به بهانه اعلام موجودیت «تشکیلات ندا»

اصلاحات و اصلاح طلبی؛ گذشته، اکنون و آینده

اصلاح طلبان در مرحله نوین فعالیت شان جز از رهگذر مزین و مسلح کردن خود به میکروفیزیک قدرتی که در ریز بدنه های اجتماع منتشر وپخش هستند امکان تسخیر قدرت سیاسی را ندارند.
کد خبر: ۲۰۱۹۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۷
صدای ایران؛ حیدر سمیر کرم- چندی است در میان دوستداران جریان اصلاح طلبی؛ این سئوال پیش آمده است که پس از شکل گیری دولت یازدهم و روی کار آمدن گفتمان تدبیر وامید؛ وظیفه اصلاح طلبان؛ بعنوان کنشگران سیاسی واجتماعی در زمان حال چیست؟

آیا اصلاح طلبان باید در صحنه سیاسی مشارکت فعال داشته باشند؟ اگر جواب مثبت است، چگونه؟ و اگر جواب منفی است، یعنی اینکه امکان فعالیت دوباره این جریان دشوار و امکان پذیر نیست، پس چه باید کرد؟

این نوع سئوالات، منجر به این امر شده است که نسل دوم اصلاح طلب اقدام به پدید آوردن جریانی نو بنام (ندا) کنند و به نوعی در درون این جریان یک باز خوانی انتقادی نیز نسبت به گذشته این جریان داشته باشد. آنها بر این گمانند برای برون رفت از این رخوت، می بایست خود را از زیر سایه نسل پیشین خارج ساخته و به اجتهاد و رأی خویش عمل کنند.

در این نوشته، سعی گشته است با بررسی مفهوم اصلاح طلبی ومبانی آن، آنچه که به نظر میرسد راهگشای وضع حال این جریان مهم واصیل باشد را ارائه کند.

برای شناخت وبررسی هر مفهوم ویا هر موضوعی باید سه نکته را مد نظر داشت:

1-هستی شناختی(چیستی)  2-شناخت شناسی(چرایی)  3-روش شناسی(چگونگی)

بنابراین باید بدانیم اصلاحات چیست؟ چرا باید اصلاح نمود؟ و چگونه باید اصلاحات را عملی نمود؟

2-برای روشن شدن ودست یافتن به جواب این سئوالات؛بهتر دیدم که این موضوع را در قالب ساختار وکارگزار بررسی کنیم. برای شناخت این چارچوب ابتدا به اختصار توضیحاتی شرح می گردد.

ساختار به زمینه اجتماعی گفته می شود که تشکیل شده است از بافت فرهنگی؛ اجتماعی وسیاسی که دامنه کنشهای بالقوه آن مشخص است.

کارگزار آنگونه که در فرهنگ انگلیسی پنگوئن تعریف شده عبارتست از شخصی که عمل می کند؛یا قدرت به کار می بندد تا چیزی را انجام دهد ودر فرهنگ انگلیسی اکسفورد کارگزار به عنوان شخصی که قدرت به کار می بندد یا اثری ایجاد می کند تعریف شده است.

از این رو قدرت اساسا با اندیشه پیروزی کارگزار یا فاعل بر طرف دیگر (ساختار یا مفعول) مرتبط است و قدرت مساله کارگزار است.

مساله نفوذ یا تاثیر داشتن بر ساختارهایی است که زمینه ها را تعیین می کنند ودامنه امکانات دیگر رامشخص می سازند این نشان دهنده نیاز به برداشتی رابطه ای هم از ساختار وهم از کارگزار است البته در این زمینه دو دیدگاه کلی وجود دارد.

الف- عده ای ساختار گرا هستند که به عنوان کارکرد گرا شناخته می شوند
ب- عده ای دیگر اراده گرا هستند که بیشتر بر اراده کارگزار تاکید دارد

البته نظریه سومی است که انتونی گیدنز بیان می کند تحت نظریه ساخت یابی که معتقد است مفهوم دوگانه انگاری را که مبتنی بر اینکه ساختار و کارگزار دو روی یک سکه اند.

3-حال باید بدانیم برای هر گونه رشد نیازمند چند فاکتور اساسی هستیم
الف-بازیگران جامعه؛ رفتاری قانونمند وپیش بینی پذیر داشته باشند
ب-برنامه ریزی؛نیاز به رفتارهای معقول/مناسبات قانونمند وواکنش ها پیش بینی پذیر(که این دو نیازمند تحقق  دو مقدمه مهم هستند)
یکی قانون اساسی سامان مند؛عقلانی وسازگار
دوم استقرار نهادها؛ فرایندها وسازکارهای اداری؛ اجتماعی واقتصادی کارآمد برای اجرای آن ساختار قانونی

اصولا از منظر بر خورد با فرایند توسعه و مدرنیته حکومت ها به سه دسته کلی تقسیم می شوند:
الف-توسعه خواه آن است که در نظر موافق توسعه است ودر عمل نیز به اقتضائات آن تن میدهد طبیعی است که وقتی توسعه می آید بخش هایی از اقتدار دولت به جامعه مدنی منتقل می شود مثلا فرایند توسعه فناوری های جدیدی وارد زندگی مردم می شود وبه جامعه قدرت انتخاب میدهد.

ب- حکومت های مردد آنانی هستند که در نظر موافق توسعه هستند وحتی برای آن برنامه ریزی هم می کنند اما در عمل وقتی توسعه آغاز می شود وقدرت جامعه مدنی همراه با توسعه؛افزایش یدا می کند حکومت در عمل حاضر نیست بخش هایی از اقتدار سابق خود را به جامعه منتقل کند ودر برابر آن مقاومت می کند حکومت مردد یک حکومت متناقص است.

