سالار عقیلی: قناري فطرتم تا زندهام آواز ميخوانم
سالار عقيلي امسال در اكسپوي2015 كه در ميلان ايتاليا برگزار شد به عنوان نماينده ايران حضور يافت و توانست چهره جديدی از موسيقي ايراني را در عرصه جهاني به نمايش بگذارد. او در مراسم روز ملي ايران كه اول شهريورماه 1394 با حضور مقامات ايراني و 100 كشور و مقامات مسئول ايتاليايي در اكسپو ميلان برگزار شد، به اجراي موسيقي اصيل ايراني پرداخت. عقيلي كه به تازگي آلبوم «سر هزارساله» را در همراهي با كيوان كيانيان منتشر كرده است، نماينده مردم هنردوستي شد كه حرفهايشان از حنجره او به جهانيان رسيد. گفتگوی آرمان را با سالار عقیلی در ادامه ميخوانيد:
شما به عنوان نماينده ايران در اكسپو 2015ميلان ايتاليا حضور داشتيد. با توجه به اينكه در ايران خوانندههاي ديگري نيز در اين عرصه فعاليت دارند، فكر ميكنيد چرا از شما براي حضور در اين اكسپو دعوت به عمل آمد؟
سوال جالبي است كه چرا از ايران من انتخاب شدهام اما نميتوانم به آن پاسخ بدهم. دليلش مشخص است و قطعا شما ميدانيد. اجازه بدهيد من به اين سوال پاسخ ندهم. فقط ميتوانم بگويم بسيار خوشحالم كه من براي اين اكسپو انتخاب شدم. خوشحالتر هستم كه توانستيم برنامه خوب و قابل دفاعي را اجرا كنيم و بدرخشيم و بازهم خوشحال هستم كه توانستيم نام ايران را پرآوازهتر كنيم و سربلند شويم.
مبناي انتخاب چه بوده است؟ شايد اگر اين مبنا روشن شود، به پاسخ سوال خود برسيم.
مبناي انتخاب مشخص است. مثل اين ميماند كه بگويند چرا فلان فيلم كه در آن آقاي عزتا... انتظامي حضور داشته، فروش زيادي كرده است. اين اصلا دليل نميشود. مردم از هنرمندان خود حمايت ميكنند و من هم به هر حال خوانندهاي هستم كه سالهاست ميخوانم و مردم با من ارتباط برقرار ميكنند.
ويژگيهاي اين اكسپو چه بود؟
اكسپو رويدادي فرهنگي ـ تجاري است كه هر 5سال يك بار در كشورهاي مختلف برگزار ميشود. اكسپو 2015 در شهر ميلان ايتاليا و به مدت شش ماه از 1 مي تا 31 اكتبر 2015 با موضوع تغذيه زمين، انرژي براي حيات، برگزار میشود. من به عنوان نماينده موسيقي ايران در ملل انتخاب شدم براي اجراي كنسرت با گروه «راز و نياز». كنسرت بسيار خوبي برگزار كرديم و همهچيز خوب بود، هم كنسرت و هم فضا، فضاي بسيارخوبي بود و ما موسيقي ايران را به ملل مختلف معرفي كرديم.
براي اين اكسپو چه آثاري اجرا شدند؟
يك سري از قطعات ساخته خودم در دستگاه نوا، و يك سري از كارهاي قديمي مانند «خوشهچين»، «وطن» و... اجرا شدند.
چرا از آلبوم جديد خود با عنوان «سر هزارساله» قطعهاي اجرا نكرديد؟
به اين دليل كه اجراي قطعات آن مستلزم اين است كه اركستر خودش حضو داشته باشد تا بتوان آنها را به اجرا درآورد. در واقع همان گروهي كه ما با آن همكاري كرديم، به نام گروه «بالوشان»، بايد با همانها اجرا میکردیم. چون فضاي اين آلبوم، فضايي خاص است كه تنبور ايجاد كرده است و بخشي از آن نيز موسيقي مقامي است. بنابراين نميشد با گروه خودم آنها را اجرا كنيم. البته درصدد هستيم كه با كيوان كيانيان آهنگساز اين آلبوم، قطعات آن را در داخل و خارج از كشور و به همت شركت ايران گام كه ناشر اين كار است، اجرا كنيم. خودم هم خيلي دوست دارم كه اين اتفاق خيلي زود بيفتد.
