شفیعی کدکنی از زبان جمال میرصادقی
جمال میرصادقی نویسنده معاصر به مناسبت تولد دکتر شفیعی کدکنی یادداشتی را در روزنامه اعتماد منتشر کرد.
تازه ازدواج کرده بودیم. هم من و هم کدکنی. رفته بودیم «زربند» برای تفریح. خیلی ناگهانی و خونسرد، وسط حرفهای روزمره و از هردری سخنی گفت: « صحبت کردهام که بیایی دانشگاه و از ترم دیگر درس بدهی».
معلم بودم، داستان هم مینوشتم. اما هیچ تصوری از کار پژوهشی نداشتم. گفتم نمیتوانم. اما قبول نکرد. با همان خونسردی و انگار نه انگاری که در لحنش بود، گفت: « دوماه وقت داری که بروی و خودت را آماده کنی». یک ترم درس دادم و بعد انقلاب فرهنگی شد و دانشگاهها تعطیل.
اما از همان مبحثهای کلاس، کتاب «داستان، رمان و قصه کوتاه» را منتشر کردم که بعدها نامش عوض شد و با عنوان «ادبیات داستانی» به چاپ هشتم رسید. به این کار علاقهمند شدم و بعد از آن سراغ عناصر داستانی رفتم و کتابهای دیگر. کتابهایی که نقطه شروع همه آنها از رفاقت قدیمی و ٥٠ ساله من با شفیعیکدکنی میآید.
محمدرضا شفیعی کدکنی رفاقت را در حق من تمام کرد و هرآنچه امروز دارم، از همان روزی میآید که رفاقت کرد و مرا به دانشگاه برد. کدکنی برای من رفیقی است که رفاقتش همتا ندارد. اما در کنار این رفاقت، ٥٠ سال است که دانشمندی بزرگ و انسانی منزه و فرهیخته را میشناسم. مردی را میشناسم که میتوانست همان اوایل انقلاب پیشنهاد همدرسش آیتالله خامنهای را قبول کند و چهرهای دولتی شود، اما برخلاف تمام تواناییها ترجیح داد که سکان دانش را نگه دارد و به ادبیات و پرورش نسلهای مختلف دانشجویان ایرانی اکتفا کند؛ مردی که با تمام دانش و اهمیتش، هیچوقت هیچ پیشنهادی برای تدریس در دانشگاههای خارج از کشور را قبول نکرد و بیشتر از سه ماه، هیچوقت نتوانسته از ایران دور باشد.
مردی که وقتی به او زنگ میزنند تا جایزهای را به نامش بزنند، گوشی را قطع میکند و هیچ نمیخواهد به جز همان پرورش دانش و سواد. شفیعی کدکنی یکی از بزرگترین چهرههای معاصر ادبی با فضل و دانشی مثالزدنی است. دانشمندی که این سرزمین نظیر او بسیار داشته، اما فرصت مغتنم همعصر بودن با کدکنی، نشستن سر کلاس درسش و یاد گرفتن، فرصتی است بسیار ارزشمند و بزرگ. شفیعی کدکنی در یک جمله انسانی منزه، فاضل، فرهیخته و البته آزاده است که برخلاف تمام این بزرگی، شبیه یکنفر از شهروندان معمولی این سرزمین سرکلاسهای درسش میرود یا پژوهشهای بزرگ در ادبیات کهن و معاصر را به سرانجام میرساند تا بسازد جهانی را که نسلهای آیندهاش باسواد و فرهیخته و آگاهند. مرد فاضلی که رفاقتش شانس بزرگ زندگی من بود و تولدش برای ما بسیار مبارک است.
تازه ازدواج کرده بودیم. هم من و هم کدکنی. رفته بودیم «زربند» برای تفریح. خیلی ناگهانی و خونسرد، وسط حرفهای روزمره و از هردری سخنی گفت: « صحبت کردهام که بیایی دانشگاه و از ترم دیگر درس بدهی».
معلم بودم، داستان هم مینوشتم. اما هیچ تصوری از کار پژوهشی نداشتم. گفتم نمیتوانم. اما قبول نکرد. با همان خونسردی و انگار نه انگاری که در لحنش بود، گفت: « دوماه وقت داری که بروی و خودت را آماده کنی». یک ترم درس دادم و بعد انقلاب فرهنگی شد و دانشگاهها تعطیل.
اما از همان مبحثهای کلاس، کتاب «داستان، رمان و قصه کوتاه» را منتشر کردم که بعدها نامش عوض شد و با عنوان «ادبیات داستانی» به چاپ هشتم رسید. به این کار علاقهمند شدم و بعد از آن سراغ عناصر داستانی رفتم و کتابهای دیگر. کتابهایی که نقطه شروع همه آنها از رفاقت قدیمی و ٥٠ ساله من با شفیعیکدکنی میآید.
محمدرضا شفیعی کدکنی رفاقت را در حق من تمام کرد و هرآنچه امروز دارم، از همان روزی میآید که رفاقت کرد و مرا به دانشگاه برد. کدکنی برای من رفیقی است که رفاقتش همتا ندارد. اما در کنار این رفاقت، ٥٠ سال است که دانشمندی بزرگ و انسانی منزه و فرهیخته را میشناسم. مردی را میشناسم که میتوانست همان اوایل انقلاب پیشنهاد همدرسش آیتالله خامنهای را قبول کند و چهرهای دولتی شود، اما برخلاف تمام تواناییها ترجیح داد که سکان دانش را نگه دارد و به ادبیات و پرورش نسلهای مختلف دانشجویان ایرانی اکتفا کند؛ مردی که با تمام دانش و اهمیتش، هیچوقت هیچ پیشنهادی برای تدریس در دانشگاههای خارج از کشور را قبول نکرد و بیشتر از سه ماه، هیچوقت نتوانسته از ایران دور باشد.
مردی که وقتی به او زنگ میزنند تا جایزهای را به نامش بزنند، گوشی را قطع میکند و هیچ نمیخواهد به جز همان پرورش دانش و سواد. شفیعی کدکنی یکی از بزرگترین چهرههای معاصر ادبی با فضل و دانشی مثالزدنی است. دانشمندی که این سرزمین نظیر او بسیار داشته، اما فرصت مغتنم همعصر بودن با کدکنی، نشستن سر کلاس درسش و یاد گرفتن، فرصتی است بسیار ارزشمند و بزرگ. شفیعی کدکنی در یک جمله انسانی منزه، فاضل، فرهیخته و البته آزاده است که برخلاف تمام این بزرگی، شبیه یکنفر از شهروندان معمولی این سرزمین سرکلاسهای درسش میرود یا پژوهشهای بزرگ در ادبیات کهن و معاصر را به سرانجام میرساند تا بسازد جهانی را که نسلهای آیندهاش باسواد و فرهیخته و آگاهند. مرد فاضلی که رفاقتش شانس بزرگ زندگی من بود و تولدش برای ما بسیار مبارک است.
گزارش خطا
نظر شما
آخرین اخبار