زوال "شیخوخیت" و ظهور "نو اصولگرایان"

کد خبر: ۱۴۳۲۹۲
تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۷:۰۲
نامه نیوز نوشت: بعد از پایان عصر حزب جمهوری اسلامی در فضای سیاسی ایران، انقلابیون به راست‌ها و چپ‌ها تقسیم شدند. کسانی که تا دیروز زیر یک چتر بودند و در یک لیست مشترک وارد انتخابات می‌شدند، رودروی هم قرار گرفتند تا ایران نیز مانند بسیاری از کشورها شاهد دو حزب عمده سیاسی در خود باشد.

صدای ایران - راست‌گرایان با محوریت جامعه روحانیت مبارز تهران و جبهه پیروان خط امام و رهبری دوران سیاسی خود را سپری کردند. آیت‌الله مهدوی کنی زعامت جامعه روحانیت مبارز را بر عهده داشت و عسگراولادی دبیرکل جبهه پیروان بود. به معنای بهتر شاید بتوان گفت که مهدوی کنی رهبری طیف روحانیون را به عهده داشت و عسگراولادی طیف مکلاها را رهبری می‌کرد.

جامعه روحانیت و جبهه پیروان ؛ لیدرهای اصول‌گرایی

در سال ۵۶ و همزمان با اوج‌گیری مبارزات انقلابی مردم، جمعی از روحانیون حاضر در تهران (با پیگیری شهید مطهری) بر آن شدند تا متشکل‌تر عمل کنند. لذا تعدادی از آنان «با حضور افرادی چون خود شهید مطهری، آیت‌الله مهدوی کنی، آیت‌الله شهید مفتح، آیت‌الله شهید بهشتی، آیت‌الله شهید باهنر، هاشمی رفسنجانی و…» دور هم جمع شده و اساسنامه‌ای تنظیم نمودند تا انسجام بیشتری پیدا کنند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی، آن حزب نقش اصلی را درباره جهت دهی به نیروهای خط امامی جامعه ایفا می‌نمود و برخی گروه‌های مطرح دیگر هم نظیر مؤتلفه ذیل آن عمل می‌کردند و به نوعی در آن ادغام شده بودند ولی در عین حال، جامعه روحانیت هم نقش مهمی در خط دهی و کنش سیاسی جامعه ایفا می‌نمود. البته بسیاری از افراد شاخص حزب جمهوری اسلامی «از جمله چهار نفر از پنج نفر مؤسس آن حزب، یعنی شهید بهشتی، شهید باهنر، حضرت آیت‌الله سید علی خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی» همزمان عضو جامعه روحانیت هم بودند. دلیل دیگر اهمیت جامعه روحانیت در سال‌های نخست انقلاب را می‌توان در اقبال عمومی بسیار قوی به روحانیون و نظرات آنان از طرف مردم جست.

رئیس دولت‌های سوم، چهارم و همچنین پنجم و ششم یعنی آیت‌الله خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی از اعضای ارشد این نهاد بودند. همچنین اکثریت مجلس‌های چهارم، پنجم نیز در اختیار این جامعه مذهبی و سیاسی بوده است.

جبهه پیروان خط امام و رهبری نیز که متشکل از ۱۷ حزب اصول گراست و به معنای بهتر بزرگ ترین جبهه سیاسی کشور است. این احزاب سعی می‌کنند صدای واحد خود را از طریق جبهه پیروان خط امام و رهبری به گوش دیگران برسانند.

رهبری آیت‌الله مهدوی کنی و حبیب الله عسگراولادی بر این دو جریان سیاسی اصول گرا به دلیل جایگاه مهم این دو چهره شناخته شده در کشور بود. آیت الله کنی که سابقه حضور در شورای انقلاب، نخست وزیری ، شورای نگهبان و وزارت کشور را در کارنامه خود داشت و عسگراولادی نیز سابقه نمایندگی مجلس، حضور در دولت و نمایندگی امام را داشت و همین باعث می‌شد تا راست گرایان به این دو به عنوان ریش سفیدان جریان خود نگاه کنند. کسانی که با اصل شیخوخیت سال‌ها «عبای وحدت» را بر سر اصول گرایان کشیده بودند و جریان راست در دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ همیشه با یک صدای واحد در عرصه‌های سیاسی حاضر می‌شد.

پایان عصر شیخوخیت با ظهور نواصول‌گرایان

ظهور جریان‌های تازه سیاسی در اردوگاه اصول گرایان بعد از سال ۸۴، تحول بزرگی در شیخوخیت این دو ریش سفید اصول گرایان بوجود آورد. پیروزی احمدی نژاد و تک روی‌های او و همچنین ظهور اصول گرایان تازه‌ای به نام جبهه پایداری که رهبر خود را نه مهدوی کنی و نه عسگراولادی، بلکه مصباح یزدی می‌دانستند تغییرات گسترده‌ای را در جریان راست ایران به وجود آوردند.

هرچه این دو رهبر جریان راست تلاش کردند که اصول گرایان قبای وحدت را بر تن خود حفظ کند،موفق نشدند و اختلاف تبدیل به بخشی از گفتمان اصول گرایی شد. در این میان مواضع حبیب الله عسگراولادی در مورد حوادث سال ۸۸ و میرحسین موسوی و مهدی کروبی باعث شد تا بخشی از راست گرایان اعلام کنند که دیگر او را به عنوان ریش سفید این جریان قبول ندارند.

اختلاف‌های اصول گرایان ادامه داشت تا انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، آنها قدرت را به رقیب خود واگذار کردند و حسن روحانی به عنوان جانشین محمود احمدی نژاد راهی خیابان پاستور و نهاد ریاست جمهوری شد.

