مجموعه درسگفتارهای سیری در سپهر قرآن

کد خبر: ۱۱۵۶۲۶
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۱
مجموعه درسگفتارهای سیری در سپهر قرآن؛ دکتر سروش دباغ
جلسه سوم:  سوره قیامت   
 
صدای ایران - در جلسه سوم از مجموعه مباحث سیری در سپهر قرآن ، سوره قیامت را مورد بررسی قرار می دهیم.

سوَر مکی که در دوران اولیه بعثت پیامبر بر ایشان نازل شده متضمن دستورالعمل ها ی کلان پیامبر می باشد. در سوره های کوچک قرآن، هم نکات اخلاقی و عرفانی و هم چنین تصویر و تلقی از معاد و خداشناسی دیده می شود. چنان که ابن خلدون هم آورده در دوران بعثت پیامبر هرچه به دوران مدنی و مستقر شدن پیامبر در مدینه نزدیک می شویم به تدریج آیات طولانی تر می شوند. 

اگر به قرآن هایی که هم اکنون در اختیار ماست بنگریم در جزء های ابتدایی، عموماً آیاتی گرد آمده اند که در سالیان بعدی پیامبر بر او نازل شده است. در تاریخ جمع آوری قرآن گفته اند اولین مصحف در دوران عثمان جمع آوری شده است. در نسخ اولیه قرآن، بعضی سور و آیاتی که جمع آوری شدند ، نقطه گذاری نشده بود بنابراین خوانش ها و قرائت های مختلفی از بعضی آیات در بلاد اسلامی وجود داشت و مفسران تحت تأثیرخوانش های متفاوت ، آیات را به گونه های متفاوتی ضبط می کردند . تا این که در سال 1924 میلادی, عده ای در قاهره گرد هم آمدند و نسخه ای را که هم اکنون در سراسر جهان در اختیار مسلمین است، حاصل اجماع آن هاست. 

سوره قیامت از سور مکی قرآن است و مشتمل بر 40 آیه که ناظر به روز رستاخیز و قیامت است. در این سوره علاوه بر توصیف اوصاف قیامت، آیاتی نیز پیرامون جان دادن و مرگ  و هم چنین دیدگاه خداوند راجع به معناداربودن این جهان آورده شده است. 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿١﴾ وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿٢﴾ أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣﴾ بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿٤﴾ بَلْ یُرِیدُ الإنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿٥﴾ یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ﴿٦﴾ فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿٧﴾ وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿٨﴾ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿٩﴾ یَقُولُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ ﴿١٠﴾ کَلا لا وَزَرَ ﴿١١﴾ إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿١٢﴾ یُنَبَّأُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿١٣﴾ بَلِ الإنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤﴾ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥﴾ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦﴾ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧﴾ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨﴾ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩﴾ کَلا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿٢٠﴾ وَتَذَرُونَ الآخِرَةَ ﴿٢١﴾ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ ﴿٢٢﴾ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿٢٣﴾ وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ﴿٢٤﴾ تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿٢٥﴾ کَلا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ ﴿٢٦﴾ وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ ﴿٢٧﴾ وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿٢٨﴾ وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿٢٩﴾ إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿٣٠﴾ فَلا صَدَّقَ وَلا صَلَّى ﴿٣١﴾ وَلَکِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿٣٢﴾ ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى ﴿٣٣﴾ أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى ﴿٣٤﴾ ثُمَّ أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى ﴿٣٥﴾ أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى ﴿٣٦﴾ أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى ﴿٣٧﴾ ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ﴿٣٨﴾ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالأنْثَى ﴿٣٩﴾ أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى ﴿٤٠﴾

