پنج جنگ "غیر ضروری" تاریخ آمریکا
پس از جنگ سال 2003 آمریکا علیه عراق، در آمریکا بحث بر سر «جنگهایی از روی ضرورت» و «جنگهایی از روی انتخاب» بالا گرفت. مخالفان جنگ عراق این جنگ را به عنوان «جنگ انتخابی» محکوم میکنند اما حامیان این جنگ از آن به عنوان «جنگ ضروری» یاد کردهاند. اگرچه آمریکا در تاریخ خود مثل هر کشور دیگری با تعدادی «جنگ ضروری» روبهرو شده است، اما برخی از «جنگهای انتخابی» که آمریکا وارد آنها شد، انتخابهای خوبی نبودند.
به گزارش ایسنا، رابرت فارلی، استاد "مدرسه دیپلماسی و بازرگانی بینالمللی پاترسون" در دانشگاه کنتاکی و نویسنده کتاب «The Battleship Book» در تحلیلی در پایگاه TNI درباره پنج جنگ غیرضروری تاریخ آمریکا مینویسد:
«در تاریخ آمریکا نیز همچون همه کشورهای دیگر جنگهایی وجود داشته که عاقلانه نبودهاند. در اینجا ما به پنج جنگ در تاریخ آمریکا که نباید این کشور درگیر آنها میشد، اشاره میکنیم:
جنگ 1812
جنگ انقلابی آمریکا (The American Revolutionary War) در پس زمینه رقابت و درگیری آنگلو - فرانسوی رخ داد. انقلاب سال 1789 فرانسه این جنگ را بدتر کرده و تهدید کشاندن جمهوری آمریکای ضعیف و دور از دسترس را به جنگ عظیم اروپایی در پی داشت. اگرچه دولت "آدامز" در آمریکا در اواخر دهه 1790 با فرانسه درگیری پیدا کرد اما آمریکا تا سال 1812 تا حد زیادی در بیرون ماندن از جنگ موفق بود.
عمده گلایههای آمریکا در جنگ 1812 مشروع بودند از جمله شکایت در خصوص فشارهایی که کشتیهای انگلیسی به ملوانان آمریکایی وارد میکردند و این که "بریتانیای کبیر" در حال دامن زدن به تنش با بومیان آمریکایی در مرز است. اما بسیاری از سیاستگذاران آمریکایی آن زمان در دیدگاهی فرصتطلبانه این جنگ را به مثابه فرصتی برای به پایان رساندن مساله کانادا به عنوان یک مساله تمام نشده جنگ انقلابی میدیدند.
در نهایت مشخص شد که آمریکا برای این جنگ آمادگی نداشته است. حملات علیه کانادا شکست خوردند. اگرچه ناوچههای نیروی دریایی آمریکا برخی موفقیتها را به دست آوردند اما در نهایت نیروی دریایی سلطنتی انگلیس آنچه را که میخواست در زمانی که میخواست انجام داد. انگلیسیها پایتخت آمریکا را به آتش کشیدند و تنها مقاومت قهرمانانه "بالتیمور" جلوی آن را گرفت. جمهوری آمریکا در آن زمان از بابت اختلافات داخلی پیش از آنکه لندن و واشنگتن صلح کنند تقریباً فرو پاشید.
جنگ "بلک هیلز" (The Black Hills War)
دولت آمریکا در 120 سال اول موجودیت خود تقریباً به شکل مداوم با قبایل بومی آمریکا در مرز غربی و گاهی در درون محدوده جمهوری آمریکا میجنگید. در برخی موارد این جنگها در نتیجه حملات سرخپوستان علیه سفیدپوستان بودند و برخی دیگر از جنگها نیز صرفاً از جانب سفیدپوستان برای کسب اراضی و منابع انجام شدند.
یکی از این جنگها به نام جنگ "بلک هیلز" در سال 1876 آغاز شد. جنگ بلک هیلز به دلیل دستاندازی سفیدپوستان به یک سری اراضی که با معاهدهای به دو قبیله سرخپوست "چیین" (Cheyenne) و لاکوتا سیوز(Lakota Sioux) داده شده بود، به وقوع پیوست. دولت آمریکا در آن زمان هم نمیتوانست و هم نمیخواست جلوی مهاجرت سفیدپوستان به بلک هیلز را بگیرد، بعد از یک سری مذاکرات بیفایده تصمیم گرفت با زور برخی از ارزشمندترین مناطق مربوط به آن را تصرف کند. این جنگ منجر به یکی از جدیترین شکستهای نظامی آمریکا در جنگ با سرخپوستان شامل نابودی یگان پیادهنظام هفتم در نبرد "لیتل بیگهورن" (Battle of Little Bighorn) شد. با این حال ترکیبی از تلاشهای نظامی و دیپلماتیک اکثریت اعضای قبایل چیین و سیوز را مجبور کرد تا تسلیم شوند و بخشی از آنها نیز به کانادا فرار کردند. بعد از آن به مدت 15 سال دیگر جنگهای پراکندهای به وقوع پیوستند و در نهایت دولت آمریکا نسبت به چیین و سیوز صلح اعلام کرد و کنترل کامل نیمه شرقی آنچه که امروز ایالت داکوتای جنوبی خوانده میشود را گرفت. تلفات و تخریبهای ایجاد شده ناشی از این جنگها به شکل مناسبی به بدرفتاری با قبایل بومی آمریکایی در سراسر قرن نوزدهم پایان داد.
