کدام بهترند؛ اوباما یا پوتین؟
این پرسش درستی نیست كه كدام يك از روسايجمهوري عملكرد بهتري دارند،«باراك اوباما» يا «ولاديمير پوتين»؛ چرا كه هردوي آنان تا حد زیادی به گزارشهای اطلاعاتی و توصیه مشاوران مورد اعتمادشان وابستگی دارند و نه صرف قضاوت خودشان. البته با اقدام اخیر روسیه در سوریه، بسیاری از افراد این موضوع را مطرح میکنند آیا واقعا کرملین یک بار دیگر سر کاخ سفید را کلاه گذاشت، آن را خلع سلاح کرده و از آن امتیاز گرفت.
آیا اینطور است؟ آیا مأمور سابق «کگب» در برابر استاد سابق رشته حقوق و برنامهریز اقدامات اجتماعی امتیاز به دست آورده است؟ و راستی سیر تحولات جاری به ما درباره توانایی هر یک از این دو کشور برای فرمولیزهکردن و اجرای سیاست خارجی مؤثر، چه میگوید؟
یک راه برای پرداختن به این سؤال آن است به اینکه هر یک از این دو کشور در هفت سال گذشته بیشتر از چه میترسیدند، نگاه گستردهتری کنیم. عملکرد پوتین تا مدتی خوب بود: اقتصاد روسیه از سال ۲۰۱۲ بهسرعت رشد کرد که تا حدی بنا بر رشد قیمت نفت و بهای کالاها بود. این کشور وارد سازمان تجارت جهانی شد و آنچه به «تنظیم مجدد» روابط مشهور بود، میزانی از نزدیکی را به روابط پایدار بین واشنگتن و مسکو برگرداند، اما پس از آن، عملکرد کلی پوتین کمتر جذاب به نظر میرسد: اقتصاد روسیه اکنون در یک رکود جدی است درحالیکه اقتصاد آمریکا بهنسبت مسیر خوبی را در پیش گرفته است.
موضوع دیگری که به همان اندازه مهم است، آن است آمریکا در هفت سال گذشته هیچ متحد کلیدی و مهمی را از دست نداده و روابطش با تعداد زیادی از کشورها از قبیل هند، ویتنام و... به طرز قابل ملاحظهای بهبود یافته است. البته روسیه و چین اکنون همکاری بیشتری دارند اما آنها را بهسختی میتوان متحدان نزدیک دانست. در همان حال، بحران اوکراین به روابط روسیه با اروپا طرز قابل ملاحظهای صدمه زده است و سبب شده روسیه از جی۸ تعلیق شود. بهتازگی آمریکا یک توافق تجاری گسترده با مجموعهای از شرکای آسیایی امضا کرد درحالیکه تلاشهای پوتین برای ایجاد اتحادیه گمرکی اوراسیایی تا حد زیادی شبیه به تولد نوزاد مرده بوده است و آن حقیقت که پوتین احساس اجبار کرده روی سوریه سرمایهگذاری و شرطبندی کند، به ما میگوید وضعیت و جایگاه کلی او در خاورمیانه متشنج است.
در نقطه مقابل و باوجود تنشهای اخیر، آمریکا هنوز هم پیوندها و ارتباطات نزدیکی با اسرائیل، مصر، عربستان سعودی، کویت، اردن، بحرین و امارات متحده عربی دارد و روابط پرتنش آن با دشمن دیرینهاش یعنی ایران تا حدی بهتر شده است. موضوع محوری آن است هرگونه ارزیابی مبتنی بر انصاف باید به اوباما و تیمش به دلیل ادامه ایجاد روابط مفید و سودمند با خارج از کشور و پرهیز از باتلاقهای پرهزینهای که جورج بوش و نومحافظهکاران کشور را به آن کشاندند، اعتبار داد.
