صدای ایران بررسی می کند؛

روان‌ شناسی رفتار انتخاباتی مردم ایالات متحده آمریکا

اولین مدل های رفتار رأی دهی که توسط پاول لازارسفلد و برناردبرلسون مطرح شد «شاخص تمایل سیاسی» را «وضعیت گرا» می دانستند. طبق این مدل رفتار انتخاباتی و رأی دهی وابسته به وضعیت سیاسی، اقتصادی و مذهبی می باشد. به طور کلی رفتار رأی دهی به مثابه کارکردی از محیط اجتماعی بوده و افراد رأی دهنده منفعل وضعیت حاکم بر محیط خود هستند.
کد خبر: ۱۰۳۴۲۱
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۵:۱۶
صدای ابران؛ سعید عبدالملکی*- اولین مدل های رفتار رأی دهی که توسط پاول لازارسفلد و برناردبرلسون مطرح شد «شاخص تمایل سیاسی» را «وضعیت گرا» می دانستند. طبق این مدل رفتار انتخاباتی و رأی دهی وابسته به وضعیت سیاسی، اقتصادی و مذهبی می باشد. به طور کلی رفتار رأی دهی به مثابه کارکردی از محیط اجتماعی بوده و افراد رأی دهنده منفعل وضعیت حاکم بر محیط خود هستند.

در دهه 1960 به بعد با پذیرش متغیر تشخیص«هویت حزبی» عمیقا به سمت طبع گرایی چرخش نمود. طبق این نظریه انتخاب رأی دهندگان تنها ناشی از وضعیت اجتماعی یا اقتصادی نیست بلکه پیوندهای هیجانی بلند مدت بین فرد و حزب خاص وجود دارد و این احساس پیوستگی و نزدیکی به حزبی خاص از اوایل نوجوانی شروع می شود.

هویت حزبی
کمپل و همکارانش در دانشگاه میشیگان در کتاب خود با عنوان «رأی دهنده آمریکایی» معتقدند در دوره نوجوانی و همزمان با شکل گیری شخصیت رأی دهندگان پیوندهای هیجانی بلند مدت در آنان نسبت به یک حزب خاص رشد می کند که این امر ناشی از گوش دادن به صحبت های والدین و همسایه ها در مورد مسائل سیاسی است و یا اینکه از سایر جوانب زندگی اجتماعی ناشی می شود.

نظام انتخاباتی آمریکا متشکل از دو اردوگاه بسیار بزرگ و مشابه است که یکی دربرگیرنده هویت حزبی جمهوری خواه و دیگری دربرگیرنده هویت های حزبی دموکرات است.

هویت حزبی همواره ثابت و نسبت به تغییر مقاوم است. حزب یک فرد یا گروه ممکن است در چندین انتخابات شکست بخورد یا اینکه در دولت عملکرد بدی داشته باشد و یا اینکه حتی علیرغم میل باطنی و مخالفت پیروان خط مشی ویژه ای را در قبال مسائلی خاص در پیش گیرد با وجود این پیروان حزب خود را حمایت می کنند زیرا حزب به آنها تعلق دارد. یکی از پیامدهای این رفتار برای افراد این است که مسائل مورد بحث در انتخابات به اندازه خود حزب برایشان اهمیت پیدا نمی کند.

به عنوان مثال اعضای اصلی هر حزب اطلاعات نامطلوب در مورد حزب خود را سانسور کرده و نادیده می گیرند و این امر را حتی در صورت مخالف با دیدگاههای حزبی خود در رابطه با مسائل اصلی سیاسی ادامه خواهند داد به عنوان نمونه طبق گزارش ها در سال 1992 میلادی بسیاری از رأی دهندگان جمهوری خواه و اعضای آن حزب درصدد بودند دَن کوایل را از نامزدی معاونت ریاست‌جمهوری برکنار کنند. در پشت صحنه این جریان، برخی دیگر از اعضای حزب می‌خواستند که به جای دَن کوایل فرد محبوبی مانند کالین پاول را به عنوان نامزد معرفی کنند.

با وجود این، امکان اندکی وجود داشت که حزب جمهوریخواه به خاطر نامزدی پاول علیه حزب خود رأی صادر کند. این امر بدان خاطر است که وفاداران متعصب احزاب، مطالب و اطلاعات ناخوشانید در مورد حزب خود را سانسور کرده و به دست فراموشی می‌سپارند و درگیر «ادراک انتخابی» می‌شوند؛ به عبارت دیگر آن چیزی را می‌بینند که تمایل دارند ببینند.

