از گورخوابی تا مرگ کیارستمی؛ تکرار و تشابه

کد خبر: ۱۳۵۵۲۵
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۴:۱۵
به گزارش صدای ایران، ماجرا ساده است و خوبی رویدادها و آسیب‌ها در این سامان دقیقا همین است که معمولا خیلی ظاهر ساده‌ای دارند. یک عده «آدم» به‌خاطر آن‌که سقف و کفی برای گذران زندگی نداشته‌اند، از سقف فاکتور گرفته‌اند و به یک کف قناعت کرده‌اند؛ آن هم کف قبر! حالا از خوشبختی یا بدبختی، این کف گور خوابی‌شان سوژه یک خبرنگار شده و به روزنامه‌ها و سایت‌ها کشیده شده است.

آقای اصغر فرهادی نامه زده، آقای محسن رضایی توییت کرده، آقای محمدباقر قالیباف واکنش نشان داده و آقای حسن روحانی موضع گرفته است. در این میانه، مردم هم طبق روال سال‌ها و ماه‌های اخیر، موضوع را در فضای مجازی داغ کرده‌اند و فردای انتشار این گزارش هم گورخواب‌ها از آنجا کوچانده شده‌اند و بعد دعوا شده بر سر این‌که با کتک رفته‌اند یا بی‌کتک. این وسط هم آقای بزرگمهر حسین‌پور پیشنهاد داده که برای پیشگیری از ازدیاد جمعیت آدم‌های بدبخت بیچاره، امثال این جماعت عقیم شوند. این پیشنهاد هم با واکنش‌هایی روبه‌رو شده است و ماجرا ادامه دارد.

این روند، با کمی تفاوت در ظواهر و جزئیات، در مورد همه رویدادهای پیرامونی ما جریان دارد و اگر یک لحظه از بالا نگاه کنیم، شباهت عجیبی بین آسیب‌ها و نحوه مواجهه ما با آن‌ها می‌بینیم؛ یا شمع روشن می‌کنیم، یا هشتگ می‌زنیم، یا قیام اینستاگرامی می‌کنیم، یا بازنشر می‌کنیم و فقط می‌خندیم، یا عکس پروفایل تغییر می‌دهیم. آقای عباس کیارستمی می‌میرد همین است، دانش‌آموزان شین‌آبادی در آتش می‌سوزند همین است، به دو نوجوان در فرودگاه جده تعرض می‌شود همین است، در منا فاجعه رخ می‌دهد همین است، به ستایش تجاوز می‌شود و به قتل می‌رسد همین است، سجاد رضایی فرزند اکبر، مضحکه می‌شود همین است، سوشا مکانی شلوار باب اسفنجی می‌پوشد همین است، اتوبوس سربازان واژگون می‌شود و می‌میرند همین است، دختر غریب دانشجو در سیلاب خرم‌آباد می‌میرد همین است، اسیدپاشی در اصفهان رخ می‌دهد همین است و ... می‌توان این سه نقطه را با ده‌ها و صدها مورد دیگر پر کرد.

سه نکته در پی این تابلوی ترسیمی از رفتار ما که پر از تکرار و تشابه است، وجود دارد که توجه به آن‌ها بد نیست:

۱. کم‌کم داریم به سمتی می‌رویم که گویی خود «واکنش» فی‌نفسه برای ما مهم است و حرکت‌های نمادین‌مان به طرف حرکت‌های نمایشی سوق داده می‌شود. انگار به خود واکنش عادت کرده‌ایم یا از آن لذت می‌بریم و در پی «واکنش کنشگرانه و موثر» نیستیم. این یعنی اگر آسیب‌های رخ‌داده نظیر مثال‌هایی که ذکر شد را یک پست اینستاگرامی تصور کنیم، تمام کامنت‌های ما پیرامون این پست‌ها از نظر ماهیت، کامنت نیست بلکه صرفا لایک و دیسلایک است و به زبان ساده، نظر موثر و به دردبخور نیست. این یعنی بیشتر به سمت تجلیل و تکفیر می‌رویم و کاری با تحلیل وقایع نداریم. البته پرواضح است که این حکم در مورد همه نظرات و واکنشها صادق نیست، گرچه بدون تعارف، اغلب‌شان این‌گونه است.

۲. کسی منکر این نیست که گورخوابی، خطای پزشکی، تحقیر، نقض حریم خصوصی، اعتیاد، طلاق، قتل، نقض حقوق کودکان و ... موضوعات و آسیب‌هایی مهم و معلول زنجیره‌ای از علل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هستند که حتما باید فکری به حال‌شان کرد، اما به نظر می‌رسد صرف واکنش و داغ‌ کردن ماجرا و جوزدگی نه‌تنها کمکی نمی‌کند، بلکه خواسته یا ناخواسته بسترهایی را برای سوءاستفاده از رنج‌ها و آلام یک‌سری انسان نگون‌بخت جهت دست‌یافتن به برخی مقاصد و منافع شخصی و جریانی فراهم می‌کند و تا به خود می‌آییم می‌بینیم تنوری را داغ کرده‌ایم که هر کسی نان خود را در آن می‌پزد و هیزم این تنور، بدبختی‌های دیگران است.

۳. قطعا این واکنش‌های توییتری و اینستاگرامی و تلگرامی و شمعی و شِیری و پروفایلی، کار بدی نیست و دست‌کم مصداق «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل» است، اما خیلی باید مراقب باشیم که اولا تعداد «به راه بادیه رفتن»های‌مان زیاد و اینقدر مشابه و تکراری نباشد که در آن صورت «نشستن باطل» و «به راه بادیه رفتن» تفاوت چندانی با هم نخواهند داشت و شاید لااقل هزینه نشستن باطل، کمتر از به راه بادیه رفتن باشد. ثانیا فراموش نکنیم که «به راه بادیه رفتن» حداقل کاری است که می‌توان به جای «نشستن باطل» انجام داد، نه تنها کار. می‌توان باطل ننشست و به راه بادیه هم نرفت، بلکه مسیری صحیح و مفید را پیمود.
پربیننده ترین ها