به نام خداوند بخشنده مهربان 

قسم به روز قيامت ( 1 )
 و قسم به نفس پر حسرت و ملامت گر  ( 2 )
 آيا آدمي پندارد که ما ديگر ابدا استخوانهاي (پوسيده) او را باز جمع نمي‌کنيم؟ ( 3 )
 بلي (استخوانهاي او را جمع مي‌کنيم) در حالي که ما قادريم که سرانگشتان او را هم منظم درست گردانيم. ( 4 )
 بلکه انسان مي‌خواهد آنچه (از عمرش) در پيش است همه را به فجور و هواي نفس گذراند. ( 5 )
(که دايم با شک و انکار) مي‌پرسد کي روز قيامت (و حساب) خواهد بود؟ ( 6 )
 (بگو) روزي که چشمهاي خلقان (از وحشت و هول) خيره بماند. ( 7 )
 و ماه تابان تاريک شود. ( 8 )
 و ميان خورشيد و ماه جمع گردد (و هر دو بي‌نور شوند). ( 9 )
 در آن روز انسان گويد: (اي واي از سختي عذاب) کجا مفرّ و پناهي خواهد بود؟ ( 10 )
 هرگز مفرّ و پناهگاهي نيست. ( 11 )
 آن روز جز درگاه خدا آرامگاهي هيچ نيست. ( 12 )
 آن روز آدمي به (نتيجه) هر نيک و بدي که در مقدّم و مؤخّر عمر کرده آگاه خواهد شد. ( 13 )
 بلکه انسان خود بر (نيک و بد) خويش به خوبي بيناست. ( 14 )
 هر چند (پرده‌هاي) عذر (بر چشم بصيرت) خود بيفکند. ( 15 )
 (اي رسول در حال وحي) با شتاب و عجله زبان به قرائت قرآن مگشاي. ( 16 )
 که ما خود قرآن را مجموع و محفوظ داشته و بر تو فرا خوانيم. ( 17 )
و آن‌گاه که بر خوانديم تو پيرو قرآن باش. ( 18 )
 پس از آن بر ماست که (حقايق) آن را بر تو بيان کنيم. ( 19 ) 
هرگز، بلکه شما (کافران لجوج) تمام دنياي نقد عاجل را دوست داريد. ( 20 )
 و به کلي کار آخرت را واگذاريد. ( 21 )
 آن روز رخسار طايفه‌اي (از شادي) بر افروخته و نوراني است. ( 22 ) 
و به چشم قلب جمال حق را مشاهده مي‌کنند. ( 23 )
 و رخسار گروهي ديگر عبوس و غمگين است. ( 24 )
 که مي‌دانند حادثه ناگواري در پيش است که پشت آنها را مي‌شکند. ( 25 )
 چنين نيست (که منکران قيامت پنداشتند. باش تا) آن گاه که جانشان به گلو رسد. ( 26 )
 و (اهلش) گويند: کيست که چاره درد اين بيمار تواند کرد؟ ( 27 )
 و بيمار خود يقين به مفارقت از دنيا کند (که ملک موت را به چشم ببيند). ( 28 )
 و ساقهاي پا (از شدت غم عقبي و حسرت دنيا) به هم در پيچد. ( 29 )
 در آن روز خلق را به سوي خدا خواهند کشيد. ( 30 )
 پس حق را تصديق نکرد و نماز بجا نياورد. ( 31 )
 بلکه (خدا را) تکذيب کرد و (از حکمش) رو بگردانيد. ( 32 )
 و آن گاه با تکبر و نخوت به سوي اهل خويش روي آورد. ( 33 )
 واي بر تو .  و باز هم واي بر تو. ( 34 )
 پس واي بر تو و  باز هم واي بر تو. ( 35 )
آيا انسان مى‏پندارد كه به امان خود رها خواهد شد؟ (۳۶)
 آيا آدمي قطره آب نطفه نبود که (در رحم) ريزند؟ ( 37 )
 سپس خون بسته‏اى بود كه [خداوندش‏] آفريد و به سامان كرد. ( 38 )
 و از آن جفتى نرينه و مادينه پديد آورد. (39) 
 آيا چنين خداي (با قدرت و حکمت) باز نتواند مردگان را زنده گرداند؟ (40)

برخی از اوصافی که در این سوره گفته شده در بعضی از سور دیگر قرآن هم آمده به خصوص در سوره تکویر که تصویری از روز قیامت ارائه شده است. اِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ.  وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ .  وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ .  وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ . وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ. وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ . وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ.

راجع به  برخی از قَسم هایی که در ابتدای بعضی از آیات قرآن آمده است ، بین مفسران دو قول وجود دارد.  یکی این که ظاهر این قسم ها این است که سوره با ادات نفی آغاز می شود . 

لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ یعنی قسم نمی خورم به روز قیامت. عده ای دیگرگفته اند که مراد این است که از فرط مهابت و عظمت واقعه ، آیه این گونه آغاز شده است. به این معنا که این"لا" معطوف به مهابت روز قیامت است نه نفی آن. یعنی قسم می خورم به روز قیامت. خداوند قسم یاد می کند که واقعه مهیبی هم چون قیامت رخ می دهد.

وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ . راجع به نفس در مباحث قبلی سخن گفته شد. در ادبیات دینی یک دسته بندی از انواع نفس وجود دارد و بیان شده که  انسان سه نوع  نفس دارد

 نفس اماره که انسان را به سوی بدی سوق داده و تشویق می کند. نفس لوامه که سرزنش گر است.  بر اساس این نوع نفس ، انسان در دوراهی ها و یا بعد از ارتکاب فعلی خود را مذمت می کند. نوع سوم نیز نفس مطمئنه است که در سوره فجر به آن پرداخته شد.
أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ. عده ای از مفسران گفته اند که  قرآن به این دلیل در این آیه از استخوان سخن گفته است که استخوان قسمتی از بدن است که بعد ازمرگ دیرتر از قسمت های دیگر از بین می رود. در اینجا قرآن تذکار می دهد که خداوند می تواند حتی پس از گذشت قرن ها و سال ها که از مرگ انسان می گذرد، استخوان های اورا گرد آورد.

بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ . امروزه مشخص شده است که خطوط انگشتان همه انسان ها با یکدیگر متفاوت است. خداوند در این آیه می فرماید ما نه تنها می توانیم بعد از مردن انسان و پوسیده شدن جسمش استخوان های اورا جمع کنیم و به حالت اولیه در آوریم بلکه خطوط سر انگشتان  او را نیز می توانیم دوباره سامان بخشیم.

بَلْ یُرِیدُ الإنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ . البته انسان دوست دارد بقیه عمر خود را به طغیان سپری کند. همان گونه که در سوره علق هم خواندیم کَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَیَطْغَى . أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى . تصویری که قرآن از انسان ارائه می کند این است که هر گاه انسان مجالی بیابد سر به طغیان بر می دارد و در این سوره نیز اشاره به همین نکته دارد که انسان می خواهد اگر بتواند آنچه را پیش روی خود دارد دراز و طولانی پندارد و دوست ندارد روز قیامت فرا رسد. به همین دلیل هم می پرسد که روز قیامت کی در می رسد. یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ 
در آیات بعدی تصویری از قیامت ارائه می شود. فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ.  وَخَسَفَ الْقَمَرُ.  وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ.  یَقُولُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ . کَلا لا وَزَرَ. انسان از هول واقعه قیامت دچار هول و هراس می شود و می پرسد راه فرار کجاست؟ که خداوند پاسخ می دهد که آن روز قرارگاه نهایی نزد خداوند است و همه چیز به او ختم می شود و هیچ راه گریزی وجود ندارد. 

یُنَبَّأُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ. این آیه هم ناظر به اعمالی است که انسان در دنیا انجام داده و هم آنچه بعد از او به او می رسد. البته بهتر است تا شخص زنده است این باقیات صالحات را داشته باشد. 

بَلِ الإنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ . وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ.  خداوند می فرماید هر چند انسان عذر و بهانه می آورد ولی خودش می داند که چه اعمالی انجام داده است. در اینجا خداوند هم به مخاطب خود توضیح می دهد که چه سرنوشتی درانتظار انسان است وهم بر تفرد انسان تأکید می کند و این که انسان باید برای آخرت خود، تمهید مقدمات کند. البته موضوع شفاعت که در آموزه های دینی آمده است  نباید به این معنا باشد که انسان خود را در ذیل دیگری قرار دهد این موضوع در جای خود خیلی خوب و درست است ولی مسئولیت فرد را کم نمی کند. وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى .

باید توجه داشته باشیم که در مطالعه آیات قرآن نباید دچارخطای ناهم زمانی شویم یعنی متن قرآن را با مفاهیم امروزی بخوانیم . قرآن را باید در کانتکس و زمینه ی خود دید و در آیه بَلِ الإنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ . نباید آگاهی انسان به خود ، معادل  مفاهیم جدیدی مثل اتونومی و خودآیینه فرض شود. به مهندس بازرگان نیز این نقد وارد است که خوانش علمی از قرآن داشت. به لحاظ روش شناسی خوانش علمی از قرآن درست نیست . قرآن زبانی دارد که بیش از هر چیزی زبانی الهامی است. بنای قرآن این نبوده که کتابی که قرار است همه آدمیان مخاطب آن باشند زبان ترمودینامکی داشته باشد . غایت قصوای قرآن، سوگردانی انسان و طرح مباحثی در باره خداوند و قیامت و دستورالعمل های اخلاقی است. 