جنگ بزرگ(جنگ جهانی اول)
هنگامی که در اوت سال 1914 در اروپا جنگ آغاز شد، سیاستگذاران آمریکا به درستی این جنگ را یک مساله صرفاً اروپایی دیدند. در آن زمان به رغم این حقیقت که آمریکا بزرگترین اقتصاد جهان را داشت واشنگتن هنوز به این نتیجه نرسیده بود که مسوول ثبات جهانی و حل و فصل درگیریها در جهان است. مطابق با این دیدگاه آمریکا تنها نظارهگر سوخته شدن تمدن اروپایی در این جنگ از سال 1914 تا 1918 بود و از این مساله نفع برد. "وودرو ویلسون"، رئیسجمهور وقت آمریکا در کمپین انتخاباتی سال 1916 وعده داد که از این جنگ بیرون خواهد ماند. با این حال تلاش غیر عاقلانه سرویس خارجی آلمان برای جلب حمایت مکزیک از خود در این جنگ و همچنین ظهور زیردریاییهای آلمانی این موضع را تغییر دادند. در 18 ماه حضور آمریکا در این جنگ که شدیدترین درگیریهایش در تابستان سال 1918 رخ داد، بالغ بر 116 هزار آمریکایی جان باختند. هنوز که هنوز است دانشمندان آمریکایی درباره اینکه مداخله آمریکا در این جنگ تعیینکننده بوده بحث میکنند اما این جنگ در پایان منجر به فروپاشی چهار امپراطوری شامل آلمان، روسیه، عثمانی و امپراطوری اتریش- مجارستان شده و منجر به بزرگ شدن دو امپراطوری دیگر یعنی انگلیس و فرانسه بدون حل شدن مسائل محوری مناقشه شد.
جنگ ویتنام
از میانه دهه 1940 به بعد سیاستگذاران آمریکایی چشم به توسعه جنگ در جنوب شرق آسیا داشتند. مرحله اول این جنگ شامل جنگ شبهنظامیان ویتنامی علیه اشغالگری ژاپن بود. در مرحله دوم این جنگ، شورشیان ویتنامی تمرکز جنگ را معطوف به استعمارگران فرانسوی کردند. بعد از پیروزی تاریخی نیروهای "ویت مینه"(Viet Minh) در "دین بین فو"(Dien Bien Phu) فرانسه تصریح کرد که میخواهد از ویتنام عقبنشینی کند.
از آن زمان به بعد آمریکا به شکلی اجتنابناپذیر به این جنگ کشیده شد. آمریکا جلوی اتحاد ویتنام تحت حکومت کمونیستی در دهه 1950 را گرفت؛ از رژیم "انگو دینه دیم"(Ngo Dinh Diem) در ویتنام حمایت کرد؛ برای به زانو در آوردن هانوی یک کمپین بمباران راهبردی را آغاز کرد و در نهایت مجبور شد علیه سربازان "ویت کونگ"(Viet Cong) و ویتنام شمالی وارد درگیری زمینی مستقیم شود.
اما پایان این جنگ چی بود؟ آمریکا در سال 1972 از ویتنام جنوبی عقب نشینی کرد و کشوری را بجا گذاشت که تنها برای مدتی توانست از خود در مقابل جنگهای چریکی داخلی محافظت کند. ویتنام جنوبی در نهایت نتوانست از خود در مقابل ویتنام شمالی محافظت کند و این کشور در حملهای در سال 1975 به پایان خود رسید. این پیروزی موجب درد و رنجهای انسانی فراوانی شد اما نه به اندازه درد و رنجهایی که خود این جنگ در یک دهه قبل از آن به وجود آورد.
جنگ عراق
در سال 2003 آمریکا به عراق حمله کرد با این هدف که رژیم صدام را سرنگون کند، یک دولت دموکراتیک و دوست با خود را در این کشور روی کار بیاورد و جلوی توزیع سلاحهای کشتار جمعی میان شبکههای تروریستی وابسته به عراقیها را بگیرد. در نگاه کلی هر یکی از جنبههای این جمله به نظر پوچ میرسد.
در نخستین هفتههای این جنگ آمریکا توانست پیروزیهای قابل توجهی علیه نیروهای ارتش عراق کسب کند اما نتوانست در این کشور نظمی را روی کار بیاورد. عراق سریعا غرق در چند مرحله جنگ داخلی شد که تلفات جانی و اقتصادی عظیمی را به وجود آوردند. تحقیقات گستردهای که بعد از حمله به عراق انجام شدند، هیچ برنامه سلاح کشتار جمعی در این کشور کشف نکردند و هیچ ارتباط معناداری میان رژیم قبلی با شبکه تروریستی القاعده یافت نشد.
آمریکا بعد از آن که با افزایش تعداد سربازانش در عراق در سال 2007 توانست از شدت خشونتها در این کشور کم کند، در نهایت اکثر نظامیانش را از عراق خارج کرد. اگر چه دولت جدید عراق برخی از اراضی آن را کنترل میکند اما تلاش زیادی برای مقابله با داعش دارد و در مقابل نفوذ دیگر کشورها بسیار آسیب پذیر است. بعد از این جنگ، آمریکا تبدیل به کشوری منفعل در مقابل هر گونه مداخله نظامی شد و حتی کاندیداهای جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری نیز تمایلی به حمایت از هر گونه تصمیم برای ورود به جنگ ندارند.
نتیجهگیری
شاید مهمترین مسئولیت رهبران هر کشوری اجتناب از جنگهای بد باشد. از جمله هشدارهای مهم جورج واشنگتن، اولین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در نامه وداعی که خطاب به مردم این کشور نوشت (George Washington's Farewell Address)، این است که آمریکا باید احتیاط زیادی به خرج دهد تا از هر گونه جنگ غیرضروری بیرون بماند و دور از هرگونه گرفتاری خارجی باشد. بهترین کار این است که رهبران آمریکا در زمان بررسی ماجراجوییهای خارجی بیشتر، خیلی زیاد این توصیه جورج واشنگتن را مد نظر داشته باشند.»
گزارش خطا
آخرین اخبار