مدیربرنامه‌ مرتضی پاشایی از وقایع یک سال اخیر سخن گفت؛

مرتضی نمی خواست «گل بیتا» منتشر شود

کد خبر: ۸۸۴۸۲
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۶
همیشه می‌گویند یک سال چقدر زود می‌گذرد و مثل چشم برهم زدن است. اما از 23 آبان 93 تا امروز برای خیلی‌ها به سختی گذشت. سخت‌تر از آنچه فکرش را می‌کردند. جای خالی «مرتضی پاشایی» و صدای خاموش او از یک سو و از سوی دیگر حاشیه‌ها باعث شد تا تحمل این یک سال برای اطرافیان و دوستداران خالق قطعه «یکی هست» آسان نباشد. از تنش میان خانواده این خواننده و مدیربرنامه‌هایش تا آلبوم خبرساز «اسمش عشقه» و به تازگی هم انتشار آلبوم «گل بیتا» باعث اوج‌گرفتن حاشیه‌ها شد. حاشیه‌هایی که ابهامات و سوالات زیادی هم داشت. اما در طول این مدت «مهدی کرد»، مدیربرنامه‌های مرحوم پاشایی، به غیر از انتشار دو یادداشت از طریق سایت «موسیقی ما» سکوت اتخاذ کرد. کسی که می‌توانست درباره مسائل زیادی صحبت کند و پاسخ دهد رویه کناره‌گیری خود از وقایع را در پیش گرفت. اما سرانجام او حاضر شد در آستانه اولین سالگرد درگذشت مرتضی پاشایی سکوتش را بشکند. مهدی کرد در گفتگوی مفصلی که اکنون پیش‌روی شما قرار دارد به برخی ابهامات این یک سال پاسخ می‌دهد و در عین حال از جزئیات پشت‌پرده آلبوم گل بیتا سخن می‌گوید. آلبومی که به گفته کرد، مرتضی پاشایی راضی به انتشارش نبود. این گفتگو را تا پایان بخوانید:

برگردیم به زمان انتشار آلبوم «یکی هست» که زنده‌یاد «مرتضی پاشایی» با آن اثر وارد مسیر شهرت شد. از آن روزها و حضورتان در کنار مرتضی بگویید و اینکه چه عواملی در موفقیت تیم دو نفره شما نقش داشت؟

کاملا درست گفتید و من و مرتضی یک تیم دو نفره بودیم. زمانی که ما کار را به صورت جدی و حرفه‌ای آغاز کردیم کسی ما را قبول نمی‌کرد. جزئی‌ترین کارهای مرتضی را من انجام می‌دادم و برایش واقعا زحمت کشیدم. هرکاری که انجام دادم رفاقتی بود و تعهدی نبود. دلیل پیشرفت‌هایی هم که داشتیم همین رفاقت و برنامه‌ریزی‌هایی که برایش داشتم بود. زمان پخش یک فیلم‌سینمایی همه برای آرتیست و بازیگر دست می‌زنند اما در پشت صحنه عوامل زیادی وجود دارد که در راس آنها کارگردان وظیفه مدیریت را برعهده دارد. مرتضی در این داستان بازیگر بود و من نویسندگی و کارگردانی را بر عهده داشتم. مرتضی پاشایی قبل از «مهدی کرد» یک آلبوم به نام «گل بیتا» به شکل غیررسمی منتشر کرد و هیچ اتفاقی برایش رخ نداد. نمی‌خواهم از خودم تمجید کنم ولی پشت سر میراث اعتباری و یادگارهای هنری مرتضی یک نفر دیگر هم وجود داشت که کارگردان بود. اما پشت من هیچکس جز خدا و دعای خیر نبود. زندگی من و مرتضی چنین حالتی داشت و عین حقیقت است. مرتضی رفته ولی من که زنده هستم و شهادت می‌دهم که از همان روز اول با برنامه‌ریزی جلو رفتیم و به موفقیت رسیدیم. انتشار آلبوم یکی هست خیلی طول کشید. اتفاقات زیادی رخ داد و با مشکلات زیادی توانستیم مجوزهای لازم را اخذ کنیم. البته اولین مجوزی که من برای مرتضی پاشایی گرفتم پیش از این آلبوم بود. سه سانس کنسرت در کرج برگزار کرد و همه اتفاقات از آنجا رقم خورد. شاید جالب باشد بدانید که مرتضی هیچگاه پس از انتشار آلبوم یکی هست به من اصرار نکرد که حتما باید کنسرت‌ها را آغاز کنیم. آلبوم که منتشر شد فقط به من نگاه کرد و منتظر تصمیم بود. پس از حدود چهار ماه اولین برنامه را برگزار کردیم.

سیاست من بود که این آلبوم، کامل در میان مخاطبان شنیده شود و بعد از آن به سراغ اجرای زنده برویم. مرتضی هیچگاه به من نگفت که چرا چهار ماه صبر کردیم زیرا اعتماد ما دو طرفه بود.