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ .توجه به تفرد انسان ها در وادی سلوک و پاسخگویی انسان در مقابل اعمالش به خوبی در آیات قرآن دیده می شود. 

در بخش دوم سوره، درباره وحی آیاتی آمده است. در آیات16 تا 20 این سوره خطاب به پیامبر آمده است که در ابلاغ وحی شتاب نکن زیرا تنظیم و قرائت آن بر عهده خداست.

 در رابطه با مکانیسم وحی ، مفسران و متکلمان قدیم و جدید قول های متعددی داشته اند. مطابق با تصویر سنتی از وحی، جبرئیل از جانب خداوند می آمده و نکاتی را در گوش پیامبر القا می کرده است. متکلمان و فلاسفه جدید گفته اند که خود شخص نبی در مقوله وحی ریزش می کند یا به تعبیر فنی این که پیامبر نه تنها قائل وحی است بلکه قابل و فاعل نیز است و وجود او هم موجد است و هم قابلیت و فاعلیت دارد که در اینجا محل بحث نیست. 

کَلا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ . وَتَذَرُونَ الآخِرَةَ.  این آیه  ناظر به حب دنیاست و این که چرا انسان آخرت را رها کرده و دنیا را جدی می گیرد. 

انسان در عربی از نسیه می آید که به معنای فراموشی است و از مقتضیات نسیان این است که انسان آنچه را که واقعی و اصیل باشد با بدل جابجا می کند. 

وَما الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُور.  امروزه واژه مغرور به معنای خود شیفته و متوهم به خویشتن است اما در ادبیات کلاسیک فارسی به خصوص مثنوی معنوی غرور به معنای فریب دادن است. بنابراین دنیا فریب کار است یعنی اموری را که فناپذیرند در چشم انسان مانا و زوال ناپذیر می نمایاند و اموری را که فنا ناپذیرند ،گذرا و زوال پذیر می نمایاند. انسانی که دنیا را عاجله می بیند به گونه ای زندگی می کند و انسانی که دنیا را محل ماندن می داند به گونه ای دیگر زندگی خواهد کرد. 

خصومت انسان ها بر سر شهرت و ثروت و امور دنیوی بیانگر نسیان و فراموشی انسان و و هم چنین دار الغرور بودن دنیاست که باعث فریب انسان ها می شود.. انسان توجه ندارد که ممکن است تا چند سال دیگر نه از تاک اثرماند و نه از تاک نشان. 

در زمان انتخابات دوره آقای خاتمی که چالش ها و نزاع های سیاسی زیادی میان جناح ها و افراد وجود داشت،  من خدمت یکی از بزرگان بودم به ایشان گفتم فلان کس از این همه تهمتی که در مطبوعات و رسانه ها منتشر می شود ،چه رنجی می برد؟ ایشان گفتند یکی دو ماه دیگر این مسائل فراموش می شود . پنجاه سال دیگر را ببینید که نه اثری از ایشان باقی مانده است و نه از مخالفانشان. این ها امور گذرا هستند و اگر انسان یک نگاه جامع و کامل به این امور داشته باشد به فانی بودن این امور پی می برد. 

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد                       که این عجوز عروس هزاردامادست 

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ . وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ در آیات بعدی دو گروه در روز قیامت به تصویر کشیده می شوند:.کسانی که به دلیل اعمال نیک خود، چهره های شادابی دارند و به پروردگارخود چشم دوخته اند و کسانی که به خاطر اعمال زشت خود، چهره عبوس و گرفته دارند و می دانند که عذاب کمر شکنی در انتظار آن هاست. در سوره واقعه هم راجع به اصحاب شمال و اصحاب یمین آیاتی ذکر شده است.

نکته ای که در اینجا قابل ذکر است این است که ممکن است ما به معنای تحت اللفظی آیات توجه کنیم  واین که در روز قیامت عده ای چهره ای شاداب دارند و عده ای چهره ای غمگین. این توجه ظاهری اشکالی ندارد و خوب نیز هست ولی باید این توجه را هم داشته باشیم همان گونه که بعضی از فلاسفه مسلمان هم آورده اند شاداب بودن و عبوس بودن آدمی در آن دنیا ارتباط وثیقی با خود شخص دارد. این وجوهی که در آن دنیا شخص پیدا می کند همان وجوهیست که در دنیا داشته است.

