چكناواريان: قدرت اركستر سمفونيك از ارتش شوروي بيشتر بود
من از کودکی تحت تاثیر سه فرهنگ بودهام: اول موسیقی کلیسایی ارامنه، دوم موسیقی زورخانهايايراني و سومین عامل موثر در موسیقی من هم موسیقی محرم بوده است.
من از کودکی تحت تاثیر سه فرهنگ بودهام: اول موسیقی کلیسایی ارامنه، دوم موسیقی زورخانهايايراني و سومین عامل موثر در موسیقی من هم موسیقی محرم بوده است.
ساخت اپرای «رستم و سهراب» به قدری سخت بود که نوشتن آن قریب به 25 سال زمان برد.
موسیقی سنتی همواره همیشه در خدمت کلام است.استاد خالقی که به او بسیار ارادت دارم همواره ميگفت یکی از علتهایی که ما برنامه گلپا را راه اندازی کردیم آشتی دادن مردم با موسیقی سنتی بی کلام بود.
من برای قتل عام ارامنه سمفونی نوشتهام زیرا مادر من جزو فراریان از آن حادثه است و برای همين به شدت تحت تاثیر آن بودهام. در مورد زلزله ارمنستان هم همینطور.
زمانی که بحث استقلال ارمنستان از روسیه بود به علت ترس و واهمهاي که مردم از حمله ترکیه داشتند تنها 30درصد موافق استقلال بودنداما در نهایت با 69 درصد استقلال رای آورد و پیروز شد و شاید بتوان گفت یکی از علتهای آن موسیقی بود.
حقیقتاين است که برایاينکه ارکستر سمفونیک هرکشوری خوب و طراز اول باشد به تعدادی نوازنده چیره دست خارجی ( از ملیتهای دیگر) نیاز دارد.
درون هر نقاش، نویسنده و یا موزیسين خوبی کودکی بازیگوش و معصوم زندگی ميکند.اگر پاکی کودکی نباشد و اسیر آلودگیهای بزرگ شدن بشوی نميتوانی هنرمند خوبی باشی.
هرجا که باشم باز هم وطن منايران است و نميتوانم از آندور باشم. مگر ماهی راميتوان از آب دور کرد؟ من هم ازايران نميتوانم جدا باشم، تمام فکر و قلبماين کشور است.
موسيقي زبان عشق است كه بي كلام روايت ميكند تمام راز و رمزهاي اين حس شگفت انگيز را و آهنگساز راوي آن، نت به نت عشق را مينشاند روي ملودي و خالق سمفونياي ميشود به نام عشق و براي روايت آن.عشق حس بي نظيري است كه دوري و فاصله نميشناسد ، مرز و محدوديت نميداند. ميتواني از كيلومترها آن طرف تر قلبت را به جغرافيايي هديه كني كه با معيارهاي معمول نزديكت نيستاما اگر خوب كه به آن بنگري هيچ فاصله اي بين عاشق و معشوق نيست. از توکاتا و فوگ تا تنگسیر، فاصلهاي میان زمین تا آسمان است. فاصلهاي بین موسیقی اپرا و موسیقیهایی کهامروز در جهان مرسوم است تا علاقه مندی به موسیقی مذهبیايران همه در کنار هم علائق یک موسیقیدان شهیرايرانی را به وجود ميآورد. لوریس چکناواریان ترکیبی از سه موسیقی است. طبل زورخانهايرانی در کنار دودوک ارمنی و سمفونی غربی هرکدام تاثیر جداگانهاي بر چکناواریان داشته اند. خودش ميگوید که تحت تاثیر موسیقیهایايرانی، ارمنی و غربی است و آنچه که بعنوان موسیقی و حرفه اش شناخته شده ترکیبی ازاين سه عنصر است. چکناواریان گاهی در لوای یک رهبر ارکستر کارکشته در سراسر جهانايستاده و گاهی نیز با علاقه اش به موسیقیايران آثاری را از سمفونی رستم و سهراب تا تنگسیر و بی تا خلق کرده است. زبان موسیقی زبان رسایی است و شنیده ميشود.