اولین اجرای زنده بزرگ ما در شهر زنجان بود که دو سانس برنامه داشتیم. سپس به شهرهای کرمان، بندرعباس، اهواز، سنندج، ساری، چالوس و مریوان و... رفتیم که حدودا 100 سانس برنامه را شامل می‌شد. پیش از تشخیص بیماری مرتضی چهار سانس در برج میلاد و چهار سانس هم در سالن میلاد برنامه برگزار کردیم. چند شب هم به دعوت شهردار محترم تهران در حاشیه دریاچه شهدای خلیج فارس برای مخاطبان تهرانی برنامه داشتیم.
 
پس از اینکه رفته رفته تعداد کنسرتها بیشتر شد خود مرتضی چه نظری داشت و به فکر اجرای برنامه‌های بیشتر هم بود؟

ما اصلا به این مسائل فکر نمی‌کردیم و فقط هدفمان برگزاری برنامه در بالاترین سطح و کیفیت بود. مرتضی طمع استیج نداشت و همه تصمیم‌گیری‌ها در این زمینه را به من واگذار کرده بود. پس از بیماری هم باز همین روند را داشت و فقط به دنبال حضور موفق و درخشان روی استیج بود. مرتضی اصلا در این فضا نبود و شخصیت بسیار بزرگی داشت که اصلا قابل وصف نیست و نمی‌دانم چه بگویم.

"آنقدر که به مرتضی نزدیک بودم به برادران خودم نزدیک نیستم"
 
فارغ از بحث دوستی در زمینه کار حرفه‌ای آیا قرارداد رسمی با مرتضی پاشایی داشتید؟


ما یک قرارداد کلی با همدیگر داشتیم و طریقه کارکردن ما روی کاغذ مشخص بود. وظایف هرکسی روی کاغذ تفکیک شده بود ولی داستان این است که من برای کدام یکی از خواننده‌های دیگر این کارها را انجام داده‌ام؟ آنقدر سریع من و مرتضی به یکدیگر نزدیک شدیم که توانستیم به موفقیت برسیم. من توانایی‌هایی در زمینه اجرایی داشتم و مرتضی هم توانایی هنری داشت و کاملا نسبت به همدیگر شناخت پیدا کرده بودیم. شاید در ارتباط هیچ خواننده و مدیر برنامه دیگری تا این حد رفاقت و دوستی شرط و ملاک نباشد. ولی ما هرکاری که می‌توانستیم برای همدیگر انجام می‌دادیم و مرتضی هم برای من یک دیگر یک دوست نبود. او برادری بود که بهترین سالهای عمرم را در کنارش گذراندم و خاطره‌های متعدد با هم داریم.

کارهایی که برای مرتضی انجام دادم در هیچ قراردادی وجود ندارد ولی داستان ما اینگونه بود که مرتضی برایم تب می‌کرد و من برایش حاضر بودم بمیرم. در روزهای پایانی عمر مرتضی به دکتر «توکلی»، پزشک معالج او، گفتم هرکدام از اعضای بدن من که لازم است را بردار و به بدن دوستم پیوند بزن. نمی‌دانم کلمه‌ای جز رفیق برایش به کار ببرم و باید بگویم که فقط ما برادر خونی نبودیم. وگرنه رفاقت و برادری را برای همدیگر تمام کردیم. من دو برادر خونی دیگر دارم ولی آنقدر که به مرتضی نزدیک بودم به برادران خودم نزدیک نیستم. در ماه‌های پایانی عمر مرتضی شب‌های زیادی بود که ما تنها می‌خوابیدیم. شب تا صبح دست او در دستم بود تا خدایی نکرده فشارش تغییر نکند. ساعت به ساعت نبضش را چک می‌کردم و مرتضی یک بار به من گفت تا زمانی که تو هستی خیالم راحت است.

رسیدیم به پاییز 92 که متوجه شدید او با این بیماری وحشتناک دست به گریبان است. چرا پس از قطعیت بیماری مرتضی در یک دوره دو سه ماهه سکوت کردید؟

اگر به خاطر داشته باشید من و مرتضی هیچگاه کلمه سرطان را بر زبان نیاوردیم. دلیل هم این بود که مرتضی پاشایی دوست نداشت کسی به خاطر سرطان به او ترحم کند. یک نفر نیست که فیلم یا مصاحبه‌ای از ما داشته باشد که ما در آن کلمه سرطان را بر زبان آورده باشیم. یکی از همکاران شما در قالب یک مصاحبه ویدئویی هرکاری کرد من اسم سرطان را مطرح نکردیم.