ممکن است انسان تصورش از دنیا و آخرت این باشد که در این دنیا اعمالی انجام می دهد و به حساب پس انداز آخرتش واریز می کند و نمی داند چه چیزی در انتظارش است. در تصویر عرفانی و اخلاقی از آیات، انسانی که مراحل رشد و شکوفایی معنوی را طی می کند تصورش از رابطه دنیا و آخرت متفاوت است. تصویری که این شخص از احوال سلوکی خود دارد دقیقاً مانند دماسنج است یعنی آنچه قرار است روز قیامت بر او برود از همین احوال اکنون و امروزش مشخص است.

شخص یک دماسنج باطنی دارد که می تواند خودش گریبان خودش را بگیرد و بهتر از هرکسی داور خودش باشد نه این که خیلی از امور را به آینده نامشخصی حواله کرده باشد . به این معنا که شخص نباید چنین تلقی داشته باشد که اگر به پاره ای از اعمالِ نیک مشتغل است و از بعضی امور ناروا ، محرمات و مکروهات اجتناب می کند اما هیچ تأثیری در خود نمی بیند ، بنابراین از آینده و پس انداز خود در آخرت خبر ندارد . در تصویر اخلاقی و عرفانی، احوال معنوی انسان این گونه نیست بلکه اینجا و اکنونِِ انسان مدخلیت تام دارد. انسان سالک، کژی ها و بدی ها و هم چنین احوال خوش را در خود سراغ می گیرد و نسبت به سرنوشت خود در آخرت آگاهی پیدا می کند.

شمس تبریزی در روز عید فطر به خطاب به دیگران چنین می گفت :" مبارک شمایید ایام بر شما می گذرد."

عید بودن در نظر عرفا صبغه انفسی و سابجکتیو دارد. 

تماشا مرو نک تماشا تويي                                          جهان و نهان و هويدا تويي 

مطابق این تلقی، نوری که انسان سالک با خود به این سفر بی بازگشت به همراه می برد در همین دنیا کسب شده است. کسی که وارد آخرت شده دیگر نمی تواند برگردد و نوری را با خود ببرد.

عارفان را  شمع و شاهد  نيست  از بيرون خويش          خون انگوري نخورده باده شان هم خون خويش

یَقُولُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ در آیات بعدی به  مقوله مرگ پرداخته می شود. شخصی که می خواهد به سختی جان دهد و می داند زمان مفارقت او از دنیا فرا رسیده بنابراین می پرسد چه کسی نجات دهنده است، چه کسی این مسیر را تسهیل می کند. در آن روز سرانجام همه چیز به سوی خداوند است. در اینجا خداوند بر کسانی که خدا و آخرت را تصدیق نکرده و آن را دروغ پنداشته بودند طعن می زند أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى در آن روز وای بر کسانی که وجود خداوند و روز آخرت را تصدیق نکردند . در بعضی از تفاسیر آمده است که شأ ن نزول این آیات گفتگوهایی است که پیامبر با ابوجهل داشته است . ابوجهل چندین بار با پیامبر گفتگو کرد اما  رسالت او را تکذیب کرد و زیر بار نرفت. در سوره مطففین هم اشارتی دارد به کسانی که با غرور و نخوت از کنار آیات الهی می گذرند و آن ها را تکذیب می کنند . وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغَامَزُونَ

وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ . یکی از معانی واژه ساق در زبان عرب نیز درد و بلا کشیدن شدید است. برخی از مفسران از جمله ابوالفتوح رازی آورده اند که پیچیدن ساق ها به یکدیگر کنایه از رنج آوربودن و جانکاه بودن مرگ برای کسانی است که آیات خدا را دروغ پنداشتند و با غرور از کنار این آیات گذشتند.

در بخش پایانی آیات این سوره، آیه 36 آیه ای دل انگیز است و روایت شده که حضرت علی (ع) این آیه را در سجده های خود می خواندند. أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى. سُدی در زبان عربی به معنای مُهمل و بیهوده است.

انسان می تواند دو نگاه کلان نسبت به هستی داشته باشد. مطابق نگاه کلان اول، در این عالم معنایی یافت نمی شود. 