تا آنجا که چکناواریان از زبان موسیقی برای مبارزه با کمونیست استفاده کرد.نميشود که از موسیقی درايران و تاثیراين موسیقی در فضای بین المللی گفت و نامياز چکناواریان نبرد.آرام خاچاتوریان که از نوابغ موسیقی شوروی سابق بوده است درباره چکناواریان گفته است« او استعدادی بزرگ است که سنن موسیقی ارامنه را ادامه داده است و یک موسیقیدان و رهبر برجسته است». چکناواریان علاوه بر موسیقی ، نقاشی ميکند، شعر ميسراید و داستان مينویسد.او بعد از سالها دوری از وطن بهايران آمده است و همین فرصت مجالی شد تا با او به گفت و گو بنشینیم و مروری بر آثار و افکار موسیقایی او داشته باشیم . گفت وگو با چكناواريان يكي از آن تجربههاي ناب و بينظيري است كه از خاطر نخواهد رفت. براي ديدار و گفتوگو با شناخته شدهترين رهبراركستر ايراني در جهان به منزلش دعوت شديم. جايي حول و حوش كهن ترين و نابترين جغرافياي فرهنگي كه در تهران سراغ داريم. خيابان سي تير.اين خيابان جادو ميكند انگار از سالهاي گذشته رسم مانده براي ديدار با مفاخر فرهنگي اين مرزو بوم قدم به روي سنگفرشهاي خاطرهانگيزش بگذاريم.از هدايت تا چكناواريان چند قدميبيشتر فاصله نيست به اندازه كافه نادري تا يكي از خانههاي قديميچند متر آن طرف تر.
آنچه در ادامه ميخوانید گفت و گوی «قانون» با لوریس چکناواریان است.
اگر آثار شما را تحت تاثیر سه فرهنگايرانی، ارمنی و غربی بدانیم کدام یک ازاين فرهنگها روی نوع موسیقی شما تاثیر گذار بوده و موسیقی شما به کلام فرهنگ متمایل تر است؟
تماماين فرهنگها روی موسیقی من اثر گذار بوده اند و بهطور کلی ميتوان گفت موسیقی من بر سه اصل استوار بوده که به نوعی پایه آن محسوب ميشود.من از کودکی تحت تاثیر سه فرهنگ بودهام: اول موسیقی کلیسایی ارامنه، دوم موسیقی زورخانهايايراني و سومین عامل موثر در موسیقی من هم موسیقی محرم بوده است.این سه تا سنت مختلف پایه موسیقی من محسوب ميشود و به طور کلی ميتوان موسیقی من را بر مبنایاين سه فرهنگ موسیقی استوار دانست. آنچه که بهعنوان موسیقی من و حرفهام شناخته شده ترکیبی ازاين سه عنصر است.
سهم همه آنها در موسیقی شما به یک میزان بوده است؟
نميتوان گفت که سهم برابری دارنداما بطور حتم در پس زمینه ذهنم از هر سه نوعاين موسیقی اثر و نشانهاي وجود دارد حالا با توجه به آهنگی که قصد ساخت آن را دارم یکی ازاين سه عنصر بیشتر متجلی شده و خود را پررنگ تر نشان ميدهند.
در موسیقیايرانی کدام سبک بیشتر شما را جلب ميکند؟
من در موسیقیايرانی صاحب نظر نیستماما علاقه ویژهاي به موسیقی مذهبیايرانی دارم و به طرز عمیقی روی من اثر گذاشته است.همانطور که اشاره کردم به شدت تحت تاثیر موسیقی محرم هستم و البته موسیقی زورخانهاي که از آن به عنوان یکی از پایههای موسیقیام هم یاد ميکنم به نوعی برگرفته از موسیقی مذهبیايرانی است.