مرتضی هم هیچ وقت نگفت برای من دعا کنید و اصلا دوست نداشت رفتار ترحم برانگیز از خودش نشان دهد. ولی من چهارده روز قبل از درگذشت مرتضی به کربلا رسیدم و ‌کاملا می‌دانستم که شرایط چقدر بحرانی و بد است. جلوی حرم امام حسین(ع) با مرتضی تماس گرفتم و گفتم که این روزها اوایل محرم است و بد نیست یک پست بگذاری و بگویی که مردم برایت دعا کنند، زیرا یک هفته است که بیمارستان هستی و شایعات زیاد است. یک عکس گرفت و جمله‌ای با این مضمون نوشت:«این روزها برای ادامه دوره درمان در بیمارستان به سر می‌برم و برایم دعا کنید.» این تنها مرتبه‌ای بود که مرتضی از مردم خواست برایش دعا کنند و یک عکس خوب و با انرژی به همراه این متن به اشتراک گذاشت. زمانی که در پاییز 92 پزشکان گفتند که مرتضی دو ماه بیشتر زنده نیست ما اجازه ندادیم خودش از زبان آنها بشنود. اما به هرحال در اینترنت جستجو می‌کرد و می‌دانست اوضاع مساعد نیست. حتی در آن سه هفته پایانی باز هم خودش کاملا به شرایط بدی که داشت واقف بود اما در برابر آن بیماری هیچگاه سر خم نکرد.

روحیه مرتضی هیچگاه نشکست و حتی گاهی اوقات اوضاع برعکس می‌شد. ما در بیمارستان با ناراحتی به اتاقش می‌رفتیم و او ما به ما انرژی مثبت می‌داد. ما برای برنامه تحویل سال 93 به شبکه دوم سیما رفتیم و «فرزاد حسنی» مجری برنامه بود. قبل از برنامه به کارگردان گفتم که پول و هیچ چیز دیگر برای من مهم نیست و مرتضی در این برنامه حضور پیدا می‌کند اما تنها یک شرط دارم. آن هم این است که در برنامه به بیماری سرطان مرتضی و شیمی‌درمانی او هیچ اشاره‌ای نشود. کارگردان تایید کرد و ما به برنامه رفتیم اما این مساله را به مجری برنامه منتقل نکردند.

نوبت آیتم مرتضی شد و باز هم تمام این مسائل را مرور کردیم. مرتضی در کنار فرزاد حسنی و خانم آزاده نامداری نشست و پس از گپ و گفت اولیه و تبریک سال نو، فرزاد دقیقا وسط سیبل سرطان زد. او صحبت‌هایی با این مضمون مطرح کرد که می‌دانم سال سختی را سپری کردی و تغییر شکل ظاهری تو هم به دلیل شیمی درمانی است؟ مرتضی نگاهی به من کرد و جواب‌ها را با بله و خیر بیان کرد. آنتراک دادند و گفتند که تا دقایقی دیگر باز هم در کنار مرتضی پاشایی خواهیم بود. من و مرتضی از استودیو خارج شدیم و به سمت فرودگاه رفتیم و به کیش پرواز کردیم.

لحظه تحویل سال ما دو نفر تنها در هواپیما بودیم. از آن برنامه تلویزیونی خداحافظی نکردیم و بیرون آمدیم زیرا قرار نبود مرتضی سوار موج سرطان شود. یعنی قرار نبود هیچکدام از ما سوار موج سرطان شویم. ما هیچگاه نخواستیم از موها و ابروهای ریخته مرتضی یا جسم نحیف او سوءاستفاده کنیم. یک بار جلوی دوربین یک رسانه  گفتم که آی مردم؛ مرتضی پاشایی آدم باشرفی است. مجری آن برنامه از من پرسید که منظورت چیست؟ آن زمان نمی‌توانستم بگویم که یعنی چه اما الان می‌گویم. یعنی آدمی که سرطان دارد ولی دوست ندارد از سرطانش سوءاستفاده کند. آدم باشرف یعنی کسی که از احساسات مردم سوءاستفاده نمی‌کند. یعنی کسی که مدام می‌گفت همه چیز خوب است. مرتضی در کنسرت‌ها می‌گفت همه چیز رو به بهبود است ولی هیچ چیز رو به بهبود نبود. دکترها گفتند که مرتضی دو ماه دیگر زنده است اما او یک سال زندگی کرد. این ده ماه اضافه، لطف خدا و دعای خیر مردم بود. همه دکترها می‌گفتند مگر می‌شود کسی با آن سرطان پیشرفته بتواند حدود دویست و پنجاه سانس کنسرت برگزار کند؟
 
"سرطان هم‌بازی ما بود"
 

همین تعداد سانس‌های متعدد کنسرت او باعث شد تا خیلی‌ها بگویند که سرطان باعث شهرت و محبوبیت مرتضی پاشایی شد.

