برچسب ها
می خواستم بخوابم اما باران مزاحمم می شد و می گفت با من بازی کن.بهانه می گرفت و گریه می کرد.می گفت بیا نقاشی کنیم.من خیلی کلافه شده بودم.برای همین در همان حالت خواب آلوده گلوی او را فشار دادم که ساکت شد.بعد خوابم برد.نمی دانم چند ساعت خواب بودم که افشین به خانه برگشت.دوباره مواد مصرف کردیم و بعد خوابیدیم. صبح روز بعد افشین به من گفت بدن باران سرد است...
کد خبر: ۲۸۱۵۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۵
آخرین اخبار
پربازدیدها