البته فرار از این حس سخت است که پوتین با وجود داشتن برگ و دست ضعیفتر در بازی، از اوبامایی که دست و کارت قویتری داشته، بهتر بازی کرده است. این تصورات و درکها تا حدی به این دلیل ایجاد شده که اوباما وارث چندین شکست و ناکامی کامل بود اشتباه اصلی و مهم اوباما آن بود که به اندازه کافی برای خلاصی از رویکردهای غیرسالم سلف خود اقدام نکرد. او باید زودتر از افغانستان خارج میشد و هرگز به فکر تغییر رژیم در لیبی نمیافتاد. در نقطه مقابل، وقتی به ایفای نقش فعالتر روسیه نگاه میکنیم، در نگاه اجمالی، پوتین بهنظر موفق میآید بهویژه اگر به وضعیت روسیه در سال ۱۹۹۵ یا حتی سال ۲۰۰۰ بنگریم.
اما پوتین یک اقدام را درست انجام داد: او اهداف و مقاصد ساده و ابتدایی که حصول آنها بهنسبت آسان بودند را در پیش گرفت. در اوکراین او یک هدف فراگیر داشت و آن ممانعت از حرکت و نزدیکترشدن این کشور به اتحادیه اروپا و درنهایت عضویت کامل آن در اتحادیه اروپا و سپس عضویت در ناتو است. او علاقهای به تلاش برای تسلط بر همه اوکراین یا تبدیل آن به مستعمره روسیه نداشت و «درگیری فریز و منجمد» کنونی در آنجا برای رسیدن او به هدف غاییاش کفایت میکند. حصول به این هدف منفی سخت نبود، چراکه اوکراین کشوری فاسد، از نظر داخلی متشتت و دقیقا در مجاورت روسیه بود. این خصیصهها کار را برای پوتین برای استفاده از میزانی از زور ساده کرد و همچنین کار را برای هرکس دیگری که خواهان پاسخ و واکنش به آن بود، سخت کرد.
به عبارت دیگر، پوتین بهنظر موفقتر میآید چون اهدافش مطابق با منابع محدودش هستند. او دوست دارد درباره هژمونی آمریکا شکایت کند اما از او سخنرانیهایی مبنی بر اینکه چطور سرنوشت روسیه مقرر بر اعمال «رهبری» بر کل سیاره است، نمیشنوید. قدرت و امنیت جغرافیایی آمریکا به رهبرانش اجازه میدهد اهداف جاهطلبانه تعیین کنند اما حصول به اغلب آنها برای امنیت و توفیق آمریکا حیاتی و سرنوشتساز نیستند. گاهی اوقات دیپلماسی موفق میشود (شبیه به توافق هستهای ایران، توافق تجارت آزاد و...) اما اغلب سبب سوق ما به درگیریها و مسائل پیچیدهای میشود که ما نه میتوانیم در آن پیروز شویم و نه از آن دور شویم. خب، چه کسی استراتژیست بهتری است؟ از یکسو اوباما درک اساسی واقعگرایانه دارد و میفهمد منافع آمریکا در بسیاری از جاها محدود هستند. او همچنین این را متوجه است که ظرفیت ما برای دیکتهکردن نتیجه و پیامد محدود است بهویژه وقتی مسائل پیچیده مهندسی اجتماعی در جوامع متشتت بسیار متفاوت از ما مطرح میشود. اما پوتین در نقطه مقابل، کار بهتری در وصلکردن اهدافش با منابع در دسترسش انجام داده که این موضوع یکی از خصیصههای استراتژیست خوب است. شکست و ناکامی او آن است که همه اینها کوتاهمدت و در ذات تدافعی است؛ او در حال جنگ بر سر مجموعه اقداماتی است که مانع از وخیمشدن بیشتر جایگاه جهانی روسیه شود و نه اینکه برنامهای را در پیش بگیرد که شاید قدرت روسیه و جایگاه آن را در دوره طولانیمدت گسترش دهد.
منبع: روزنامه شرق
گزارش خطا
آخرین اخبار