ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران/ شفیعی کدکنی
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیـــداری ستـــاره در چشـــم جویبـــاران
آینــه نــگاهــت پیـــوند صـبـح و سـاحل
لبـخنــد گاه گاهــت صبـح ستــاره بـاران
بـاز آ کـه در هــوایت خامـوشـی جنونم
فریادها برانگیـخت از سنگ کوهساران
ای جویبـار جاری، زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بیشماران
گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیـرون نمی توان کرد حتـی به روزگـاران
بیـگـانـگی ز حـد رفـت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیــوار زنــدگــی را زیــن گـــونــه یــادگــاران
ایــن نــغـمــه محـبـت، بعد از من و تو ماند
تا در زمــانــه باقیــســت آواز بــاد و بـاران
گزارش خطا
خوب بود، مرسی
آخرین اخبار