این نظریه که می‌گویند مرتضی پاشایی به دلیل سرطان مشهور و معروف شد کاملا رد شده است. ما خوانندگان پرطرفدار زیادی در موسیقی پاپ داریم. مگر همه آنها دور از جانشان مبتلا به بیماری هستند؟ خاک کار را خورده‌اند، زمان صرف کرده‌اند و کار خوب به گوش مردم رسانده‌اند و جواب گرفته‌اند. سرطان دلیل پیشرفت یک نفر نمی‌شود. من نمی‌دانم این افراد چگونه چنین نظراتی را مطرح می‌کنند؟ مگر تماشای یک فرد مبتلا به سرطان لذت دارد که همه مشتاق کنسرت‌های مرتضی بودند؟ مرتضی کار خوب و دلی ارائه می‌کرد و خودش دوست داشتنی بود و به همین دلیل همه دوست داشتند که آثارش را بشنوند و اجراهایش را ببینند. خیلی‌ها فقط مرتضی را روی استیج دیدند و از حال پشت صحنه او خبر نداشتند. کافی است همین افراد یک تحقیق درباره رادیوتراپی و پرتودرمانی و عوارض شیمی درمانی بکنند و بعد قضاوت داشته باشند.

هیچکسی بدن زخمی و کبود مرتضی را ندید که به دلیل شدت تابش اشعه یک جای سالم روی پوست او دیده نمی‌شد. من می‌دیدم که مرتضی جلوی چشمان من همچون شمع آب می‌شد اما یک لحظه خنده از صورتش کنار نمی‌رفت و با امید به خدا به دیدار مخاطبانش می‌رفت. مگر می‌شود کسی با وزن 45 کیلو زندگی کند و روی استیج برود؟ مرتضی توانست چون لطف خدا شامل حالش شد و از لحظه به لحظه زندگی خود لذت می‌برد و به آینده امید داشت. خیلی‌ها فکر می‌کنند که ما امروز تصمیم می‌گیرم و هفته بعد یک کنسرت برگزار می‌شود. اما باید بگویم که قبل از تشخیص بیماری مرتضی، برای شش ماه بعد او برنامه‌ریزی داشتیم. کنسرت‌هایی که پس از بیماری او برگزار کردیم از پنج یا شش ماه قبل قطعی شده بودند و مدارک آنها موجود است. نامه‌نگاری‌ها، عقد قرارداد و قطعیت هر شب از کنسرت‌های مرتضی برای پنج یا شش ماه قبل بود و اصلا ارتباطی به بیماری او نداشت. در پاییز 92 بیماری او محرز شد و سیل کنسرت‌های پس از آن اتفاق ثمره پیشرفت‌های ما در ماه‌ها و سال‌های قبل بود.
 

به خاطر دارم در روز برگزاری دومین جشن سالانه «موسیقی ما» که مرتضی اجرای زنده داشت و تندیس طلایی را کسب کرد هم نوبت شیمی‌درمانی داشت.


بله دقیقا همینطور است. تندیس طلایی «موسیقی ما» و اجرا در آن جشن برای مرتضی روحیه‌بخش بود. دقیقا بلافاصله پس از آن مراسم مرتضی را سریع به بیمارستان «آسیا» رساندم چون نوبت شیمی‌درمانی داشت. پس از اولین جلسه‌های شیمی‌درمانی او تا یک هفته نمی‌توانست بخواند. اس ام اس‌های مرتضی را هنوز دارم که برایم می‌نوشت بیا شش روز را امتحان کنیم و پس از شش روز روی استیج بروم. پنج روز و حتی چهار روز را هم امتحان کردیم.

بازیکن فوتبال را دیده‌اید که پس از به ثمر رساندن گل چقدر خوشحال است؟ زمانی که او فاصله شیمی‌درمانی و اجرای زنده را به چهار روز رساند دقیقا همین حس را داشت و از استیج که پایین آمد به من گفت:«دیدی توانستم؟». با خنده به من می‌گفت می‌خواهم به جایی برسم که در همان روز شیمی‌درمانی روی استیج بروم. ما سرطان را به بازی گرفته بودیم که بتوانیم زندگی کنیم. سرطان هم‌بازی ما بود و با او کنار آمدیم و داشتیم زندگی می‌کردیم. اما ناگهان نامردی کرد و مرتضی را خیلی زود از ما گرفت.

