ناگفتههای بازیگر «مسافران» از هما روستا
مژده شمسایی در پی درگذشت هما روستا متنی را منتشر کرد.
بازیگر «مسافران» در این متن که نسخهای از آن در اختیار ایسنا قرار گرفته آورده است: «وقتی قرار شد نقش «ماهرخ»، فیلم «مسافران» را بازی کنم موجی از مخالفتها به حرکت درآمد. از خودیها و غیرخودیها. به بهانهی مصلحت، خیر خواهی، ضوابط و ... یکی از کسانی که به شدت با بازی من مخالف بود خانم هما روستا بود، گرچه مرا نمیشناخت و نمیدانم شاید حتی هرگز هم ندیده بود. آن روزها نمیدانستم و درک نمیکردم چرا و شاید موضوع را شخصی تصور میکردم.
اما سالهای سال بعد احساس کردم حالا میدانم چرا آن روزها هما روستا دخترک تازه از راه آمده را دوست نداشت و یا شایستهی نقش اول فیلم مهمی از سینمای ایران نمیدانست، گرچه حتی میدانست بیضایی برای نقشش بدنبال نابازیگر است.
دانستم مخالفت او به معنای مخالفت با شخص من نبوده بلکه ریشهای عمیق تر داشته و از زخمی میآمده برپیکرهی حرفهای که بسیار دوستش میداشته. این مخالفت گرچه هیچوقت در حضور من بروز بیرونی نداشت چه او زنی عاقل و باتدبیر بود اما سبب شد که رابطهی ما در طول کار و بعد از آن در دیدار های اغلب دیر به دیر که داشتیم همواره بسیار با احترام ولی در عین حال با فاصله باشد.
گر چه با گذشت سالها صمیمانهتر و مهربانتر و دوستتر شدیم. هما روستا در نظر من مانند بسیاری بازیگران دیگر ایرانی و به ویژه زنان بازیگر جایگاه واقعی خودش را در سینما و تاتر نیافت. او بسیار بیش از این میتوانست بازی کند. استعداد و قابلیتهای او بسیار بیشتر از کارهایی است که از او باقی مانده.
امروز که به کارنامهی او نگاه میکنیم، کارنامهای که به گفتهی برخی کارنامهی درخشان بازیگری هما روستاست؛ آیا تعداد کارهایش جوابگوی چهل و چهار سالی هست که در کار سینما و تاتر بوده؟! و تازه واقعا از بازی در چه تعداد آنها قلبا راضی و خوشحال بود؟! در روزها و ماهها و سالهایی که کار نمیکرد چه بر او میگذشت؟! ایمان دارم که آرزوی بازی در نقشهای بسیاری را داشت که به دلایل گوناگون فرصتش را نیافت یا این فرصت از او دریغ شد.
دستکم هر کاری که از حمید سمندریان اجازه و امکان بر صحنه بردن نیافت فرصت جان بخشیدن به نقشی از هما روستا هم گرفته شد و قطعا حمید سمندریان برای کار خودش جدا و برای بازی نکردن هما جداگانه و مضاعف اذیت شد و غصه خورد.
ایمان دارم نقشهایی که در خیالش بازی کرد بسیار بیشتر از نقشهایی بود که در واقع بازی کرد. زمان در حرفهی بازیگری نکتهی تعیین کنندهای است و تعارف ندارد. تحمل اینکه دیگر نمیتوانی برخی نقشها رو به دلیل گذر زمان بازی کنی اصلا آسان نیست وقتی بسیار نقشها و آرزوها در سر داری. وقتی خودت را در آغاز راه میدانی اما دیگران به چشم پیشکسوت به تو نگاه میکنند.
وقتی هنوز در دل آرزو داری نقش دختر جوان و سرخوش و عاشق را بازی کنی ولی نقشهایی که بهت پیشنهاد میشود نقش زنان میانسال و افتاده و خموده است. بتدریج تلخ میشوی، غمگین میشوی، خودت را کنار میکشی، با حرفه قهر میکنی اما چون بسیار دوستش داری وسوسه میشوی، خودت را قانع میکنی، برمیگردی کار میکنی.
بخت یارت باشد فقط برای دوران کوتاهی احساس رضایت میکنی یا از همان آغاز احساس پشیمانی میکنی و با خودت درگیر میشوی که ای کاش نمیرفتم و تنها با رویاهایم زندگی میکردم اما در همان حال میدانی بازیگر باید بر صحنهی واقعی بازی کند، دیده شود، نقد شود تا رشد کند.
پس نمیتوانی همیشه ستارهی رویاهای خودت باشی و خلاصه درگیری ادامه دارد و این چرخه تکرار میشود و تکرار میشود و تکرار میشود. خیال میکنم این دنیای درونی بسیاری از بازیگران مستعد و سختگیر و حساس ایرانی مثل هما روستا است.
کسانی که خودشان میدانند توانایی کارهای بسیار بیشتری داشتند که نشد. کسانی که وقتی به پشت سر نگاه میکنند با خود میگویند، این همهی آن نبود که از من میآمد. اما میدانم تمام این سالها یک چیز تسلی بخش و باعث شادی روح و جانش بود و آن زندگی کنار حمید سمندریان بزرگ بود که سراسر شور بود و عشق بود و نشاط و از صمیم قلب هما را دوست داشت و به او عشق میورزید. میتوانم تصور کنم این سه سال بیسمندریان چه تلخ و چه دشوار به هما گذشت. شاید کودکانه و ساده انگارانه باشد اما دوست دارم خیال کنم که امروز در جهانی دیگر حمید سمندریان نمایشی را بر صحنه میبرد که هما روستای جوان و با نشاط ستارهی آن است.»
گزارش خطا
آخرین اخبار