دو تئوری«گروههای مرجع» و نظریه «انسجام شناختی» از مطالب فوق حمایت می کنند.

روان شناسی اجتماعی بر هویت اجتماعی ناشی از گروههای مرجع که فرد از آن پیروی می کند و الگویی برای ارزشیابی فرد از رفتار خودش می باشد ، تاکید دارد.

 بر اساس نظریه انسجام شناختی - که فستینگر آن را مطرح کرد - افراد دوست ندارند اعمالی خلاف باورهای خود مرتکب شوند و یا اینکه سعی می‌کنند باورهایشان با اطلاعاتی روبرو نشوند که با آن باورها ناسازگار هستند. چرا که این شرایط موجب ایجاد اختلالات روانی می‌شوند. ناهماهنگی شناختی هنگامی بروز می‌کند که اعضای حزب در مورد مسائل کلیدی مانند سقط جنین یا حقوق مدنی یا معرفی نامزدهای انتخاباتی حزب دچار سر درگمی می‌شوند.

این نظریه‌ی می‌گوید که علی رغم این ناهم‌آوایی، فرد رأی‌دهنده بسیار مصمم می‌شود که همه چیز را به روال عادی بازگرداند. فستینگر این حالت را «هماهنگی» می‌نامد. این امر از طریق منطقی‌سازی موضوع محل اختلاف یا انتخاب نامزد به مثابه اموری بی‌اهمیت و یا افزودن باوری فوق‌العاده که این ناهم‌آوایی را کاهش می دهد امکانپذیر می‌شود. بر این اساس مدل تشخیص هویت حزبی نشان می‌دهد این امر بسیار نامتحمل است که حتی حوادث بسیار تکان دهنده‌ای مانند جنگ یا افسردگی بتوانند در وفاداری افراد به حزب شان تغییری ایجاد کنند.

مطالعات دهه 1940 در خصوص هویت حزبی نشان می دهد که برای اکثر افراد این نکته مهم نیست که نامزدها چه کسانی هستند و یا دیدگاه آنها در خصوص مسائل روز چیست مثلا آنهایی که طرفدار دموکرات‌ها هستند تنها برایشان مهم است که همواره به نامزدهای دموکرات رأی ‌دهند و آنهایی که خود را طرفدار حزب جمهوریخواه می‌دانند تنها برایشان مهم است که همیشه به نامزدهای جمهوریخواه رأی بدهند.

به عنوان مثال در سال 2008 میلادی برخی افراد از جمله باراک اوباما، هیلاری کلینتون و جان ادوارد خواهان نامزدی حزب دموکرات در انتخابات ریاست‌جمهوری بودند. براساس رویکرد تشخیص هویت حزبی، شخص نامزد برای هواداران مهم نبود و تنها این مسأله اهمیت داشت که این نامزد، پیروز انتخابات شود. به همین صورت مهم نبود که حزب جمهوریخواه از میان میت رامنی، رودی جولیانی، فرد تامسون، مایک هوکابی، جان مک‌کین و دیگر افراد چه کسی را به عنوان نامزد معرفی می‌کرد، زیرا طرفداران به آن شخص رأی می‌دادند.

بنابراین برای اکثر شهروندان عمل رأی دادن امری عادتی یا غریزی است. شهروندان معمولی از سیاست اطلاع چندانی ندارند و وقت خود را با بررسی دقیق مبارزات انتخاباتی احزاب مختلف تلف نمی‌کنند تا بدانند چگونه باید رأی دهند. برخلاف این تصور، آنها از میان فرأیندهای پیچیده‌ی تصمیم‌گیری میانبر زده و این امر را از طریق انتخاب حزبی که نسبت به آن احساس نزدیکی درازمدتی را از نوجوانی در خود پرورش داده‌اند عملی می‌سازند.

