برای شما می نویسم بنیتا ، ستایش ، آتنا و ...

صدای ایران؛ زینب کارگر- دلم به درد اومد، فرشته کوچولو! وقتی دیدم چه راحت نامردان روزگار رهایت کردن با بی تفاوتی درون ماشین و مبحوس شدی میان چهاردیواری فلزی که گرما رو بیشتر به خودش جذب میکرد و تو چه گریه هایی کردی در ناتوانی خود که کاری از دستت بر نمی آمد.

 مادرت سوخت ، مادرت دنیای رنگارنگش با بنیتا تبدیل به دنیای سیاه و تاریک بدون بنیتا شد و پدرت که هروزش آه و حسرت دیدنت هست.

 بنیتای کوچولو ، وقتی عکس زیبایت رو میان گل های باغچه دیدم گفتم کدام بی رحمی آخه دلش میاد به تو آسیب بزنه ، مطمئن بودم پیدا میشی ولی آرام بخواب پیدا شدنت با چشمان بسته و پیوستن به ابدیت بود ...

راستی آتنا هم قبل از تو رفته بود ، یک خواهر بزرگتر از خودت اونجا داری نگران نباش ازت مراقبت میکند بدون و آب و غذا و تو گرما رهایت نمیکند ... آنیتا از آتنا بپرس دلیل مرگش رو .. ، اون هم مظلومانه کشته شد ، آتنا عزیزم روز دختر امسال برای خانوادت تاریکترین روز بود و نبودت غم انگیز ترین روز تاریخ عمرشان ...

 آتنا درگیر شهوات و وحشی گری های مردانه یک نامرد شد ، آتنا چوب جامعه بی تفاوت خود را خورد مثل ستایش و همانطور که خیلی کودکان دیگر با آن دست و پنجه نرم میکنند ، جامعه بزرگسال من کمی هم سرتان را خم کنید اون پایین کودکان ما هستند میبینیدشون ؟؟

هرکدام از اینها ممکن است قربانیان فردا باشند ، جامعه خواب زده بیدار شو ، کودکان باید در جامعه امروز که هوسرانان پرسه در کوچه ها میزنند و در کمینن ، آموزش ببینید ، هرچی میخواهید اسم این آموزش را بزارید ، اصلا آموزش ایرانی ، به نیاز کودکان پاسخ بدهید ...

پدر و مادرهای عزیز کودکانتان را در فضایی که برای فرزندانتان نا امن است رها نکنید آنها در بین گرگ ها دوام نمیاورند

و در آخر ، صدای خنده های بنیتا و ستایش و آتنا با هم به گوش میرسد ، بخوابید دختران سرزمینم بخوابید ، در هیاهوی بدی ها سکوت ... نه سکوت نکنید ، دختران باید در برابر ناملایمات فریاد بزنند ، فریاد بزنید که صدایتان به تمام نا مهری های روزگار برسد.