می تَراوَد مَهتاب/ نیمایوشیج

کد خبر: ۸۳۴۳۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۴ - ۲۲:۳۱


می تَراوَد مَهتاب
می درخشد شَب تاب،
نیست یک دَم شِکَنَد خواب به چشمِ کَس ولیک
غَمِ این خُفته ی چند
خواب در چشمِ تَرَم می شکند.
نگران با من اِستاده سَحَر
صبح می خواهد از من
کز مبارکْ دَمِ او آوَرَم این قومِ به جانْ باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از رَهِ این سفرم می شکند... نیما یوشیج
 

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
برکمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می‌خواند شما را...
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
عنایت الله بصیر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
0
0
ازگل می طراوت بسان مشک. ازکوزه می تراودبسان اشک
پربیننده ترین ها