رأی دهندگان مستقل
نکته مهمی که نباید از نظر پنهان کرد این است که چیزی حدود دو سوم از افراد نسبت به حزب خود وفادار هستند و همواره در هر انتخاباتی به آن رأی می دهند اما یک سوم از افراد نسبت به هیچ حزبی احساس وفاداری یا تعلق نمی کنند «رأی دهندگان مستقل» یا «رأی های شناور» این یک سوم را تشکیل می دهند که نسبت به احزاب خود چندان وفادار نبوده و در دوره های مختلف انتخاباتی ممکن است رأی و نظر آنها نسبت به حزب تغییر کند در نظر این یک سوم از افراد ، طبایع به اندازه هویت حزبی مهم است ولی این طبایع معمولا گذرا و متغیر هستند این یک سوم متشکل از افرادی است که جهت گیری مسائل موضوعی به ذهنیت انها شکل می دهد در حقیقت سرنوشت و نتیجه انتخابات را همین افراد تعیین می کنند.

در نتیجه، طبق نظریه تشخیص هویت حزبی، رفتار رأی دهی حاصل تعامل نیروهای کوتاه مدت (واکنش رأی دهنده به مسائل موضوعی) و بلند مدت(پیوند حزبی) است که در پارادایم طبع گرایی قرار دارد. همانگونه واتنبرگ، میلر و مالانچوک اشاره می کنند« این امر موجب می شود که نامزد به نحوی ارزیابی و تصور شود که گویی تحت سلطه نیروهای پایدار احزاب و مسائل است».

گذار از هویت حزبی به رأی دهی موضوعی(غلبه نیروهای کوتاه مدت بر نیروهای بلند مدت)
در چند سال اخیر نظریه‌ی و مدل تشخیص هویت حزبی تا حدودی کهنه و از مد افتاده شده است.

همانگونه که کمپل و همکارانش در کتاب‌ها و مقالات خود خاطرنشان کرده‌اند، این امر تا حد زیادی بدین علت است که امروزه تنها عده‌ی کمی از افراد دارای هویت حزبی قوی و مستقلی هستند. برای مثال در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1992 میلادی، تنها 29 درصد از مردم به شدت خود را دارای هویتی دموکرات‌ و جمهوریخواه می‌دانستند.

این در حالی است که در سال 1964 میلادی، 38 درصد از مردم این باور را داشتند که نه درصد کاهش را نشان می‌دهد. از دهه‌ی 1960 میلادی به بعد نیز اینطور به نظر مي‌رسید كه بينش سياسي رأی‌دهندگان ايدئولوژيك‌تر شده است. این نکات سبب شدند در دهه‌ي 1970 میلادی، رويكردی برای تبیین مسأله‌ی رفتار رأی‌دهی پدید آید که صدق رویکرد تشخیص هویت حزبی متداول را به چالش می‌کشید. این رویکرد، «مدل رأی‌دهی موضوعی» بود. رویکرد یادشده تا اندازه‌ی زیادی از فرضیات رویکرد انسان اقتصادی - و نه رویکرد انسان روان شناختی- الهام گرفته بود.

ناي، وربا و پتروچيك در كتاب خود تحت عنوان «راي دهنده‌ي در حال تغيیر آمريكایی» اشاره مي‌كنند كه امروزه رأی‌دهندگان آمريكايي متشخص‌تر و كاراتر از آنچه نظريه‌ي هويت حزبي باور داشت هستند. نويسندگان اين كتاب همچون كمپل و همكارانش باور داشتند که نظريه‌ي تشخیص هويت حزبي تنها تا سال 1960 میلادی قادر به توصیف رفتار رأی‌دهندگان بود.

آنان بر اين باور بودند كه تغيیرات موجود در داده‌هاي انتخاباتي ايجاب می‌كرد كه توانايي‌ها و رفتار رأی‌دهندگان بازبيني شوند. آنان می‌افزايند كه در دهه‌ي 1960، شرايط سياسي حاكم بر رأی‌دهندگان آمريكايي به صورت گسترده‌ای تغيير کرد. اظهارات ایدئولوژیک بَري گُلدواتر نامزد جمهوريخواه ریاست‌جمهوری و به وجود آمدن مسائل جديدي مانند:

1 - جنبش حقوق مدني 2 - جنگ ويتنام3 - رسوایی واترگيت 4 - رشد رسانه‌هاي جمعي 5 - و نيز تغيير ماهیت خود انتخابات موجب پديد آمدن تغييراتي اساسي در محیط سیاسی داخلی آمریکا شدند. تغییر ماهیت انتخابات سبب شد نسل جديدي از رأی‌دهندگان پدید آیند كه عادت به تعریف هویت خود با حزب سیاسی خاصي نداشتند.