اپرای «رستم و سهراب» را هم تحت تاثیر همین موسیقی زورخانهاي نوشتهايد؟
رستم و سهراب من تحت تاثیر همان سه عنصر و پایه موسیقیایی که گفتم ساخته شد. قصه ساخت اپرای رستم و سهراب به سالهای خیلی دور و کودکی من باز ميگردد. من از همان سالها «شیر خدا» را که در رادیو گوش ميکردم به موسیقی زورخانهاي علاقهمند شدم و شاید 10 یا 12 ساله بودم که تصمیم گرفتم وقتی بزرگ شدم اپرای رستم و سهراب را بنویسم.وقتی برای ادامه تحصیل به اتریش رفتم تمام فکرماين بود که بتوانماين اپرا را بسازم و بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی شروع به ساخت اپرای «رستم و سهراب» کردماما از آنجا که اپرای سخت و کار بسیار بزرگی بود مدت زمان زیادی صرف نوشتن آن شد.در شروع کار و اوایل نوشتن تصور چندانی از حجم و سختی کار نداشتماما به قدریاين اپرا سخت بود که نوشتن آن قریب به 25 سال زمان برد.
همکاری با بهروز غریب پور برای اجرای اپرای عروسکی «رستم و سهراب» چگونه شکل گرفت؟
من برایايشان موسیقی ننوشتمايشان یک مقدار از موسیقی من را برداشتند و برای اپرای عروسکی رستم و سهراب استفاده کردندامااين یک اپرای معمولی است و اپرای عروسکی نیست. بعضی به اشتباهاين تصور را دارند کهاين یک اپرای عروسکی استامااين تصور کاملا اشتباه استاين اپرای مبرایی است کهايشان به صورت عروسکی آن را اجرا کرده اند که هرکسی ميتوانست آن را به صورت خاصی(کاریکاتور وغیره) اجرا کند.
اصلا چه شد که با اجرای عروسکی آن موافقت کردید؟
زمانی که آقای مسجد جامعی که وزیر ارشاد بودند بسیار علاقهمند بودند کهاين اپرا اجرا شوداما اجرای اپرا اصلا کار ساده و راحتی نیست ، حداقل نزدیک 300 نفر نوازنده و گروه كر کاملی ميخواهد که ما متاسفانه درايران نداریم.اما وقتی که گروه اپرای عروسکی اتریش برای اجرای اپرای «موتزارت» بهايران آمدند آقای مسجد جامعی گفت حالا که گروه اپرای کاملی درايران حضور دارند ماهم از فرصت استفاده کنیم و حداقل بخشی از آن را به صورت اپرای عروسکی اجرا کنیم و برای همین اپرای «رستم و سهراب» برای اجرا به صورت عروسکی در آمد.
اپرای عروسکی نوشتن را دوست دارید؟
حقیقتشاين است که نه. برای من نوشتن اپرای عروسکی مثل دیدن غذا از پشت ویترین است . من «رستم و سهراب» را هم برای اجرای عروسکی ننوشتم.اما خب اجرای عروسکیاين اپرا تنها راه اجرایش درايران بود.
شما برای «تختی» هم اپرا نوشتهايد. آنقدر تختی برایتان اسطوره است که برایش مثل «رستم و سهراب» اپرا نوشتهايد؟
من همواره تحت تاثیر تختی بودهام و به همین جهت تصمیم گرفتم به مناسبت جشن تولدش اپرایی را برای او بنویسم.نوشتن اپرای تختی خیلی از روی قلبم بود و تحت تاثیر آن نوشتماما هنوزاين اپرا به علت وجود داشتن همان مسائلی که در راه اجرا نشدن اپرای «رستم و سهراب» نام بردم تا بهامروز اجرا نشده است. اجرای یک اپرا گروه کر و نوازندههای بسیار خوب و همچنین بودجه زیادی نیاز دارد که ما درايران فاقد آن هستیم.امیدوارم روزی بتوانم اپرای «تختی» را با کمک ارکستر سمفونیک یک کشور دیگر مانند ارکستر سمفونیک لندن ضبط و اجرا کنم.
