(طنز) ماجرای تعویض نام دو بوستان

کد خبر: ۸۸۶۰۵
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۷
فرزین پورمحبی نوشت: 

شهردار خلاق: احمد بیا این دویست میلیون رو بگیر، برو سر کوچه باهاش پنج‌هزار متر پارچه سفید و پنج‌هزار تایی یونولیت بخر و بیار.

احمد: خیره ایشالله.

شهردار خلاق : یه طرح توپ به ذهنم رسیده که حسابی می ترکونه.

احمد: پس حتما خیره.

(ساعاتی بعد تعداد قابل توجهی جنازه کفن‌پوش‌شده بر کف بوستان نهج البلاغه، دراز به دراز می شوند که مردم با دیدنشان حسابی به وحشت می افتند)

احمد: قربان طرحتون حسابی ترکوند چون با دیدن جنازه ها چند نفر غش کردند و یکی دو نفر هم سکته رو زدند! به عبارتی می‌شه گفت؛ ترکیدند.

شهردار خلاق: ای بابا ... نه دیگه تا این حد؛ من تو درسهای مدیریتی ضمن خدمتم یه جایی خونده بودم: یک مدیر خلاق می‌بایست بلد باشه چطوری تهدید رو به فرصت تبدیل کنه!

احمد: چه تصادف جالبی ... شما هم که خلاقید!

شهردار خلاق: پس بیا تا گندش در نیومده این پنج میلیون تومن رو بگیر، برو باهاش چند تا بشکه بخر و جنازه‌ها رو بریز توش و بذار بغل فواره ها و جلدی آتیششون بزن ... بعدش هم بپر تابلو سردر این بوستان رو با بوستان «آب و آتش» عوض کن!

احمد: این بار مطئنم که حسابی می ترکونه!!
پربیننده ترین ها