نظريه‌پردازان «رأی‌دهی موضوعی» بر اين باور هستند كه تلقی وفاداري‌های حزبی به عنوان عامل چگونگی رأی دادن مردم در حال منسوخ شدن است. آنها بیان می‌کنند که طي چند سال اخیر، ما شاهد فرايند «عدم‌جبهه‌گیری» بوده‌ایم. بدین معنی كه رأی‌دهندگان به تدريج در حال گسستن از تعلقاتشان به احزاب هستند و مستقل‌تر عمل مي‌كنند. از سال 1960 تا سال 1993 میلادی، تعداد رأی‌دهندگانی كه خود را «مستقل» می‌ناميدند از 23 درصد به 33 درصد -و بنابر آمار دیگري به 40 درصد- افزایش یافت. طرفداران نظريه‌ي «رأی‌دهی موضوعی» معتقد‌اند:

 از آنجايي كه نفوذ حزب در حال زوال است، ‌اهمیت حوزه‌های موضوعی و ويژگي‌هاي نامزدها افزایش يافته است. مردم قبلاً به نامزد‌هاي حزبي خود رأی می‌دادند، اما امروزه معقولانه‌تر عمل مي‌كنند. علاوه بر اين، نسبت افرادي كه اينگونه عمل مي‌كنند بیش از يك سوم افرادی است که كمپل به توصيف شان پرداخت. نظريه پردازان «رأی‌دهی موضوعی» معتقد‌اند که این نسبت ممکن است به 50 درصد یا حتی بیشتر هم برسد.

شیوه های رأی دهی موضوعی
اساساً دو نوع شیوه‌ی رأی‌دهی در باب حوزه‌های موضوعی وجود دارد: رأی‌دهی موضوعی آينده‌نگر prospective و رأی‌دهی موضوعی گذشته‌نگر retrospective

الف)لازمه‌ی رأی‌دهی آينده‌نگرانه، دانش و اطلاعات رأی‌دهنده است. رأی‌دهنده براي رأی دادن بدین شیوه بايد: 1) به سیاستگزاری‌های و مواضع آنها در قبال مسائل توجه كند 2) این دو مجموعه از سیاستگزاری‌ها را با هم مقايسه كند و 3) حزبي را برگزیند كه مواضعی شبیه وی دارد. به عنوان مثال اگر در مورد مسائل اجتماعي محافظه‌کار، در باب مسائل اقتصادی لیبرال و درباره‌ی سیاست خارجی محافظه‌‌کار باشم، حزبی را انتخاب خواهم کرد که در مورد اين مسائل بيشترين شباهت را به من داشته باشد. به احتمال قريب به يقين هيچ حزبي كاملاً شبيه به ملاك‌هاي من نخواهد بود. اما رأی دهي آينده‌نگرانه به من خواهد گفت كه شبيه ترين حزب به خودم را انتخاب كنم.

ب)رأی‌دهی موضوعی گذشته‌نگرانه براي شهروندان معمولي امري ساده‌تر است. وی .او. كِي. در كتاب خود با عنوان «رأي‌دهندگان مسئول» بیان می‌کند كه افراد رأی دهنده نادان نيستند بلكه افرادي منطقي هستند. يعني مسئولان موفق را پاداش می‌دهند و آنهايي را كه شكست می‌خورند تنبيه مي‌كنند. رأی‌دهندگان می‌توانند به گذشته نزديك نگاه كنند و از خود بپرسند عملكرد افراد مسئول طي چند سال گذشته چگونه بوده است. عملكرد اقتصادي براي رأی‌دهندگان بسيار مهم است.

آنها به صورت معمول اگر وضعيت اقتصادي مطلوب باشد دولت را دوباره انتخاب خواهند کرد، در غير اين صورت دولت جديدي جايگزين خواهد شد. اين نوع رأی‌دهی موضوعی ساده و سرراست است. در رأی‌دهی مذکور، نیازی نیست رأی دهنده از لحاظ سياسي كاملاً مطلع و آگاه يا اينكه طرفدار حزبي خاص باشد. تنها چيزي كه لازم است اين است كه رأی دهنده به عنوان مثال بداند حزب رئيس جمهور چگونه عمل می‌كند.