موضوعاين اپرا چه مقطع زمانی از زندگی «تختی» رادر بر ميگیرد؟
سمفونی تختی روایتی از زندگی تختی است که از تولد او آغاز ميشود مراحل مختلفی مانند ازدواج و طلای المپیک آن را دربرميگيرد و نهایت به مرگ او ختم و با آن تمام ميشود.
خلاقیت موسیقی کلاسیک را در موسیقیايرانی هم ميتوان اجرا کرد؟
در هر چیزی ميتوان خلاق بود و عنصر خلاقیت را ميتوان برای هر کاری استفاده کرد. موسیقیايرانی به نحوی مونوفونیک است و شاید بتوان گفتهارمونی ندارد و بیشتر به صورت همراهی با یک خواننده است .خوانندههای سنتی معمولا اشعار غنیاي که حاصل کار شعرای بزرگی چون حافظ و سعدی است را ميخوانند بنابراین موسیقیايران همواره در سایه قرار ميگیرد و نميتواند خودنمایی کند.
موسیقی سنتی همواره همیشه در خدمت کلام است.استاد خالقی که به او بسیار ارادت دارم همواره ميگفت یکی از علتهایی که ما برنامه گلپا را راه اندازی کردیم آشتی دادن مردم با موسیقی سنتی بی کلام بود.اما وقتیاين برنامه موسیقی بدون کلام پخش ميکرد مردم پیچ رادیو را ميچرخاندند و صدای آن را کم ميکردند و تنها وقتی خواننده شروع به خواندن ميکرد صدای رادیو را دوباره زیاد ميکردند بنابراین به عقیده استاد خالقی برنامه گلپا هم در آشتی مردم با موسیقی سنتی بیکلام موفق نبود.مردم طرفدار موسيقي سنتی همراه و همگام با شعر هستند.
چرا موسیقیايرانی مانند موسیقی خیلی از کشورهای دیگر در جهان آن طور که باید و شاید شناخته نشده و راه خودش را پیدا نکرده است؟
هر کشوری که ميخواهد موسیقی اش در جهان شناخته شده باشد باید اولا نوازندههایی در حد جهانی داشته باشد و ثانیا بتواند به خوبی موسیقی خودش را به تنهایی و بدون حضور کلام معرفی کند. موسیقی یک علم است و در یک سمفونی ممکن است میلیونها نت افقی و عمودی جا به جا شود بنابراین پایه آن بسیار علمياست و اگر تنها بر پایه احساس ساخته شود آن نتیجه لازم حاصل نميشود.
پس ميتواناين وابستگی موسیقیايرانی به کلام را یکی از موانع جهانی شدنش نام برد؟
بله، عامل دیگری که در موسیقیايران وجود دارداين است که شاید ظرفیت پذیرشاينکه کنسرتی اجرا شود که تمام آن تنها بر پایه موسیقی سنتی باشد هنوز برای مخاطب جا نیفتاده باشد.اين که تمام شب بروند و تنها به موسیقی سنتی بدون کلام گوش بدهند. البته ممکن است چنین کنسرتهایی هم برگزار شود و مخاطب خاص خود را داشته باشد من اطلاع چندان دقیقی از آن ندارماما به طوركلي موسیقی سنتی با کلام برای مخاطب گوشنواز تر است. البته من چند سال پیش اثری به نام «باله سیمرغ» نوشتم که با سازهایايرانی اجرا شد و البته نه موسیقی سنتی؛ بلکه سازهایايرانی یک سمفونی چند صدایی را پدید آوردند که اتفاقا در کشورهای مختلف هم اجرا و از آن استقبال شد.شاید یکی از علتهایی که موسیقی غربی به طور مستقل پیشرفت کرده استاين نکته باشد که آنها شاعران بزرگی مانند حافظ و سعدی ندارند.
