راشهای نامربوط كیومرث پوراحمد
حمید غفاریان در روزنامه آرمان درباره جدیدترین اثر کیومرث پور احمد چنین نوشت:
جدیدترین فیلم كیومرث پوراحمد از آثار ضعیف سینمای دفاع مقدس است كه در بیان فرمی و مضمون به ضد خودش تبدیل میشود و در همان سطح راشهای گرفته شده نامربوط به هم باقی میماند كه با فیلم ساختارمند فاصله بسیاری دارد. «۵۰ قدم آخر» فیلمی از كارگردانی است كه بعد از هفت سال فیلم نساختن اثری را خلق میكند كه در ابتدایی ترین جزئیات لنگ می زند و ماقبل تر از فیلمسازان آماتور حركت میكند كه در نهایت محصولی درآمده كه به ضد خودش تبدیل شده است.فیلم با صدای آژیر و قطعی برق آغاز میشود و یك قرار ملاقات كه در آن اكبر كاظمی به هرمز شكیبا (بابك حمیدیان) پیشنهاد حضور یافتن در جبهه برای انجام كارهای الكترونیكی میدهد و در قبال آن شكیبا از خدمت سربازی معاف میشود، این سكانس درحالی شروع میشود كه فیلمساز هیچ آدرسی به مخاطبش برای درك فضا و موقعیت جغرافیایی برای روایت داستان نمیدهد.شكیبا بهرغم مخالفتهایش بلافاصله به در اتوبوس رزمندههای اعزامی قرار می گیرد در حالی كه قرار بود مادر با رفتن او به جبهه مخالفت كند. با اینكه فیلم موانع حضور شكیبا در جنگ را گوشزد می كند ولی فیلمساز بدون پرداخت آنها را رها میكند و بیحوصله روند داستان را پیش می برد.شخصیت اول فیلم با داشتن تحصیلات مهندسی اما در مواجهه با فضا و آدمها مانند مخاطبان فیلم در یك ناكجا آباد قرار
میگیرد كه همه عناصرش عجیب به نظر می رسد، طراحی صحنه به شدت ساده و غیر قابل باور معرفی شده، از شخصیت فرمانده و اینكه فرمانده كاری نداشته جز شستن لباسهایش جلوی تمام رزمندگان و این پلان ها نشان دهنده عدم آشنایی فیلمساز با فضای جنگ و مختصات آن است.سكانس آموزش كار با اسلحه كه توسط اكبر كاظمی به شكیبا داده میشود را در نظر بگیرید كه شكیبا در اولین مرحله همه هدف ها را به درستی می زند. در این مرحله هر چند ساده اما پی ریزی برای خلق یك قهرمان انجام میشود غافل از اینكه در ادامه فیلم هیچ اتفاق خارق العاده ای نمی افتد و فیلمساز روایت شلخته خودش را ادامه خواهد داد.كوچك و ضعیف فرض كردن دشمن آفتی است كه برخی فیلمهای دفاع مقدس را فرا گرفته است، اشتباهی كه كیومرث پوراحمد هم به آن دچار میشود و یك تصویر كاریكاتوری از دشمن سرسخت هشت ساله به مخاطب امروزیاش ارائه می دهد. مواجهه شكیبا با دشمن عراقی پس از مرگش و دیالوگهایی كه بین آنها رد و بدل میشود از سطحی ترین روشهای فیلمنامه نویسی است.فیلم از جایی كه شكیبا سرگردان میشود وارد فضای پرحرفی بدون كشش میشود و داستان اش لو رفته محسوب میشود، معرفی شخصیت هائوژین(طناز طباطبایی) در فیلم اضافه و بی مورد است كه با حذف آن فیلم كم نخواهد داشت. فیلم زمانی به ضدخودش تبدیل میشود كه وارد فضای شاعرانه بی ربط با نریشنهای پر از ضعف «منزل به منزل» میشود كه مخاطبش را پس می زند و نجات دهنده هرمز شكیبا یك سگ ولگرد در ابتدایی ترین اجرا میشود.۵۰ قدم آخر می توانست به یاری فیلمنامه،كارگردان و بابك حمیدیان، شخصیت هرمز شكیبا تبدیل به یك قهرمان شود اما این مساله در سطح باقی می ماند و در نهایت فیلمی روانه سینما میشود كه بی مسالهگی و شتاب در آن موج میزند.