رأی‌دهی موضوعی گذشته‌نگرانه به نظر منطقي‌تر و معقولانه‌تر از نوع آينده‌نگرانه آن است، زيرا بهاي اطلاعاتي آن بسيار کمتر است. ارزيابي عملكرد احزاب نسبت به مسائل می‌تواند نامناسب باشد، زيرا ممكن است همانگونه که می‌دانیم سياستمداران به قول‌هاي خود وفادار نمانند. براساس اين واقعیت، اعتماد به گفته‌های رهبران مبني بر اينكه چگونه عمل خواهند كرد چندان عاقلانه نيست، بلكه بايد به گذشته‌ی اخير آنها نگاه كرد و دید که چگونه عمل كرده‌اند.
چگونه هر دو مكتب می‌توانند ادعا كنند كه مدل‌هاي آنان، واقعیت تجربي را به بهترين نحو تبیین می‌کنند؟ آیا داده‌هاي مربوط به انتخابات اخیر رياست جمهوري می‌تواند به صورتی مطمئن به ما اين حقيقت را نشان دهند؟ اما متاسفانه اين امر نيز راهگشاي مسأله نیست، زيرا داده‌هاي آماري به خودی خود چیزی را نشان نمی‌دهند. اين دو رويكرد رقيب، داده‌هاي يكسان را به شیوه‌هایی مختلف تفسير مي‌كنند و دليل اينكه هر دو قادر‌اند براي نظريه‌هايشان مصاديقي پيدا كنند اين است كه هر دو، رأی‌دهندگان دارأی هویت حزبی ضعیف را متعلق به خود می‌دانند.
مكتب «تشخیص هويت حزبي» بر این عقیده است که طرفداران ضعيف هر حزب در هيچ شرايطي كاملاً گرايش خود به حزب را از دست نمي دهند و هنوز با چنين گرايش ضعيفي هم جزء طرفداران حزب محسوب می‌شوند.

 طرفداران مكتب «رأی‌دهی موضوعی» طرفداران ضعيف احزاب را به عنوان افرادی مستقل در نظر می‌گيرند كه فقط براساس شرايط به یک نامزد رأی می‌دهند.

مكتب تشخیص هويت حزبي معتقد است كه مسأله‌ی گسيختن از گرايشات و تمايلات حزبي كه در بالا بدان اشاره شد امري بسيار اغراق‌آميز است. همچنین معتقد‌اند كه مسأله‌ی كاهش 9 درصدي اين گرايشات از سال 1960 تا 1988 میلادی امر چندان عجيبي نيست. ذكر اين نكته نيز لازم است كه بعضي از جديدترين پژوهش‌های در زمينه‌ی رفتار‌هاي انتخاباتي، مسأله‌ی تشخیص هويت حزبي را تكرار كرده و درصدد آن بوده‌اند كه نظرات ناي، وربا و پتروچیک را رد نمایند.

تأثير شناخت گرم و شناخت سرد
اخيراً پژوهشگران انتخاب انتخاباتی، براساس مفروضاتی از روان‌شناسی شناختی، رويكرد‌هایي طبعگرایانه پدید آورده‌اند که مبتنی بر مفروضات انتخاب عقلانی یا اقتصادي نیستند و تشخیص هويت حزبي را به شیوه‌ای شناختی نگاه مي‌كنند. رویکرد تشخیص هويت حزبي همواره بر آن بود كه مبارزات انتخاباتي و گفته‌هاي نامزدها چندان اهميتي ندارند.

اين رويكرد همچنين معتقد بود رأی‌دهندگان تمامي اين گفته‌ها را پالايش مي‌كنند. همانگونه كه سيمون و گارفانكل در آهنگ خود به نام «بوكسور» می‌گويند، «انسان چيزي را می‌شنود كه می‌خواهد بشنود و بقيه‌ را دور می‌اندازد». همانگونه كه ديديم، اين دیدگاه با پيش‌بيني‌هاي روان‌شناسانی مانند فستينگر مطابقت دارد. اما پژوهش‌های اخيری که الهام گرفته از نظريه‌هاي عاطفي و دیگر نظریه‌های شناختی هستند در اين ادعا تردید دارند.