"آمپول‌های مرتضی را از خرم‌آباد و قم می‌خریدیم"
 

از خانواده مرتضی در طول دوره درمان هم کمک می‌گرفتید و نقشی داشتند؟

مرتضی نیازی به کمک مالی خانواده‌اش نداشت. ما خودمان به تمکن مالی رسیده بودیم و احتیاجی نبود که آنها این زحمات را متحمل شوند. خود مرتضی همآ این اطمینان‌خاطر را به خانواده‌اش داده بود. خانواده مرتضی هم بارها می‌گفتند که ما از بابت حضور شما خیالمان راحت است و پسرمان همیشه در خانه اسم شما را به زبان می‌آورد. اوضاع مالی مرتضی خوب شده بود و همه حساب و کتاب‌ها را با هم انجام می‌دادیم و در روز آخر هم برادرش کارهای پایانی را انجام داد. تمام حرف‌هایی که بیان می‌کنم با اسناد و مدارک است و اس‌ام‌اس‌های مرتضی موجود است. در تمامی ‌اس‌ام‌اس‌ها هزینه‌ها را هماهنگ می‌کردیم و کلا مدیریت زندگی‌اش دست من بود. حتی مرتضی دو یا سه ماشین خرید که خودم همه کارهای مربوطه را برایش انجام دادم.
 
هزینه‌های درمان را تا روز آخر شما پرداخت کردید؟

زمانی که کار تمام شد خانواده‌اش آمدند و آنها بودند. ولی لیست تمام هزینه‌های او دست من بود. خیلی‌ها آن زمان ندانستند که ما چگونه داروهای مرتضی را تهیه می‌کردیم و الان که این مصاحبه منتشر می‌شود خیلی‌ها برای اولین بار متوجه خواهند شد. آمپول‌های مرتضی را از خرم‌آباد، قم و شهرهای دیگر ایران می‌خریدیم. «عباس باران» با هواپیما به خرم‌آباد می‌رفت و آمپول می‌خرید و به تهران برمی‌گشت. خواهر «محسن یگانه» دکتر است و در یافتن داروها به ما بسیار کمک کرد و شاهد است که زمانی که آمپول کم می‌آوردیم با التماس در همین تهران می‌توانستیم یک آمپول برایش تهیه کنیم. البته جا دارد که از زحمات ایشان و «محسن یگانه» و «علی لهراسبی» قدردانی کنم. آقای دکتر «علی مرادخانی» شاهد هستند که چقدر برای بیمه هنرمندان مرتضی دوندگی کردیم. گاهی اوقات عین بچه‌ها می‌گفت که نمی‌خواهم آمپول بزنم و می‌خواست یک روز شیمی‌درمانی را به عقب بیندازد. من به خانه‌اش می‌رفتم و نازش را می‌کشیدم و آمپول می‌زد. زمانی هم که به جلسات شیمی‌درمانی می‌رفتیم مرتضی می‌گفت:«حس بچه‌هایی را دارم که صبح شنبه می‌خواهند به مدرسه بروند.» حق هم داشت زیرا داروهای یک بیمار مبتلا به سرطان واقعا سنگین و مهلک است و مگر یک انسان چقدر می‌تواند این همه آمپول و دارو و پرتودرمانی را تحمل کند؟
 
"آن هنرمندانی که به ملاقاتم نیامدند حداقل بر سر مزارم حاضر می‌شوند؟"
 
می‌رسیم به سه هفته پایانی عمر مرتضی و روزهایی که در بیمارستان برای آخرین بار بستری شد. از صحبت‌هایی که آن روزها بین خودتان رد و بدل می‌کردید چه مواردی را به یاد دارید؟

من و مرتضی در روزهای آخر خیلی صحبت می‌کردیم و او می‌گفت:«به نظرت اگر من بمیرم چقدر آدم می‌آید؟ به نظرت اندازه مراسم تشییع ناصر حجازی برای مرگ من هم می‌آیند؟ کدام از یک دوستان هنرمند برای تشییع من می‌آیند؟ آن هنرمندانی که به ملاقاتم نیامدند حداقل بر سر مزارم حاضر می‌شوند؟.» من بغض می‌کردم و تنها درخواستم از او این بود که به چنین مسائلی فکر نکند. اما مرتضی می‌خندید و می‌گفت:«آنقدر شایعه مرگ من منتشر شده که فکر می‌کنم پس از مرگم تو مثل چوپان دروغگو تنها بمانی و فریاد بزنی که مرتضی مرد، اما کسی نیاید.» روزی که مرتضی از دنیا رفت فهمیدم که ما چه کردیم.

منظورتان از اینکه می‌گویید فهمیدم ما چه کردیم چیست؟

لحظه‌ای که مرتضی پاشایی از دنیا رفت من به چشم خودم دیدم که همه مردم از هر قشر و طیف سنی برای مرتضی گریه می‌کردند و این خیلی عجیب بود. در مراسم تشییع و تدفین مرتضی دیدم که جوانی از جنوب شهر با وانت میوه‌فروشی خود آمده بود و اشک می‌ریخت. جوانانی را هم دیدم که با مازراتی در این مراسم حضور داشتند. جوانان هیئتی و روحانی را هم دیدم و بهانه کنار هم قرار گرفتن آن خیل عظیم جمعیت فقط شخصیت بزرگ مرتضی بود. آن زمان بود که فهمیدم ما چه کار کرده‌ایم و خودمان خبر نداشتیم. ما در طول آن سالها فقط کار خودمان را انجام می‌دادیم و می‌رفتیم و به حاشیه‌ها بی‌تفاوت بودیم.