به گفته شما موسیقی کلاسیک موسیقی سختی از نظرعلميبودنش است. نقش احساس در ساخت یک سمفونی کلاسیک کجاست؟
موسیقی مانند یک کیک است که احساس کرم روی آن است برای لطافت و خوش طعم تر کردنش. موسیقی کلاسیک هم برایاين آ نقدر سخت است چون تمام بدنه آن علمياست.نکتهای وجود دارداين است که ما دراين یک تقسیم بندي داريم که ميگوییم فرهنگ و هنر و موسیقی را هم جزو آن قرار ميدهیم. در صورتی که در تماميدنیا موسیقی را به عنوان شاخهاي جدا دسته بندی ميکنند و ميگویند: فرهنگ، هنر و موسیقی. زیرا موسیقی تماما علم است.با حس نميتوانی موسیقی بنویسی، نهایت کاری که با حس ميتوان انجام داد نوشتن یک آهنگ است.اما موسیقی کلاسیک فقط یک ملودی نیست؛ تعداد سازها و تمام ریز جزییات مهم است.زمانی که در ارمنستان رهبری ارکستر ميکردم چند ژنرال برای تماشای ارکستر آمده بودند که به آنها گفتم قدرتاين ارکستر 80 نفره از ارتش شوروی بیشتر است و طبیعتا آنها بهاين حرف من خندیدند که 80 نفر از ارتش شوروی قویتر است.اما به آنها گفتم من حرف خنده داری نزدم برایاينکهاين آدمهایی کهاينجا نشسته اند اگر من به آنها یک بگوییم در کسری از ثانیه و به طور هماهنگاين را مينوازند و در یک سمفونی که میلیونها باراين تکرار ميشود بدون كوچكترين اشتباه و خطایی آن را انجام ميدهند . حالا شما به کل ارتش شوروی بگویید که با یک اشاره شما به طور منظم تیر شلیک کنند. آنها هم چون در فرهنگ شوروی رشد کرده و با موسیقی پرورش یافته اند حرف من را به راحتی پذیرفتند . وقتی از من در مورد علتاين ماجرا پرسيدند به آنها پاسخ دادم که کسی که در ارکستر مينوازد حداقل بیست سال با سازش زندگی ميکنداما شما که یک نفر را از خیابان ميبرید و طی نهایت یک سال او را به ارتش راه ميدهید نباید توقع داشته باشید که سرباز همانقدر با اسلحه اش هماهنگ باشد که نوازنده ارکستر با سازش هماهنگ است. در همه جا همين طور است ارکستر، با نظم ترین مجموعه دنیاست.
جنگ ، صلح ، زلزله و سایر مفاهیم بزرگی که به طور مستقیم با زندگی انسان در ارتباط و تاثیرگذارند نقش بسزایی درکارهای شما دارند، حتی برای هرکدام از آنها سمفونی نوشتهايد.
زندگی یک سفری است که از نقاط و مسائل مختلف تاریخی رد میشود .هر نقطه ازاين سفر اثری را در ذهن من گذاشته و من به تبعیت از آن تاثیر برای آن سمفونیاي نوشتهام. به طور مثال برای قتل عام ارامنه سمفونی نوشتهام زیرا مادر من جزو فراریان از آن حادثه است و برای به شدت تحت تاثیر آن بودهام. در مورد زلزله ارمنستان هم همینطور. ارمنستان مانند بسیاری از نقاط کشورمان زلزله خیز است و متاسفانه در آن جا زلزله بسیار اتفاق ميافتد.شبی که زلزله شد بیست هزار نفر كشته شدند و آن هم علتشاين بود که کمونیستها که برای ارامنه آپارتمانهای تک اتاقه ميساختند به قدری در ساختاين خانهها دزدی ميکردند و از مصالح کم ميگذاشتند که تمام ساختمانها ضعیف و نا مقاوم بود و به همین علت در جریان زلزله آن حجم از خسارت به وجودامد و آن فاجعه رقم خورد.زمان زلزله ارمنستان من در آمریکا زندگی ميکردمامااين حادثه سبب شد که من برای زندگی به ارمنستان بروم و در آنجا فعالیتهای ضدکمونیستی خودم را شروع کردم.