نظریه طرحواره‌
پامپكين بر اين باور است كه افراد تصميماتشان را براساس «معلومات» دم دستشان اتخاذ مي‌كنند و سپس از این معلومات براي پر كردن خلاء اطلاعاتی در مورد نامزدها بهره می‌برند -ارزش‌های قراردادی-. ما بدین شیوه قادریم نتیجه‌گیری کنیم که تا چه حد یک نامزد خاص، منطبق با کلیشه‌ای ايدئال -یا غير ايدئال- است.

سياستمداران پيوسته درصدد آن هستند كه طرحواره‌های مثبت را در ذهن رأی‌دهندگان برانگيزند. حتی ممکن است اين كار را به شیوه‌ای شهودی یا با استفاده از روان‌شناسی عامه انجام دهند.

«طرحواره‌ی کندی» مثالی بارز در این زمینه است. يك نامزد ایدئال براي اكثر رأی‌دهندگان بايد داراي سن نسبتاً كم، ميانه‌روی، هوش سرشار، اديب، خوش‌سيما، از نظر فکری با استعداد و از نظر فیزیکی فعال باشد. جان اف كندي تمامي اين خصوصيات را داشت. سناتور سابق ايالات ماساچوست، قهرمان جنگ نيز بود و اين خود خصوصيت جذاب ديگري براي بسياري از رأی‌دهندگان است.

به همین دلیل است که نامزدها معمولاً می‌خواهند تصويري شبيه به كندي از خود ارائه دهند و نيز حتي خود را به صراحت با وي مقايسه مي‌كنند. بارزترين مثال در اين زمينه مناظرات انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1988 میلادی است كه در آنها دن كوايل جمهوريخواه اظهار داشت كه در مقايسه با كندي، وي داراي همان تجارب سياسي است.

اين اظهارات موجب يكي از دندان‌شكن‌ترين پاسخ‌ها در تاريخ مناظرات شد كه در آن، سناتور لیوئيد بنتسِن -كانديداي دموكرات- چنين گفت: «جناب سناتور من با جك كندي هم پياله بوده‌ام و او را خوب می‌شناسم. او يكي از دوستان من بود كه بايد بگويم هيچ شباهتي به شما نداشت».

نامزدها معمولاً سعي مي‌كنند به روشهایي ظريف، تصويري همانند كندي از خود ارائه دهند.
براي مثال در انتخابات سال 1992 میلادی، تيم مبارزاتي كلينتون عمداً از تصاويري استفاده می‌كرد كه كلينتون را در حال دست دادن با كندي نشان می‌داد؛ آن هم در زمانی که او عضو گروه پیشاهنگی مدرسه‌اش بود. اين عكس براي تبلیغات انتخاباتي كلينتون موهبتی الهي بود، زيرا ناخودآگاه اين نكته را تداعي می‌كرد كه وي سرنوشتي شبيه به كندي دارد.
 
جالب اينكه در مبارزات انتخاباتي سال 2004 میلادی، تيم تبليغاتي جورج بوش موفق شد چالش‌هايي را كه جان كري ايجاد می‌كرد به صورت كامل خنثي كند. جان كري نامزدي بود كه بسیار به كندي شباهت داشت و حتي اسم كوچك آنها و حرف اول نام خانوادگي‌شان نيز مانند هم بود. اما بوش چالش وي را به دو شیوه خنثي كرد و نشان داد كه كري و كندي شباهتي به يكديگر ندارند. جمهوريخواهان با موفقيت نشان دادند كه كري بسيار ليبرال‌تر از كندي است و همچنين در سوابق جنگي كري ترديدهایی ایجاد کردند كه تيم تبليغاتي وي توانايي جواب دادن به آنها را نداشت.

به صورت كلي، بر اساس نظریه طرح واره مردم آمريكا کاندیدای ایدئال را كسي می‌دانند كه صادق، بامعلومات، روشنفكر، شجاع، باهوش و الهام‌بخش باشد. در مورد چنين معيارهايي نقل قول متداولي وجود دارد كه می‌گويد: «برخي از معيارهاي ارزيابي رؤساي جمهور ممكن است عمومي و مشترك باشند. در حالي كه برخي ديگر ممكن است شخصي بوده و با خصوصيات منحصر به فرد نامزدها رابطه‌ی مستقيمي داشته باشند».