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار         که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش 

مطابق این تلقی ما موجوداتی هستیم که پا براین کره خاکی گذاشته ایم و نسبت به موجودات دیگر توانمند تر بودیم و علاوه بر این که جسم خود را از خطرات مصون داشته ایم ، مهارت های زبانی هم داریم. برخی از کسانی که به نظریه تکامل باور دارند در این تنور می دمند و سعی می کنند چنین تصویری را از این عالم به دست دهند. برخی از فیلسوفان ملحد هم ، چنین تلقی از جهان هستی دارند که انسان موجودی بود در ادامه موجودات دیگر که سر بر آورده و در یک ساختار اجتماعی نیز مهارت هایی را کسب کرده است و تنظیم مناسبات و روابط می کند ولی هیچ خبر دیگری در این عالم نیست. نه هستی معنایی دارد و نه جهان دیگری در راه است. این چند صباح که به سر آید انسان از این دنیا رخت بر می بندد و تمام می شود. ولی مطابق این تلقی سر کردن در این دنیا هم سخت می شود و معنا بخشی به زندگی نیز سخت می شود به جایی می رسد که به تعبیر آلبرکامو ، افسردگی و پوچی از مقومات این عالم می شود و چه بسا شخص وقتی در این مسیر پیش می رود همانند ارنست همینگوی و صادق هدایت دست به خودکشی نیز بزند. خیلی از کسانی که تاب زندگی در این دنیا را ندارند و دلهره ها و اضطراب های دنیوی را نمی توانند تحمل کنند ممکن است رفتن را بر ماندن ترجیح دهند و به خودکشی فکر کنند. در اینجا صحبت از خودکشی هایی است که ناشی از یأس و احساس پوچی فلسفی است که بر شخص مستولی می شود وگرنه خودکشی می تواند منشأ اجتماعی و روانی نیز داشته باشد. در اینجا قصد داوری ارزشی نیست و فقط نوع نگرش ها مورد بحث است. 

در گذشته هم کسانی مانند ابوالعلاء معری بوده اند که توصیه کرده بود بر سر قبرش بنویسند: 

هذا جناه ابی علی / وما جنیت علی احد. این جنایت پدر من بر من است و من چنین جنایتی را در حق کسی روا نداشتم. 

من کس دیگری را به دنیا نیاوردم و به درد ورنج کسی در این دنیا نیفزودم . از نظر ابوالعلاء معری، انسان های روی کره زمین دو دسته اند ؛ انسان هایی که دین ندارند و عقل دارند و انسان هایی که عقل دارند و دین ندارند. زکریای رازی نیز قائل به نبوت نبود و لی ملحد نبود و به خدای فلسفی اعتقاد داشت یا به معنای امروزی دئیسم بود. ینی به خدای ادیان باور نداشت ولی به هر حال باور داشت که این جهان از یک چیزی خلق شده است. در احوال یکی از فیلسوفان ملحد معاصر به نام آنتونی فلو آمده است که اواخر عمرش دئیسم شد. وی پس از سال ها الحاد و سخن گفتن از این که هیچ خبری در این دنیا نیست به این نتیجه رسیده که یک محرک اولی بر جهان حاکم است ولی به خدای ادیان نرسیده بود. 


در اینجا لازم است در رابطه با دیدگاه های هستی شناسانه چند مقوله را از یکدیگر تفکیک کنیم :

مقوله اول  اتئیسم (Atheism) است . افرادی مانند کامو ، هدایت ، برتراند راسل، سارتر و فوئرباخ ، ملحد و خداناباور هستند. آن ها قائل به این هستند که هیچ خبری از هیچ حیثی در این عالم نیست و قلمرو فوق طبیعی وجود ندارد . 

مقوله دوم اگنوستیسم Agnosticism) ) است که شامل افرادی است که ندانم انگار هستند یعنی نه می دانند که در این عالم خبری هست و نه مطمئن هستند که خبری نیست . نمی دانند که آیا جهان دیگری وراء این جهان وجود دارد یا نه؟

 مقوله سوم دئیسم (Deism) است که شخص به یک ساحت و سازو کاری در این هستی باور دارد که لزوماً ساز وکار خدای ادیان نیست مانند خدایی که برخی از فلاسفه به او اعتقاد داشتند مانند محرک اولی ارسطو که موجودی بوده که این جهان را خلق کرده و بعد از آن  به این جهان کاری نداشته و این جهان کار خودش را می کند. 