ج- حکومت های کارشکن هم آن است که نه از دیدگاه نظری موافق توسعه است ونه در عمل حاضر به همراهی با فرایند توسعه است.

4-حال با توجه به مقدمات فوق ؛توجه به یک نکته  در کشور مان قابل توجه است که قانون اساسی ما توسط دو دسته نوشته شده است1-روحانیون به عنوان نمایندگان جریان سنتی 2- روشنفکران بعنوان طبقه مدرن جامعه(لذا با توجه به اینکه مغز یک جامعه قانون اساسی ان است)تا زمانی که قانون اساسی با توجه به نیازهای جامعه خود را تطبیق ندهد توسعه در ان جامعه روی نمیدهد.

پس از شناخت ساختار و شرایطی که برای آن در دوران فعلی ذکر شد، پرسشی که در ادامه طرح می شود این است که در شرایط فعلی چه اقدامانی می بایست انجام داد؟
پیش از آن ضروری است انقلاب و شرایط شکل گیری آن را واکاوی کنیم.

انقلاب اصولا محصول دوران گذار است. یعنی جامعه در حال گذار بر علیه دولت در حال گذار انقلاب می کند ؛انقلاب زمانی رخ میدهد که میان ساختار دولت وجامعه یک عدم تناسب شکل می گیرد. گاهی نیز جامعه به سوی ساختاری مدرن میرود اما دولت همچنان سنتی می ماند در چنین شرایطی است که انقلاب رخ میدهد.
جامعه مدنی+دولت مدرن=اعتراض مدنی
جامعه مدرن+دولت سنتی=انقلاب
دولت سنتی+جامعه سنتی=شورش
دولت مدرن+چامعه سنتی=انقلاب
(البته باید توجه داشت انقلاب خود نیز یک نوع اصلاح ساختار شکنانه است)

با توجه به اینکه مردم با مشارکت در انتخابات و در راهپیمائی های گوناگون علاقمندی و وفاداری خویش را به نظام اسلامی نشان داده اند؛ لذا با انتقاداتی که شاید در بدنه اجتماع نسبت به بعضی امور وجود دارد مردم شیوه انقلاب به هر شکلش را نمی پسندند. اصلاح طلبی مطلوب مردم در جهت برطرف کردن نقصان هاست ولی سئوال اینجاست که اصلاح طلبی به دنبال چیست؟

اما اصلاحات دو هدف مهم را دارد 1-وجود واستقرار حکومت با تعریفی مشخص 2-عقلانی بودن رفتار انسانها

برای دست یافتن به دو هدف فوق اصلاح طلبی از دوطریق امکان پذیر است؛اول از طریق فعالیت سیاسی مثل تشکیل وفعالیت در احزاب سیاسی؛انتخابات ومطبوعات است ودوم از طریق فعالیت در اجتماع  وارتباط با بدنه اجتماع با تشکیل سازمانهای مردم نهاد وتشکلهای صنفی وتخصصی است وبه نوعی تهیه وتقویت  دو منشور صنفی وملی است.

اما اصلاحات دارای چه مولفه هایی است؟
1-سازگاری دین وآزادی 2-استقرار جامعه مدنی 3-تکیه بر رای مردم وانتخابات ازاد 4-توام بودن اسلامیت وجمهوریت در نظام سیاسی 5-ملازم بودن حق وتکلیف شهروندان وحکومت 6-در اندیشه اصلاحی قدرت مشروع بر آمده از مردم وتحت نظارت انان است7-دولت مقتدر دولتی است که با پذیرش تنوع تفاوت وحتی اختلاف در جامعه ایران را برای همه ایرانیان بداند 8-اندیشه اصلاحی مردم را محق وحکومت را مکلف میداند؛مشروعیت حکومت به آن است که حق مردم را ادا کند واختیارات خود را مقید به قانون بداند.

وضعیت اصلاح طلبان در حال حاضر
1-اصلاح طلبان در شرایط کنونی نه امکان حضوری فعال وآزاد در عرصه سیاست را دارند.
2- نه اگر امکانی هم  داشته باشند؛ از استعدا د پیروزی در یک تسابق برابر حقوقی/ امکان سیاسی برخوردارند؛نه اگر از چنین استعدادی بر خوردار باشند؛امکان تدبیر امور پیچیده پیشاروی را دارند ونه اگر از این امکان برخوردار باشند؛رقیب اجازه چنین توفیقی بدانان خواهد داد (تجربه یک سال اخیر در دولت یازدهم این امر را تائید می کند که دولت ووزرای آن چگونه تحت فشار هستند)

نتیجه: جریان اصلاحات در دوران جدید فعالیت خود ترجیحا باید عرصه اجتماعی را به عنوان عرصه اصلی قعالیت سیاسی واعمال قدرت/مقاومت خود انتخاب کند.

 این انتخاب لزوما به معنای ترک ساحت سیاسی و بی اهمیت انگاشتن قدرت سیاسی نیست، بلکه تنها به این معناست که اصلاح طلبان در مرحله نوین فعالیت شان جز از رهگذر مزین و مسلح کردن خود به میکروفیزیک قدرتی که در ریز بدنه های اجتماع منتشر وپخش هستند امکان تسخیر قدرت سیاسی را ندارند. (در واقع اقدام برای تحقق دومی بدون فراهم آوردن اولی جز بر گستره وعمق بحران مقبولیت اصلاح طلبان نخواهد افزود)


غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
امیرحسین خانزاده
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۶/۰۴
0
1
از نویسنده این مقاله بخاطر تحلیل عالی ودسته بندی های مناسب باید تشکر کرد اما به یه ترم تدربس نیازداره تا مطالب جا بیفته.
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار