، خاطره‌خوانی، برنوشته‌ها، یادها و یاوری‌های مادرانه. سفر در ساحت هزار منظر، مزایای روشنی را پیش روی مخاطب رونمایی می‌کند. در واقع تاریخ مغفول روزگار ما است در مکتب کلمه. من با همین معرفی مختصر مایلم شما سوای مقدمه راهگشایی که نوشته‌‌اید، خود از این کتاب بگویید…

این «دغدغه» را همیشه داشته‌ام. قصه من از این یادگزاره‌ها، پیش از هر چیز، دقت در شیوه کار و ارزیابی هنر عزیزانی است که با ایشان همدم و همنشین بوده‌ام- البته با «بعضی نفرات»شان بیشتر با بعضی کمتر. (یکی- دو تنی از معاصرانم را هم هیچ نمی‌شناخته‌ام.) به هرحال، دریغم آمده است که درباره ویژگی هنری، خلقی و روحی آنان- تا جایی که شناخت داشته‌ام- سخن نگفته باشم زیرا این ویژگی را در نشان دادن رویکرد شهودی (و ناآگاهانه به هنرشان) بی‌تاثیر نمی‌دانسته‌ام. ضمنا سخن گفتن درباره آنان از جهت یادآوری‌ پاره‌یی از خاطرات عاطفی‌ شیرین و تلخ، شاید این گفتارها را تا حدی خوشایند کند و خواننده را از ملال برهاند.

نکته دیگر آنکه در این مجموعه- سوای شاعر و قصه‌نویس- از مترجم، روزنامه‌نگار، زبان‌شناس، بازیگر، آوازخوان، فیلمساز، حقوقدان و عالم اجتماعی و… نیز گفتاری هست.

این حجم ظریف زاده چند سال و ماه ماضی است که امروز ما به استقبال آن رفته‌ایم؟ چطور کتاب را جمع‌آوری کردید؟ خواننده چه نکاتی را در این یادداشت‌ها می‌خواند؟

کاش این کتاب گنجایش آن را می‌داشت تا «طیف وسیعی از جامعه ادبی ایران» را شامل شود، کار من اما ذوقی، احساسی و بیشتر بی‌انگیزه قبلی بوده است. گاه نیز در ساعت‌هایی از زندگی‌ام، توجه به موضوعی جلب شده است برای نمونه، پس از خواندن قطعه‌یی یا مجموعه‌ شعری یا قصه‌یی یا شنیدن یک نوار موسیقی یا دیدن نمایشی یا فیلمی کرده‌ام. میانجیگری در مباحثه زنده‌یاد هوشنگ گلشیری با استاد بهاءالدین خرمشاهی در زمینه روش ترجمه قرآن از این دست است. به این ترتیب خواننده نمی‌تواند همه آنچه را به نقد و بررسی روشمند و فرهنگستانی مربوط است در این خاطرات بازبیابد.

حتما ناگفته‌هایی مانده هنوز از سرنوشت سرشت این اثر. از راهی که رفته‌اید و این یادمانده‌ها را سامان داده است. ما می‌شنویم.

با وجود آنکه سه نسل از شیفتگان ادبیات معاصر را پشت سر گذاشته‌ام، همچنان در راه مستقل خود گام به پیش می‌گذارم. از این رو، شیفته نوآوری هستم و اعتقاد دارم گذشتگان کار خود را به کمال رسانده‌اند و هر شاعر و هنرمند باید به راه‌های تازه برود که خوشبختانه مدت‌هاست رفته است.

جهان امروز شاهد رویدادهایی است که بیان آن با شکل شعر یا به طور کلی، صورت هنر قدیم غریبی می‌کند، نیما این واقعیت را خیلی زود دریافت و به کسانی که همچنان در این باره مردد مانده بودند با بیانی زیبا و طنزی تلخ نوشت: «شما دیر رسیدید، قطار حرکت کرده بود!» البته این را هم بگویم که شعر امروز دچار «تولید انبوه» شده است زیرا بسیاری از جوانان آن را ساده و آسان‌یاب گرفته‌اند. این پنداشت نادرست سبب شده است که اکثر جوانان دفتری در بغل داشته باشند انباشته از مطالبی که هرچند شاید «حسب حال» باشد، شعر نیست. در موسیقی و بازیگری تئاتر یا سینما (یا پاره‌یی دیگر از هنرها) این اتفاق کمتر افتاده، زیرا دریافت این گونه هنرها مستلزم کسب دانش ویژه‌یی است و چندین و چند سال تلاش، آموزش و ممارست می‌خواهد و بیچاره شعر که فقط سواد خواندن و نوشتن را برای «سرودن» آن کافی دانسته‌اند! از داوری خودم درباره شعر جوانان باید بگویم: هر کجا موردی از استعداد یا امیدواری به توفیق در ایشان یافته‌ام- به مقتضای وقت و امکان قلم برداشتن- با میل و رضایت و در کمال صداقت، نظر خودم را نوشته‌ام.