نظام ارزشیابی رأی دهندگان
رويكرد‌هاي موجود در خصوص رفتار رأی دهی که تاکنون به آن پرداختیم، رفتار سياسي رأی‌دهندگان را همچون «جعبه‌ی سياه» تصور می‌کنند. پژوهشگران رفتار انتخاباتي دو رويكرد اصلی را مطرح كرده‌اند كه با فرايند ارزيابي نامزدها سر و کار دارد. اين رويكردها رویکرد‌های «آنلاین»و «حافظه‌محور» نام دارند.

نظريه‌ي آنلاین
نظريه‌ي آنلاین می‌گويد همانگونه كه ما ارزيابي خود را از يك فيلم مدام تغيير می‌دهيم، يك محاسبه «قضاوتي» يا «فزاينده» تصور ما را نسبت به نامزد خاصي پيوسته هدایت می‌كند. هنگامي كه اطلاعات جديدی دردسترس‌مان قرار می‌گيرد همواره اين محاسبات را تغیير می‌دهيم. اما اصولاً اطلاعاتي را كه موجب شكل‌گيري تصوراتمان شده است بدست فراموشي می‌سپاريم. بنابراين ممكن است كه نتوانيم دليل اينكه چرا نسبت به نامزد خاصي تصوير خاصی را داريم در صندوق رأی بيان كنيم. همانگونه كه دراكمن و ميلر اشاره مي‌كنند:

برخلاف نتايج پژوهش‌های پیشین، اين مدل می‌گويد كه رأی‌دهندگان براي رأی دهي خود دلايل واضحي دارند و ممكن است عميقاً تحت تأثير تبليغات انتخاباتي قرار گرفته باشند. به هر حال رأی‌دهندگان ممكن است دلايل رأی‌دهي خود را نتوانند واضح بيان كنند و يا محتواي تبليغات انتخاباتي را به ياد آورند.

دليل اين امر آن است كه افراد رأی‌دهنده، ارزيابي صريح و گذرایی را از نامزدها به عمل می‌آورند و هنگام قرار گرفتن در معرض اطلاعات جديد، همان ارزيابي‌هاي سابق را بازيابی و اطلاعات جديد و غير ضروري را فراموش مي‌كنند. بنابراين رأی‌دهندگان قادراند كه ارزيابي عام و كلي خود را كه تحت تأثير تبليغات انتخاباتي واقع می‌شود بازيابند. اما نمی‌توانند اطلاعات پايه‌ای چنين ارزيابي‌هايي را كنار بگذارند.

اين اظهارات بسيار با رویکرد انسان روانشناختی مطابقت دارد؛ چرا که آدمیان را موجوداتي شناختی در نظر می‌گيرد كه به صورت ساده‌ای ارزيابي‌هاي خود را از حافظه بازيابي كرده و اطلاعات به كار رفته در ساختار آنها را دور می‌اندازند.

نظریه حافظه‌محوري
 اين رويكرد برخلاف رويكرد آنلاین اعتقاد ندارد كه اطلاعات عملیاتی پردازش آنلاین فراموش می‌شوند. رویکرد حافظه‌محور معتقد است كه هنگام رويارويي افراد با اطلاعات سياسي، آن اطلاعات در حافظه درازمدت افراد ذخيره می‌شوند. اين امر با توجه به ويژگي‌هاي بارز اطلاعاتي و نيز ظرفيت ذهني افراد انجام می‌گيرد. در اين رابطه مك‌گرو اظهار می‌دارد كه:

افراد هنگام نياز به قضاوت، در حافظه بلندمدت خود اطلاعات را جستجو می‌کنند و سپس آنها را در محاسبات قضاوتي خود به كار می‌برند. در پايان نيز می‌توان گفت كه قضاوت و رأی، انعكاسي از اطلاعات بازيافت شده از حافظه افراد است.

در روز انتخابات ما چيزهايي را كه به ياد می‌آوريم که براي قضاوت همه جانبه به كار می‌گيريم.