 "آن زمان هنوز نمی‌دانستم خانواده پاشایی نمی‌خواهند آلبوم را در اختیار من بگذارند"
 

پس چرا با وجود بی‌تفاوتی به این حواشی تنها چند روز پس از درگذشت مرتضی حاشیه‌های گوناگون ایجاد شد؟

پس از درگذشت مرتضی، سکاندار میراث اعتباری و هنری او دیگر من نبودم. تا زمانی که مهدی کرد حضور داشت هیچ حاشیه‌ای نبود. تو شاهد هستی که چگونه پس از کنار رفتن من حواشی شروع شد. ما خون دل خوردیم و ذره ذره خشت روی هم چیدیم تا مرتضی پاشایی شد مرتضی پاشایی. زمانی که دیگر سکان دست من نبود این اتفاقات پیش آمد.
 
یعنی کار به دست کاردان سپرده نشد؟


زمام امور در اختیار کسانی قرار گرفت در این زمینه تخصصی نداشتند. قصد بی‌احترامی ندارم ولی احساس می‌کنم به دلیل بی‌تجربگی برای مدیریت هنری این اتفاقات رخ داد و حاشیه پشت حاشیه به وجود آمد. اگر همین الان من را به عنوان مدیر سایت شما انتخاب کنند کار را خراب می‌کنم زیرا تخصص و تجربه لازم را  ندارم و سابقه درخشان فعالیتتان از بین می‌رود. داستان وقایع پس از کنار رفتن من هم همین‌گونه شد.

مهمترین این وقایع که تلخ هم بودند درباره آلبوم او بود. شما در گفت‌وگویی اعلام کردید که حقوق مادی و معنوی این آلبوم متعلق به من است. این حرف شما با چه استنادی بیان شد؟

آن زمان هنوز نمی‌دانستم خانواده پاشایی نمی‌خواهند آلبوم را در اختیار من بگذارند و قرار است اتفاقات به گونه‌ای دیگر رقم بخورد. هنوز پرده‌ها برای من کنار نرفته بود زیرا این رفتارها ناگهانی پیش نیامد و آرام آرام شکل گرفت. از همان اول هدف من این بود که آلبوم را تولید کنیم اما در راه خیر و به رایگان منتشر شود. قصد داشتم به نیت کودکان سرطانی و برای صالحات و باقیات مرتضی و خودمان این آلبوم را به رایگان منتشر کنم و اگر هم عوایدی داشت در راه خیر صرف شود. به من این اجازه را ندادند اما وحید لشکری تو شاهد باش که من یک روز این کار را انجام می‌دهم. زیرا می‌خواهم سالها بعد بگویند کسی بود که آلبومی را فقط به نیت کودکان سرطانی منتشر کرد و توشه‌ای برای آن دنیای خودش بود. من اسناد و مدارک داشتم و روزی که متوجه اصل ماجرا شدم جلوی آلبوم را هم بستم اما پس از آن دوست نداشتم که حواشی ادامه پیدا کند. قراری گذاشتند و میانجیگری شد و حواشی به اتمام رسید.

"سه سال قبل مبلغ 110 میلیون تومان به مرتضی بابت آلبوم دومش پرداخت کرده بودم و دقیقا همان مبلغ را عودت دادند"

پس از همین میانجیگری، برخی گفتند که شما مبلغ 120 میلیون تومان دریافت کرده‌اید و از پروژه این آلبوم کنار کشیده‌اید. این موضوع صحت داشت؟

من سه سال قبل مبلغ 110 میلیون تومان به مرتضی بابت آلبوم دومش پرداخت کرده بودم و دقیقا همان مبلغ را عودت دادند. مثلا زمانی که شما یک خانه‌ای را می‌خرید اگر قیمت آن ده میلیارد بشود برای شما است و اگر ده میلیون تومان هم بشود برای شما است. سه سال قبل این آلبوم را خریدم و الان قیمتش چند برابر شد. چرا از من پس گرفتند؟ اگر حقی نداشتم پس چرا پولم را پس دادند؟ اگر هم حقی داشتم پس چرا آلبوم را ندادند؟ یک روز گفتم که حقم را می‌خواهم و همان مبلغ اولیه را عودت دادند. اگر من دروغ می‌گفتم پس چرا همان مبلغ را هم پرداخت کردند؟ البته این مطالب را فقط به شما می گویم که جواب سوال خودتان را گرفته باشید.
 