از دیگران گفتن به نوعی نیز از خود گفتن هم هست، خاصه برای شاعران بزرگ نه به قصد معرفی خویش (که شعر خود رساترین معرف است) بلکه از دیگران نوشتن به مخاطب یاری می‌رساند تا با بعضی ناگفته‌ها و نظرها و نامکشوفات مولف بیشتر آشنا شود، واکاوی چیستی‌ها و کیستی‌ها را می‌گویم و این رسم پسندیده‌یی است. طی قریب به ۱۰۰ سال اخیر تنها سه شاهد زبده چنین کرده‌اند، نیما، حقوقی و شما… اما شاملو یا اخوان چندان از چنین حوصله‌یی استقبال نکردند و گنج‌ها با خود به خاک بردند که دریغ. با نظر به این ضرورت موثر، چرا این شیوه جذاب و راهگشا در حاشیه مانده است. (براهنی را یک لحظه فراموش کردم و ایشان) نسل‌های نو امروزه از طریق این نوع آثار شما، حقوقی و براهنی با فضای فرهنگی دهه ۴۰ تا ۸۰ آشنا می‌شود اما چرا این همه محدود؟

یادآور شدم که «بررسی» من ذوقی و اتفاقی بوده است. با این همه، ضمن چند موردی که درباره شعر و قصه امروز صحبت کرده‌ام، به مطالبی اشاره داشته‌ام که شاید «کل مبحث» را دربر بگیرد. من منتقد حرفه‌یی نیستم. اما در حد شاعری علاقه‌مند- تا آنجا که لازم بوده است- در آثاری دقت کرده‌ام که به گمان من می‌تواند خواننده را به موارد پردامنه‌یی سوق دهد.

من فکر می‌کنم وسعت نظر شما و چندوجهی نگاه کردن بهبهانی به جهان نوشتن ناب، وجه قابل توجهی است که به این فراخوانی فراخ دست یاری رسانده است. آیا اشتباه نمی‌کنم؟

از بابت حسن نظر شما متشکرم. امیدوارم تا حدی چنین باشد. در نوشتن شعر جدی‌ترم یعنی در من چیزی هست که به سرودن موظفم می‌کند.

سرایش جزیی از تنفس من است. اما در شیوه‌های دیگر، بیشتر احساس شگفتی از درک و دریافت ریزه‌کاری‌های هنر است که وامی‌داردم دیگران را هم در این درک و دریافت سهیم کنم.

غزل، شاخصه شعر شماست، شما آنچه نظر نیما در شعر نو بود را وارد غزل کردید و طرحی نو درانداختید؛ از غزل، از آنچه با این قالب در سال‌ها کرده‌اید، در حافظه مردم مانده، زمزمه لب‌ها شده است، خودتان راضی بوده‌اید؟

ساخت غزل پایکوب داعیه‌داران بوده و گرد و خاکی در این میدان برپا شده است. اصولا شعر، در ۱۰۰ سال اخیر، دوره‌های گذار از «کهن» به «تازه» را گذرانده و در این گذار، به تعبیر شما «بلاها» و به تعبیر من تلاش‌های سختی، روی داده است. در این دو دهه به ویژه در مورد غزل، بسیار بیشتر از گذشته تلاش کرده‌اند. بیشتر شاعران دهه‌های‌ پیشین معتقد بودند که غزل شیوه‌یی است متروک و مطرود و دیگر نمی‌توان از آن «کار کشید» اما من چنین بینشی نداشتم. از سال‌های ۳۰ به بعد، در قالب غزل، جدا کار کرده‌ بودم و در کنار آن چهارپاره را نیز پی گرفته بودم که مجموعه‌یی از شعرهای اجتماعی مرا تشکیل می‌دهند تا «فعل مجهول». طی این فعالیت‌ها سعی کردم که همه‌گونه مطلبی را در قالب غزل بگنجانم، اعم از اجتماعی یا سیاسی یا تعزلی. سپس دست به تغییر ترکیب و زبان زدم و حالا می‌بینم که غزل می‌تواند سال‌های دراز زنده باشد. پس در دو دهه اخیر «بلا» بر سر غزل نیامده است، بلکه تلاش‌هایی بوده که راهگشا هم است. بسیاری از جوانان غزل‌هایی سروده‌اند که کاملا تازگی دارد. فکر می‌کنم آغاز هر دوره از شعر مواجه با تلاش‌های موفق و ناموفق است. باید صبر کنیم و ببینیم آینده چه حاصل خواهد داشت.

از دیگران گفتن، از چیزها سخن سرودن، از روزگار خویش نوشتن در ادبیات و تاریخ کلام به نشانه‌ها، سنت‌ها و مصداق‌های بسیار موثری می‌رسیم. این شیوه ادبی، سنتی دیرپا در ادبیات ما است، حالا با هر اسمی، سعدی، بیهقی، قابوس ابن وشمگیر، عطار نیشابوری و… بسیاران باسواد ما با تذکره‌ها و رساله‌ها و راه رقم زدن‌ها، تصویری خارق‌العاده از آدم‌ها (نفرات) و حوادث و حکایات عصر خود برای ما باز گذاشته‌اند. من یک نگرانی دارم. آیا سانسور و خودسانسوری (انواع رنگارنگ آن) در دوره معروف به عصر مدرنیزم یکی از عوامل دفن این شیوه نبوده و نیست؟

ابدا چنین نیست. شاعر به ندای قلب خود پاسخ می‌گوید. بسیاری از شاعران خوب ما کارشان اصلا جنبه سیاسی و اجتماعی نداشته و موفق هم بوده‌اند. کار هنرمند پرداختن به هنر است با هر محتوا که باشد.

پربیننده ترین ها