جدیدترین فیلم كیومرث پوراحمد از آثار ضعیف سینمای دفاع مقدس است كه در بیان فرمی و مضمون به ضد خودش تبدیل میشود و در همان سطح راشهای گرفته شده نامربوط به هم باقی میماند كه با فیلم ساختارمند فاصله بسیاری دارد. «۵۰ قدم آخر» فیلمی از كارگردانی است كه بعد از هفت سال فیلم نساختن اثری را خلق میكند كه در ابتدایی ترین جزئیات لنگ می زند و ماقبل تر از فیلمسازان آماتور حركت میكند كه در نهایت محصولی درآمده كه به ضد خودش تبدیل شده است.فیلم با صدای آژیر و قطعی برق آغاز میشود و یك قرار ملاقات كه در آن اكبر كاظمی به هرمز شكیبا (بابك حمیدیان) پیشنهاد حضور یافتن در جبهه برای انجام كارهای الكترونیكی میدهد و در قبال آن شكیبا از خدمت سربازی معاف میشود، این سكانس درحالی شروع میشود كه فیلمساز هیچ آدرسی به مخاطبش برای درك فضا و موقعیت جغرافیایی برای روایت داستان نمیدهد.شكیبا بهرغم مخالفتهایش بلافاصله به در اتوبوس رزمندههای اعزامی قرار می گیرد در حالی كه قرار بود مادر با رفتن او به جبهه مخالفت كند. با اینكه فیلم موانع حضور شكیبا در جنگ را گوشزد می كند ولی فیلمساز بدون پرداخت آنها را رها میكند و بیحوصله روند داستان را پیش می برد.شخصیت اول فیلم با داشتن تحصیلات مهندسی اما در مواجهه با فضا و آدمها مانند مخاطبان فیلم در یك ناكجا آباد قرار
میگیرد كه همه عناصرش عجیب به نظر می رسد، طراحی صحنه به شدت ساده و غیر قابل باور معرفی شده، از شخصیت فرمانده و اینكه فرمانده كاری نداشته جز شستن لباسهایش جلوی تمام رزمندگان و این پلان ها نشان دهنده عدم آشنایی فیلمساز با فضای جنگ و مختصات آن است.سكانس آموزش كار با اسلحه كه توسط اكبر كاظمی به شكیبا داده میشود را در نظر بگیرید كه شكیبا در اولین مرحله همه هدف ها را به درستی می زند. در این مرحله هر چند ساده اما پی ریزی برای خلق یك قهرمان انجام میشود غافل از اینكه در ادامه فیلم هیچ اتفاق خارق العاده ای نمی افتد و فیلمساز روایت شلخته خودش را ادامه خواهد داد.كوچك و ضعیف فرض كردن دشمن آفتی است كه برخی فیلمهای دفاع مقدس را فرا گرفته است، اشتباهی كه كیومرث پوراحمد هم به آن دچار میشود و یك تصویر كاریكاتوری از دشمن سرسخت هشت ساله به مخاطب امروزیاش ارائه می دهد. مواجهه شكیبا با دشمن عراقی پس از مرگش و دیالوگهایی كه بین آنها رد و بدل میشود از سطحی ترین روشهای فیلمنامه نویسی است.فیلم از جایی كه شكیبا سرگردان میشود وارد فضای پرحرفی بدون كشش میشود و داستان اش لو رفته محسوب میشود، معرفی شخصیت هائوژین(طناز طباطبایی) در فیلم اضافه و بی مورد است كه با حذف آن فیلم كم نخواهد داشت. فیلم زمانی به ضدخودش تبدیل میشود كه وارد فضای شاعرانه بی ربط با نریشنهای پر از ضعف «منزل به منزل» میشود كه مخاطبش را پس می زند و نجات دهنده هرمز شكیبا یك سگ ولگرد در ابتدایی ترین اجرا میشود.۵۰ قدم آخر می توانست به یاری فیلمنامه،كارگردان و بابك حمیدیان، شخصیت هرمز شكیبا تبدیل به یك قهرمان شود اما این مساله در سطح باقی می ماند و در نهایت فیلمی روانه سینما میشود كه بی مسالهگی و شتاب در آن موج میزند.
منبع: روزنامه آرمان
آخرین اخبار