درباره این موضوع که می‌گویید امتیاز آلبوم دوم را از خود مرتضی خریده بودید هم مدرکی دارید؟

چند فیلم از مرتضی دارم که در جاهای مختلف علنا می‌گوید:«مهدی کرد تهیه‌کننده آلبوم یکی هست و آلبوم‌هایی است که در آینده منتشر خواهم کرد یا صدای من منتشر می‌شود.» در چند جا از او فیلم دارم و اگر بخواهید در اختیارتان می‌گذارم. اجازه بدهید از این بحث بگذریم زیرا آنها پدر و مادر رفیق من هستند و احترامشان واجب است. اگر کسی به پدر و مادر و خانواده مرتضی بی‌احترامی کند قطعا باعث رنجش مرتضی می‌شود و اهانت به خانواده رفیقم، اهانت به من است.
 
درباره آلبوم اسمش عشقه یک سوال برای من باقی ماند. آن هم اینکه چرا شما نسبت به انتشار این اثر معترض بودید؟

زمانی صدای من درآمد که روزنامه «جام جم» در صفحه دوم خودش، مرتضی را به بدترین شکل حمله کرده بود. مرتضی پاشایی را به خاطر آلبوم اسمش عشقه نقد کردند و این اتفاق من را بهم ریخت. برخی از منتقدان و افرادی که از همان ابتدا قصد تخریب مرتضی را داشتند با شنیدن این آلبوم در مورد او صحبت‌های توهین‌آمیز مطرح کردند. همانها که می‌گفتند سرطان مرتضی دروغ بود و سرطان، این خواننده را بزرگ کرده باز هم لب به سخن گشودند و گفتند که دیدید مرتضی هیچی نبود؟ چرا من باید سکوت می‌کردم در حالیکه برای این میراث خون دل خوردم و زحمت کشیدم. به نظر من از روی نداشتن تجربه این اتفاقات رخ داد زیرا کسانی که گردانندگان این آلبوم بودند تقریبا هیچ سابقه هنری نداشتند.

 "می‌خواستیم آلبوم گل بیتا را بخریم و بایگانی کنیم تا خیال مرتضی راحت شود"
 
نهایتا درباره آلبوم دیگری که از مرتضی به تازگی منتشر شده صحبت کنیم. اثری به نام «گل بیتا» که خیلی‌ها از جزئیات آن بی خبر هستند و در مورد جزئیات آن به وضوح از سوی ناشر اطلاع‌رسانی نشده است. داستان این آلبوم دقیقا چیست؟

همه نکاتی که در مورد این آلبوم اکنون به شما می‌گویم برای اولین بار است که به صورت رسمی بیان می‌شود و من صحبت‌های مرتضی را عینا نقل می‌کنم. سالها قبل از آغاز همکاری من و مرتضی پاشایی، او در ابتدای فعالیت هنری خود در شرکت «ترانه سمان» مشغول به کار می‌شود. آلبوم «گل بیتا» با صدای مرتضی پاشایی در سن بیست سالگی او و زمانی که تازه از سربازی برگشته بود، ضبط و به صورت اینترنتی منتشر می‌شود.  حتی سی دی این آلبوم یکبار هم قبلا در بازار عرضه شده است. درباره این آلبوم می‌توانم بگویم یک اثر خیلی مبتدی برای یک هنرمند به شمار می‌رود و صدای مرتضی در آن کاملا خام و نرسیده است. من از طریق این مصاحبه به همه مردم اعلام می‌کنم که مرتضی پاشایی از انتشار رسمی آلبوم گل بیتا وحشت داشت. مرتضی ده سال قبل برای اینکه شروع به کار کند و وارد بازار شود، این اثر را به صورت رایگان و با پایین‌ترین کیفیت ممکن ضبط می‌کند.

از زمانی که مرتضی آلبوم یکی هست را منتشر کرد و معروف شد همیشه می‌گفت اگر آنها یک روز این آلبوم را منتشر کنند چه می‌شود؟ اگر بخواهند چنین کاری انجام دهند آبروی من می‌رود.

مرتضی همیشه واقعا می‌ترسید زیرا مخاطب جدید آثاری با سطح کیفی بالا و وکال متفاوت از او شنیده بود. مرتضی در ماه‌های پایانی عمرش می‌گفت که از گوشه و کنار شنیده‌ام آنها می‌خواهند مجددا این آلبوم را منتشر کنند. خدا کند بیایند و من یک آلبوم دیگر به آنها بدهم ولی آن اثر را دوباره منتشر نکنند. کار تا جایی پیش رفت که من توسط «محمدحسین توتونچیان» با مسئولان آن شرکت تماس تماس برقرار کردم و رفتم که این آلبوم را بخرم و بایگانی کنم.