اصول گرایان بعد از شوک بزرگ شکست در انتخابات ۹۲، با یک شوک بزرگ روبرو شدند و آنهم درگذشت حبیب الله عسگراولادی بود. جناح‌های سیاسی عسگراولادی را یک سیاستمدار منصف می‌دانستند و اعتقاد داشتند که فقدان این یار دیرین امام می‌تواند ضربه بزرگی به جناح راست ایران بزند.

اصول گرایان بعد از درگذشت عسگراولادی و در مدت زمان باقی مانده تا انتخابات مجلس دهم، به فکر وحدت افتادند و به سراغ بزرگان خود رفتند تا از آن طریق مسیر وحدت را طی کنند. راست‌ها در حالی در اندیشه وحدت بودند که یک شوک بزرگ دیگر را تجربه کردند و آنهم خبر درگذشت آیت‌الله مهدوی کنی بعد از چندین ماه بیماری بود.

در آن زمان بسیاری بر این اعتقاد بودند که درگذشت آیت‌الله مهدوی کنی، ضربه بزرکی به ستون خیمه وحدت اصول گرایان بود. با درگذشت آیت‌الله مهدوی و عسگراولادی اصول گرایان به معنای واقعی رهبران معنوی خود را از دست دادند.

با درگذشت حبیب الله عسگر اولادی و آیت‌الله مهدوی کنی، سکوت تلویحی آیت‌الله یزدی، ساز ناکوک آیت‌الله مصباح یزدی و قهر ناطق نوری و البته جدایی هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی از اصول‌گرااین کمک فراوانی به پایان رسیدن شیخوخیت در جریان راست ایران کرد.

عصر شیخوخیت در جریان اصول‌گرایی به پایان رسیده است. اصول‌گرایان تازه از راه سیده دست به رنسانس زدند و گفتمان اصول‌گرایی را تغییر دادند.

ظهور جبهه پایداری بعد از به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد در فضای سیاسی کشور، این رنسانس سیاسی را کلید زد. نیروهای نزدیک به آیت‌الله مصباح یزدی بر اساس وظیفه شرعی یک جریان سیاس را راه اندازی کردند و خود را اصول گرا نامیدند و زمینه ساز تغییر در ادبیات اصول گرایی شدند. پایداری‌ها از تندرو ترین نیروهای اصول گراهستند، کسانی که در اعتراض به سیاست‌های دولت اصلاحات کفن می‌پوشیدند و به خیابان می‌آمدند تا اعتراض خود را به گوش مردم و دولتی‌ها برسند.

آنها با عزلت نشینی اصلاح طلبان و کناره گیری برخی اصول گرایان به پارلمان نیز راه یافتند و زمینه گسترش ادبیات هیجانی خود شدند. آنها تلاش کردند ادبیات خود را به عنوان ادبیات انقلاب نهادینه کنند و دیگر گفتمان‌ها را به عنوان ضدارزش معرفی کنند. این جریان نشان داده است که برای رسیدن به هدفش حاضر است همه مسائل را قربانی کنند حتی منافع ملی را !

بعد از این جریان حالا جمنا وارد صحنه شده است.عده‌ای تصمیم گرفته‌اند به جای همه اصول‌گرایان تصمیم بگیرند به خاطر همین جبهه‌ای را تاسیس کردند و خود را نماینده تمام اصول‌گرایان معرفی کردند.

جمنا هم مسیری را می‌رود که پایداری رفت. چون آنها هم مانند جبهه پایداری خود را نماینده تمام اصول‌گرایان می‌دانند. این در حالی است که بسیاری از جریان‌های اصول‌گرایی حاضر نشدند وارد بازی جمنا شوند.

این اصول‌گرایان ویژگی‌های خاص خود را دارند. آنها اعتقادی به ریش سفیدی ندارند وهر تصمیمی که خود می‌گیرند، برایشان حجت کامل است. حتی این گروه، برخی تصمیمات ریش سفیدان را مورد تمسخر قرار می‌دادند و آن را متعلق به روزهای دور می‌دانستند.

اصول‌گرایان تازه از راه رسید برخلاف اسلاف خود منافع حزبی‌شان را بر هر چیز دیگری اولویت می‌دهند. آنها برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود حتی حاضر هستند، منافع ملی را نیز قربانی کنند. برای درک بیشتر این ویژگی‌ اخلاقی و سیاسی، تنها کافی است مناظره معروف محمود احمدی نژاد و میرحسین موسوی، روز استیضاح شیخ الاسلام در مجلس نهم( یک شنبه سیاه)، روز رای اعتماد به کابینه روحانی و مذاکرات مجلس‌های هشتم و نهم را مرور کنید. این جریان با بدترین ادبیات ممکن از منافع سیاسی خود دفاع کند حتی اگر این منافع زمینه لبخند دشمنان انقلاب شود.

این افراد نگاه آرمانی دارند و از مدیریت جهانی سخن می‌گویند. آنها با بستن چشم خود به تمام واقعیت‌های صحنه بین المللی، از نابودی قدرت‌های جهانی و برتری ایران سخن به میان می‌آورند. تنها برای رسیدن به این حرف کافی است سخنان این روزهای برخی از اعضای جمنا و جبهه پایداری در مورد سیاست خارجی و برجام را مطالعه کنید.

گفتمان اصول‌گرایی در دهه 90 تغییر کرده است. دیگر اصول‌گرایان به ساز بزرگان خود نمی‌رقصند و هرکدام ساز خود را می‌زنند. سازهایی که معمولا جز شکست برای آنها ارمغانی ندارد. 
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار