١٤ سال پس از ١١ سپتامبر
لحظهای که هواپیماهای القاعده برجهای دو قلوی نیویورک را هدف خود قرار داد، هیچکس نمیدانست که منطقهای در صدها کیلومتر آن طرفتر باید خود را آماده تغییر کند؛ تحولات عظیمي که بسيار سریع انجام شد، بهطوریکه در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۲، دقيقا يك سال بعد، عراق و افغانستان چهره خود را دگرگونشده دیدند. شاید بتوان اینطور گفت که نخستین و جدیترین واکنش «جورج دبلیو بوش»، رئيسجمهوري سابق آمريكا، به ١١ سپتامبر هجوم هواییاش به افغانستان و مقابله جدی با القاعده بود که البته برای رسیدن به مأموریت خود، که پاکسازی آن کشور از تروریستها بود، هزینه زیادی نپرداخت؛ اما اتفاق بزرگتری که محصول فروریزی برجهای دو قلو خوانده میشود، نشانهگیری آمریکا به سوی هدفی به نام «صدام حسین»، ديكتاتور سابق عراق، بود تا او را که به دراختیارداشتن انرژی اتمی متهم بود، خلع کنند و به باور خود باعث شوند در وهله اول خاورميانه و در مرحله بعدی، دنیا از «شر» رژیمی که تسلیحات هستهای در اختیار دارد، نجات پیدا کند. ایالات متحده آمریکا برهمیناساس دنیا را بعد از ۱۱ سپتامبر به دو قسمت تسلیحاتی و غیرتسلیحانی تقیسم کرد تا هم بتواند انتقام بگیرد و هم البته به این فکر باشد که سهم درخور توجهی از ذخایر نامتناهی انرژی خاورمیانه را از آنِ خود کند. به گفته كارشناسان، در حقيقت ١١ سپتامبر بهانهاي بود كه آمريكا به آرزوي ديرينه خود دست يابد؛ آرزويی كه فقط به تصاحب چاههاي نفتي اعراب محدود نميشد، بلكه واشنگتن خواهان سلطه سياسي بر اين منطقه گسترده بود؛ بنابراین ارائه طرح خاورميانه بزرگ از سوی متفكران آمريكايي را ميتوان در همين زمينه تفسير كرد.
حالا در شرایطی که ١٤ سال از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میگذرد، افغانستان و عراق را باید افغانستان و عراقی متفاوت با آنچه قبل از حادثه نیویورک بودند، تلقی کرد و گفت منطقه نفتی در حالی حیات خود را ادامه میدهد که آشکارا میتوان تأثیر آمریکا را در شرایط جدیدش مشاهده کرد؛ آمریکایی که البته از همان ماههای نخست پایان جنگ خاورمیانه، فشارهای زیادی را تحمل کرد و به طور دائم به خروج قطعی و دائمی از عراق و افغانستان ترغیب میشد؛ اما آنها با گفتن اینکه «منطقه برای رسیدن به امنیت کامل به حضور نظامی ما احتیاج دارد»، اصرار بر ماندن داشتند تا تحلیلهای متفاوتی مطرح شود.
عدهای آمریکا را به نوعی ناجی منطقه میدانستند و حتی دولتهای جدید عراق و افغانستان هم همکاری نزدیکی با واشنگتن داشتند و به کشورهايی كه حضور نظامی داشتند، اجازه تأثیرگذاری در تصمیمگیریهای مهم خود را میدادند؛ البته گروهی هم تأكيد ميكردند جهان سلطه، ۱۱ سپتامبر را بهانهای قرار داد تا با حضور و البته نفوذ در منطقه شرایطی به وجود آورد که هم شریک منافع نفتی باشد و هم به نوعی مدیریت منطقه را در حیطه اختیارات خود ببیند و از اینجا بود که «چرایی اصرار آمریکا به حضور در خاورمیانه»، به یکی از بزرگترین و البته مبهمترین ابهامهای ١٤ سال اخیر بدل شد. نکته مشخص البته این است که آمریکا در شرایط فعلی حضور فیزیکی خود را، طبق قول و قرارهایی که رئيسجمهوري كنوني این کشور در سال ۲۰۰۷ داد، کمرنگتر کرده است؛ اما بر کسی پوشیده نیست که خاورمیانه طعمهای چرب و لذیذ برای آمریکا و غرب است و بههمیندلیل نمیتوان با قاطعیت نظر داد که رابطهای که آنها در آینده با خاورمیانه خواهند داشت، چگونه خواهد بود؛ آیا روزی فرا میرسد که آنها برای همیشه رخت بربندند و بر میهمانی خودخواسته خود خط پایان بکشند یا همچنان خاورمیانه باید میزبانی تحمیلی آمریکا و غرب را به جان بخرد.
منبع: روزنامه شرق
گزارش خطا
نظر شما
آخرین اخبار