فعالیتهای ضدکمونیستی شما از راه موسیقی بود؟
من در ارمنستان رهبر ارکستر شدم و به هر نحوی بود سعی داشتم مردم را به استقلال دعوت و تشویق کنم. من یازده سال در ارمنستان ماندم و برای استقلال آن مبارزه کردم.زمانی که بحث استقلال ارمنستان از روسیه بود به علت ترس و واهمهاي که مردم از حمله ترکیه داشتند تنها 30درصد موافق استقلال بودنداما در نهایت با 69 درصد استقلال رای آورد و پیروز شد و شاید بتوان گفت یکی از علتهای آن موسیقی بود. من تمام شب رای گیری ارکسترارمنستان را رهبری ميکردم و برای دعوت به رای به استقلال مينواختیم و واقعا موسیقی باعث شد که مردم برای رای هرچه بیشتر به استقلال تشویق شوند زیرا همانطور که فارسها عاشق شعر و ادبیات هستند، ارامنه به موسیقی عشق ميورزند و روی آنها تاثیر شگرفی دارد. استقلال ارمنستان یک پیروزی سیاسی با موسیقی بود.
وضعیتامروز ارکستر سمفونیکايران چطور است؟
وضعیت ارکستر سمفونیک ما بسیار ضعیف است.مانوازندههای خوب در سطح جهانی نداریم. ارکستر سمفونیک ما نهایت تلاشش را ميکند که در سطح خودش خوب و با کیفیت کار کنداما حقیقتاين است که برایاينکه ارکستر سمفونیک هرکشوری خوب و طراز اول باشد به تعدادی نوازنده چیره دست خارجی ( از ملیتهای دیگر) نیاز دارد . در تمام دنیااينطور است. ارکستر در هیچ جای دنیا ملی نیست. مثلا در انگلستان و یا آمریکا بهترین و شایسته ترین افراد جدا از ملیتشان برای ارکستر انتخاب ميشوند و به آن راه ميیابند. برای یک موزیسين و هنرمند ملیتش شرط نیست بلکه تبحر در کارش رکن اساسی است . وقتی مردم برای شنیدن سمفونی و یا قطعهاي بلیت ميخرند حقش است که بهترین و باکیفیتترین اجرا را ببینند و در غیراين صورت ميتوانند در خانه و از روی صفحه به بهترین کیفیت آن گوش بدهند.ارکستر ما جهانی نیست.
خب ضعف اصلی ارکستر ما چیست؟ بودجه؟
حتماهمینطور است. بزرگترین مانع پیشرفت ارکستر ما بحث بودجه و تامین مالی است. برایاينکه ارکستری قوی عمل کند باید بودجه خوبی داشته باشد تا بتواند نوازندههای خوبی بیاورد، سازهای با کیفیت تهیه کند و از بهترین اساتید و معلمان موسیقی بهره بگیرد.
چین ،ژاپن ، کره و ... چیزی حدود 50 سال طول کشید تا بعد از استفاده از اساتید بزرگ اروپایي و آمریکایی بتوانند برای ارکستر ملیشان موزیسین تربیت کنند.اين یک فرآیند زمانبر است ضمناينکه تازه بعد ازاينکه کشوری بهاين مرحله هم رسید باز الزاميبه استفاده از نوازندهها و موزیسینهای بوميو ملی نیست و در ان مرحله هم بهترینها به ارکستر آن کشور راه ميیابند که الزاما نباید دارای ملیت آن کشور باشند.