مقوله چهارم تئیسم (Theism) است که تلقی خداباوران ادیان توحیدی است. خدای ادیان ابراهیمی، انسان وار بوده و اوصاف انسانی دارد یعنی رحمت  دارد و دعا مستجاب می کند . مهم ترین اوصاف خدای ابراهیمی این است که خداوند خیر علی الاطلاق ، قدرت علی الطلاق و علم علی الطلاق است. 

مقوله پنجم، خدای عارفان Pantheism)) است که خداوند را در طبیعت جاری و ساری می بینند. مثل خدای اسپینوزا . می گویند خداوند حل در همه موجودات است . بر اساس این تلقی ، این عالم کرو کور و ایستاده بر پای خود نیست. در فرهنگ ما سهراب سپهری نیز کم و بیش چنین تلقی ای داشته است:

و خدایی كه در این نزدیكی است

لای این شب بوها ، پای آن كاج بلند
روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه 
من نمازم را وقتی می خوانم
كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته ی سرو
من نمازم را ، پی « تكبیرة الاحرام » علف می خوانم
پی « قد قامت » موج
كعبه ام بر لب آب
كعبه ام زیر اقاقی هاست
كعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهربه شهر

أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى . مخاطبین این آیه هر کدام از کسانی که متعلق به 5 مقوله ذکر شده هستند می توانند باشند. به عبارتی دیگرچه دین باوران و دئیست ها و چه کسانی که به هر قسمی قائل به این هستند که این عالم کرو کور نیست و بر پای خود نایستاده است، می توانند مورد خطاب این آیه باشند. هرچند این آیه در دل گفتمان قرآنی معنا ی حقیقی خود را پیدا می کند. 
در سوره زلزال دو آیه مشهور وجود دارد  فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ . وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ .  یعنی خوبی و بدی در این عالم گُم نمی شود.حتی پیروان آیین های هندوئیزم و بودیزم نیز این باور را دارند که هیچ چیزی در این عالم گُم نمی شود سپهری نیز می گوید: می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مُرد  

تصویر قرآن از هستی این است که این هستی ساحت دیگری دارد و کسی بیهوده به حال خود واگذار نمی شود. در شدائد و گرفتاری ها شخص باید بداند که دست خدا در این هستی کار می کند و حکمت و تدبیر او ورای محاسبات متعارف ماست. وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ 

مطابق با این تصویر شخص باید اعتماد و توکل کند نسبت به آن چه می رود زیرا که معتقد است این عالم مهمل و بیهوده آفریده نشده است.

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست              این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید 

أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى . ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى. فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالأنْثَى . أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى. آیا کسی که مراتب خلقت انسان را طی کرده قادر نیست پس از مرگ دوباره او را زنده کند.

در آیات قرآن دو مقوله برای متفطن کردن انسان به این که از کجا آمده و به کجا می رود ، محل عنایت و توجه است.  یکی قصه مرگ است و متفطن کردن انسان به این که پدیده اجتناب ناپذیر مرگ در انتظار اوست و فنا و زوال انسان را پیش چشم او می آورد زیرا مرگ در مقابل همه قرار دارد و همه انسان ها مرگ را می چشند.  البته کسانی که با این تصویر قرآنی همدل نیستند تلقی شان این است که مرگ حتمی است ولی مرگی که با پوچی همراه است . از خاک بر آمدیم و بر خاک شدیم. اما در تفسیر اخلاقی و عرفانی از قرآن ، مرگ مقدمه یک زندگی ابدیست که در طی طریق رخ می دهد .

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست           بیار  باده که  بنیاد  عمر بر   بادست

مهم این است که انسان در خلوت خویش به عجز خود در مقابل مرگ بیاندیشد: آخرالامر گل گوزه گران خواهیم شد.

مقوله دوم نیز مقوله خداوند است و مطلق العنان بودن او. این دو مقوله همان گونه که محل عنایت عرفا بوده است به نظر می آید که محل عنایت قرآن  نیز بوده است. یاد مرگ بودن و یاد خداوند بودن به تفاریق در آیات مختلف به خصوص در آیات جزء 29 و 30 قرآن آمده است.گویی این دو مؤلفه هایی هستند که برای هدایت انسان ها مَد نظر خداوند بوده است .







  


      





پربیننده ترین ها