ویکی لیکس علیه امپراتوری

کد خبر: ۸۲۸۸۱
تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۴ - ۲۰:۵۶
جورج اورول روزگاری گفته بود: در زمانه‌ای که فریب یک واقعیت جهان‌شمول است، گفتن حقیقت یک عمل انقلابی است. ما در زمانه‌ای تاریک به‌سر می‌بریم؛ زمانه‌ای که پروپاگاندای فریب و نیرنگ زندگی تمامی ما را متأثر کرده است؛ چنان‌که گویی واقعیت سیاسی خصوصی شده و توهم، مشروع و توجیه‌پذیر. عصر اطلاعات دیگر چیزی جز عصر رسانه‌ها نیست؛ یک خط مونتاژ سوررئال از کلیشه‌ها و پنداشت‌های غلط که سیاست، سانسور، جنگ، دادرسی و حتی سرگرمی‌های ما را اسیر رسانه کرده است. فناوری‌های شگفت‌آور امروزی هم‌زمان به دوست و دشمن ما بدل شده‌اند. هرگاه که کامپیوتر خود را روشن می‌کنیم یا دستگاهی دیجیتال را به دست می‌گیریم، محکوم به کنترل و نظارت بر عادات‌ و فعالیت‌های روزمره خود و همچنین دروغ و دغل‌کاری هستیم. ادوارد برنیز که اصطلاح «روابط‌عمومی» را به عنوان معادلی نرم‌تر برای واژه «پروپاگاندا» جعل کرده است، وضعیت امروزین را بیش از 80 سال پیش پیش‌بینی کرده و از آن به عنوان «دولت نامرئی» نام برده بود. او نوشته است: «مجموع آنانی که این عناصر نامرئی دموکراسی مدرن را دستکاری می‌کنند، دولتی نامرئی تشکیل می‌دهند که قدرت حاکمه حقیقی در کشور ماست... ما و اذهان، سلایق و ایده‌هایمان توسط آن کسانی اداره، قالب‌بندی و شکل‌دهی می‌شویم که هیچ‌گاه از وجود آنان باخبر نبوده‌ایم». هدف از تشکیل این دولت نامرئی، تسخیر ما، یعنی استیلا بر آگاهی سیاسی و درک ما از جهان و توانایی‌مان برای تفکر مستقل و تشخیص حقیقت از دروغ است که به صورت‌بندی جدیدی از فاشیسم پهلو می‌زند؛ همان فاشیسمی که به‌حق در کاربرد آن محتاط بوده و ترجیح می‌دهیم آن را در سوسوی گذشته دست‌نخورده باقی بگذاریم، اما گونه مدرن و مزمن آن اکنون در قالب خطری شتابنده بازگشته است. درست همانند دهه 30 میلادی، دروغ‌های بزرگ با نظم و ترتیبی بسان یک مترونوم، تحویل عموم داده می‌شود و آنانی که این حقایق رسمی، این افراط‌گرایی را مورد تردید قرار می‌دهند، نیازمند درمان تشخیص داده شده و برچسب رادیکال، حالا به هرمعنایی، می‌خورند. دگراندیشی واقعی شاید اکنون به امری نامعمول و غیرمتعارف بدل شده باشد، اما آنانی که ساز مخالف می‌زنند، هیچ‌گاه بیشتر از امروز واجد اهمیت نبوده‌اند. کتاب تازه انتشاریافته پرونده‌های ویکی‌لیکس ‌پادزهر همان فاشیسمی است که هیچ‌گاه سخنی از خود به میان نمی‌آورد.

این کتاب درست به همان اندازه که خود سایت ویکی‌لیکس انقلابی بود، انقلابی است؛ انقلابی به همان معنایی که اورول مدنظر داشت، چرا که به ما می‌گوید نیازی نیست تا به دروغ‌های روزمره تن داده و ساکت بمانیم، بلکه می‌توان همان‌طور که باب مارلی در یکی از آهنگ‌هایش می‌خواند، خود را از بردگی ذهنی رهایی بخشیم. البته جولیان آسانژ در مقدمه این کتاب یادآوری می‌کند انتشار پیام‌های محرمانه قدرت‌های بزرگ هیچ‌گاه به خودی خود کافی نیست، بلکه آنچه به‌شدت اهمیت دارد، فهم، رمزگشایی و جای‌گذاری آنان در متن و زمینه حافظه امروزی و تاریخی‌مان است. این چشم‌گیرترین دستاورد مجموعه منتشرشده است که نه‌تنها حافظه ما را بازپس می‌گیرد، بلکه علل و انگیزه‌ها را با آن جنایاتی پیوند می‌دهد که برآمده از زهدان چپاولگر ایالات متحده، از ویتنام تا آمریکای مرکزی و از خاورمیانه تا اروپای شرقی را در چنبره آشفتگی و نابسامانی انسانی گرفتار کرده است. این کتاب تمامی این حقایق را یکی پس از دیگری آشکار می‌کند؛ حقایق موجود درباره گوآنتانامو، عراق، افغانستان، آمریکای لاتین و جنگ با تروری که همواره جنگ به‌وسیله ترور بوده است. با خواندن پرونده‌های ویکی‌لیکس، به یاد هوارد زین، تاریخ‌شناس فقید آمریکایی، می‌افتم که اغلب از قدرتی سخن می‌گفت که دولت‌ها نمی‌توانند منکوب کنند؛ گفته‌ای که به‌خوبی ویکی‌لیکس و تمامی آن دیگر افشاگران حقیقی را توصیف می‌کند که می‌توانند در شجاعت کم از همتایان ویکی‌لیکسی خود نداشته باشند. تهور جولیان آسانژ که درون اتاقی در سفارت اکوادور در لندن حبس شده، پاسخی رسا به تمامی آن بزدلان و قدرت‌های سرکشی است که به او تهمت زده و درصدد هستند تا با راه‌اندازی جنگی علیه دموکراسی، از آسانژ و امثال او انتقام بگیرند؛ تهدیدهایی که هیچ‌کدام، حتی ذره‌ای، آسانژ و هم‌رزمان او در ویکی‌لیکس را از ادامه حرکت منصرف نکرده است. آیا این قابل ستایش نیست؟
پربیننده ترین ها