عشق در کارهای شما به طرز بارزی فریاد ميزند شما 18 کار عاشقانه دارید که در قیاس با کل كارهايتان تعداد بالایی است.
عشق برای من همه چیز است. پایه کار من عشق است.خدا عشق کامل است و بنابراین بی عشق هیچ اثری خلق نميشود.عشق یک هدیه الهی است.عشق روح خداست و همه جا باید جریان داشته باشد.
شما نوازندگی هم کردهايد و به طور حرفهاي ویولن نواختهايد. ازنظر شماکه هر دو جایگاه نوازندگی و رهبری ارکستر را تجربه کردهايد کدامیک کار دشوارتری است؟
قطعا نوازندگی خیلی سخت تر است. رهبر ارکستر مانند کدخدای یک ده ميماند. هرچقدر که ارکسترش حرفهاي تر باشد ماننداين ميماند که سطح سواد و آگهی مردم روستایش بالاتر است پس بنابراین رهبری آنها کار سختی نیست.کار کردن با ارکستر حرفهاي بسیار راحت است زیرا هر کسی کار خودش را به بهترین شکل ممکن انجام ميدهد و تنها وظیفه رهبر ارکستراين است که با حسش آنها را هدایت کند.اما شمااين را مقایسه کنیدبا روستایی که همه بی سواد و ناآگاه باشند قطعا کار کدخدا خیلی طاقت فرساست.
علاوه بر موسیقی ،نقاشی هم ميکشید ، شعر و داستان هم مينويسيد...
هنرها مثل خواهر و برادر هستند؛ اگر هنری را بلد باشی بقیه هنرها را هم ميتوانی تا حدودی با حست پیش ببری حالا نه حرفهاي.من زمانی که آهنگی را تمام ميکنم دوره نقاشیام سر ميرسد و یکی دو هفته فقط مينشینم و نقاشی ميکشم به همین منوال ممکن است زمانی حس و طبع شعر سراغم بیاید.
در نقاشیهایتان به نظر ميرسد کودک درونتان قلممو به دست گرفته و تصویري را خلق کرده است. خصوصا در کشیدن فرم چشمها به نظر ميرشداينها را تماما کودکی بازیگوش کشیده است.
من خودم کودک هستم. هیچ هنرمندی بزرگ نميشود. هنرمند برای انجام رسالتش نميتواند و نباید که بزرگ شود. بلکه باید همیشه در آن پاکی بماند که بتواند حرفش را به راحتی و دور از آلودگی بزند. درون هر نقاش، نویسنده و یا موزیسين خوبی کودکی بازیگوش و معصوم زندگی ميکند.اگر پاکی کودکی نباشد و اسیر آلودگیهای بزرگ شدن بشوی نميتوانی هنرمند خوبی باشی. برای هنر باید پاک از هر نوع آلایش باشی درست مثل یک کودک.
آیا به عنوان یک هنرمند جهانی که تحت تاثیر سه فرهنگ رشد و نمو یافته استايران را خانه اصلیتان ميدانید ؟
من سالها خارج از کشور زندگی کردهام. 8 سال اتریش بودم و پس از آن به آمریکا رفتم و مدرک دکترای موسیقی گرفتم و سالها در دانشگاههای مختلف آمریکا تدریس کردم. چندین سال در ارمنستان و 10 سال هم در انگلستان زندگی و با کمپانیهای بزرگ موسیقی مانند فيلیپس، سونی،ایام آی و .. کار کردهاماما در نهایت هرجا که باشم باز هم وطن منايران است و نميتوانم از آن دور باشم. مگر ماهی راميتوان از آب دور کرد؟ من هم ازايران نميتوانم جدا باشم، تمام فکر و قلبماين کشور است واينجاست که ميتوانم پیشرفت کنم. هر هنرمندی در فرهنگ خودش پیشرفت ميکند و من در دل مردم کشورم است که جای پیشرفت و بهتر شدن دارم.
گزارش خطا
آخرین اخبار