مصداقی برای رویکرد‌های «آنلاین»و «حافظه‌محور»
براي درك بهتر تفاوت‌هاي اين دو رويكرد كافي است كه ارزيابي‌هاي مربوط به نامزدي باراك اوباما در انتخابات رياست‌جمهوري سال 2008 میلادی را در نظر بگيريد. رويكرد آنلاین معتقد است با نزديكتر شدن روز انتخابات، رأی‌دهندگان يك محاسبه فعال از عملكرد اوباما در مبارزات انتخاباتي را پيوسته در ذهن خود بروز مي‌كنند. به بيان ديگر اين عمل آنان شبيه به كارتي امتيازي است كه تكه‌هاي اطلاعاتي آن در طرح ارزيابي‌هاي مربوط به اوباما طي دو سال اخير به كار رفته است.

به عنوان مثال ارزيابي مثبت از اوباما به مثابه فردي فعال و باجذبه ممكن با اطلاعاتي منفي به روز شود. اين اطلاعات منفي ممكن است مثلا چنين باشند كه کشیش سابق اوباما طي مبارزات انتخاباتی، فردي آمريكايي نبوده است.

با وجود این، در روز رأی‌گيري رأی‌دهندگان ممكن است حتي اين نكته را به خاطر نداشته باشند و يا با وجود تأثير آن در كارت امتيازاتي، باز هم امكان دارد كه عنصر حسابگر، اين تبليغ منفي را با اطلاعات مثبتی و بروز در ذهن رأی‌دهندگان جايگزين سازد.

از سوي ديگر، ارزيابي حافظه‌محور اوباما در سال 2008 میلادی ساده‌تر و سر راست‌تر است؛ يعني فرد رأی دهنده در قضاوت خود درباره‌ی شخص نامزد، اطلاعات مثبت و منفي را با همديگر ادغام می‌كند. بايد اشاره كرد كه هر دوي اين رويكردها ماهيتي شناختی دارند، زيرا هر دوي آنها بر پايه اين نظريه‌اند كه رأی دهندگان تا ظرفيت محدودي می‌توانند اطلاعات را در ذهن خود انباشت و ذخيره كنند.

جمع بندی
اگر از منظر روان شناسان گشتالت به این مهم نگاه بکنیم و تمام آنچه که گفته شد را در کنار یکدیگر قرار دهیم و یک نگاه کلی بیندازیم، تلفیقی از پارادایم وضعیت گرایی و طبع گرایی و «انسان اقتصادی» و «انسان روان شناختی» همچنین تلفیقی از هویت حزبی و مسائل موضوعی به رفتار رأی دهی شکل داده است.

اما رویکرد غالب در رفتار انتخاباتی مردم ایالات متحده آمریکا جهت گیری به سمت مسائل موضوعی با محوریت «انسان اقتصادی» است که سود و زیان را در نظر می گیرد. عوامل وضعیت‌گرایانه داخلی مانند مهاجرت، مالیات، ابولا، خدمات درمانی، ماری جوانا، همجنسگرایی، سقط جنین، حداقل دستمزد، خط لوله کیستون، چگونگی احیاء پرستیژ و هژمونی آمریکا و نیز عوامل وضعیت‌گرایانه خارجی همچون تحركات اقتصاد ملي و بين المللي، تنش با روسیه و وضع تحریم های سیاسی و اقتصادی علیه آن، مذاکرات هسته ای با ایران، صلح خاورمیانه(اسرائیل و فلسطین)،کیفیت رابطه با اسرائیل، روابط سیاسی نظامی و اقتصادی با چین، وضعیت داعش در سوریه و نوع برخورد با بشار اسد عميقاً برداشت افراد از نامزدها را تحت الشعاع قرار داده اند.
با این همه فضایی وضعیت گرایانه بر رفتار انتخاباتی مردم حاکم بوده است.

به همین دلیل مسائل موضوعی اهمیت یافته و همین مسائل موضوعی رابطه متقابلی با افزایش جمعیت رأی های شناور و یا به عبارت بهتر رأی دهندگان مستقل پیدا کرده است. از این رو فرأیند ارزیابی نامزدها بر اساس نظریه آنلاین قابل بحث است و در مجموع رسیدن اطلاعات آنلاین به افراد رأی دهنده که حاکی از ضعف عملکرد اوباما در 6 سال گذشته است «جعبه سیاه» نتایج انتخابات اخیر و پیروزی جمهوری خواهان است.

عضو هیئت علمی دانشگاه و پژوهشگر در زمینه روان شناسی سیاسی

پربیننده ترین ها