مرتضی از اینکه متوجه شد من قصد خرید آلبوم گل بیتا را دارم بسیار خوشحال شد. صحبت‌های اولیه انجام شد و آن خانم دکتر به نمایندگی از شرکت ترانه سمان رقمی را پیشنهاد داد. مبلغ توسط ما مورد تایید قرار گرفت ولی رفتند و دیگر نیامدند. نکته جالب این است که آنها آلبوم «محمدرضا هدایتی» را هم به اجبار می‌خواستند به ما بفروشند. گفتند که قیمت آلبوم مرتضی سی میلیون تومان است و اگر این اثر را می‌خواهید باید آلبوم محمدرضا هدایتی را هم بخرید. ما این شرط را هم پذیرفتیم و می‌خواستیم که آلبوم گل بیتا را بایگانی کنیم تا خیال مرتضی راحت شود ولی آنها رفتند و دیگر برای مذاکره نیامدند. امروز باخبر شدم که این آلبوم منتشر شده ولی من چند سوال از مسئولان این سرکت دارم. چرا در طول این ده سال آلبوم را منتشر نکردند؟ چرا گذاشتند که مرتضی از دنیا برود و بعد این اثر را دقیقا پنج روز قبل از سالگرد آسمانی‌شدنش منتشر کنند؟ آیا درست است که می‌خواهید روح یک هنرمند فقید را عذاب بدهید؟ خدا را خوش می‌آید با این آلبوم بی‌کیفیت طرفدارانی که با خواننده محبوبشان خاطره داشتند را ناراحت کنید؟ به خداوندی خدا مرتضی پاشایی راضی به انتشار این آلبوم نیست. این آلبوم منتشر شده است و تو به عنوان یک روزنامه نگار پس از گوش‌کردن با من تماس می‌گیری و متوجه می‌شوی که چرا مرتضی از انتشار این آلبوم وحشت داشت.
 
این امکان وجود نداشت که واسطه یا میانجی‌ مانع انتشار آلبوم گل بیتا شود؟

اگر دست من بود که به هر قیمتی این آلبوم را می‌خریدم و بایگانی می‌کردم. من چه کاری می‌توانستم انجام دهم؟ زیرا دیگر مسئولیتی نداشتم و مدیریت با من نبود. آنها که می‌گفتند دیگر مهدی کرد مدیر برنامه مرتضی نیست باید فکر امروز را هم می‌کردند. باز هم دارد میراث اعتباری مرتضی از بین می‌رود. شرکت مذکور به اعتبار و آبروی مرتضی فکر نمی‌کند. می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم که حتما در مصاحبه قید کنید. رسما از مردم درخواست می‌کنم که آلبوم گل بیتا را گوش نکنند زیرا روح مرتضی بیشتر عذاب می‌کشد. به خداوندی خدا مرتضی راضی نیست و او برای این آلبوم پولی دریافت نکرده و شرکت ترانه سمان فقط یک کاغذ از او دارد. چرا در آستانه سالگرد مرتضی با احساسات طرفدارانش بازی می‌کنید؟. بازهم با انتشار آلبوم گل بیتا شاهد از بین رفتن بخش دیگری از میراث آبرو و اعتبار مرتضی هستیم و آنها که نمی‌خواهند روح مرتضی در عذاب باشد، این اثر را گوش نکنند. من تا روز آخر جلوی هرکسی که با آبروی مرتضی بازی کند می‌ایستم و امیدوارم مسئولان شرکت ترانه سمان و عوامل این آلبوم، شب سر آسوده بر بالین بگذارند.
 

قضیه انتشار دو آلبوم مرتضی پاشایی در یک پکیج چیست؟ شما هم در این کار دخیل بودید؟

خیر. پخش مجدد آلبوم‌های یکی هست و اسمش عشقه به من ارتباطی نداشته و ندارد. مسئولیت و حق پخش با آقای «رامین بصیرت‌نیا» بوده و من از این اتفاق بی اطلاع هستم.
 
و سوال آخر را می‌خواهم به موضوعی اختصاص بدهم که این روزها به چشم خودم شاهد آن هستم. مدتی است که به محض انتشار خبر یا مطلبی از مرتضی، خیلی‌ها کامنت‌های نامناسب می‌گذارند و می‌گویند «ای بابا! باز هم مرتضی پاشایی؟!». به زعم من متاسفانه یک موج پاشایی‌زدگی در میان مخاطبان ایجاد شده و فکر می‌کنید این روند و دیدگاه ناخوشایند مردم تا چه زمانی تداوم دارد؟

خواهش من از مردم این است که مرتضی پاشایی را تا صبح روز 23 آبان 93 قضاوت کنند. مرتضی رفت و دیگر دستش از این دنیا کوتاه است و هر اتفاقی که پس از او رخ می‌دهد تقصیر خودش نیست. اینکه مردم می‌گویند باز هم اسم مرتضی، منظورشان با ما است. منظور مردم با اطرافیان مرتضی است. ما برای مرتضی چه کردیم؟ ای مردم بدانید که مرتضی پاشایی همان خواننده‌ای است که تا روز 23 آبان 93 با آثارش اشک ریختید و خاطره‌سازی کردید و شاد بودید. مرتضی پاشایی اینکه امروز می‌بینید نیست.
پربیننده ترین ها