به عنوان تنها نماينده ايران كه در اين اكسپو حضور داشت، فكر ميكنيد چقدر توانستيد در زمينه شناخت موسيقي ايران به جهان مثمرثمر باشيد؟
خيلي زياد! حدود 60درصد افراد حاضر در سالن خارجي و 40درصد بقيه ايراني بودند و با اينكه من ميخواندم و برنامه اجرا ميكردم، حواسم بود و ميديدم كه اينها به دقت گوش ميكنند و سرتكان ميدهند، براي من خيلي جالب بود. موسيقي يك زبان بينالمللي است و نيازي نيست كه حتما آدم كلام آن را بفهمد. مثل جواني كه به موسيقي غرب علاقهمند است و با موسيقي و ملودي آن ارتباط برقرار ميكند و لذت ميبرد، نيازي به شعر ندارد. براي همين است كه از موسيقي به عنوان زبان بينالمللي ياد ميكنند. موسيقي ايراني هم به دليل پتانسيلهايي كه دارد، با هيچ جاي جهان قابل مقايسه نيست و ديده نشده است. اين تحريرها، آوازها و... همگي متعلق به ايران هستند. همين به اصطلاح چهچه زدنها در تلفظ عاميانه، به آن شكلي كه اجرا ميشوند، مختص موسيقي اصيل ايران هستند و همين براي خارجيها بسيار جالب است. به اضافه ريتمهايي كه در موسيقي ايراني داريم و در انواع ديگر موسيقي ديده نميشود يا كمتر ديده ميشود. نغمات و فواصلي كه در موسيقي ايراني مانند ربع پرده و... وجود دارد، فقط در ايران و يكي دو كشور ديگر بلوك شرق ديده ميشود. همين طور استفاده از سازهاي كوبهاي، دف به نوازندگي همسرم حريرشريعتزاده و تنبك به نوازندگي دوست خوبم سحاب تربتي در اين اكسپو خيلي مورد توجه قرار گرفت. همه گروه از انسجام خوبي برخوردار بود و سعي كرديم ايران را در ميان جهانيان و ملل مختلفي كه براي بازديد از اين اكسپو آمده بودند سربلند نشان دهيم.
در اين قطعات از اشعار معاصر استفاده كرده بوديد يا باز هم به اشعار كلاسيك پرداخته بوديد؟ چون شما از معدود خوانندگاني هستيد كه به ادبيات معاصر نيز توجه ويژه دارد و به نظر ميرسد در اين بخش نيز از اشعار معاصر غافل نماندهايد.
نه در اين فضا، بلكه در هر فضايي من از هر ايده و هنر جديدی استفاده ميكنم. البته بيشتر اشعاري كه من تاكنون خواندهام از اشعار بزرگاني همچون حافظ، سعدي، مولانا و... بوده است. اما همانطور كه ميگوييد از اشعاربزرگان معاصر نيز بهرهمند شدهام. كساني مثل رهي معيري، شاملوي بزرگ، دكتر شفيعي كدكني، هوشنگ ابتهاج و... همگي از بزرگان ادبيات معاصر ما هستند و من اشعارشان را بسيار دوست دارم. البته من از اشعار خوب علاوه بر اينكه لذت ميبرم، استفاده نيز ميكنم. معاصر و غيرمعاصر ندارد، چون همگي از بزرگان ادبيات ما هستند و اجراي آثار اينها و شناساندن آنها به جوانان وظيفه ماست. آهنگ معروف «وطن» را كه خواندم، شعرش از استاد بيژن ترقي بود و من افتخار ميكنم كه با اين بزرگان به نوعي عجين شدهام. به هرحال من همه نوع كار انجام دادهام، هم كلاسيك و هم معاصر، ولي خودم به شخصه به جهت موسيقياي كه كار ميكنم، بيشتر از اشعار شاعراني همچون سعدي، جامي، حافظ، مولانا و... استفاده ميكنم. چون اين اشعار قرابت خاصي با موسيقي سنتي ايران دارند. ولي اشعار عزيزاني همچون دكتر شفيعي كدكني، بيژن ترقي، هوشنگ ابتهاج، فريدون مشيري و... جز علاقهمنديهاي من هستند. ضمن اينكه از اشعار شاعران بسيارمعاصرتر مثل دكترافشين يداللهي نيز استفاده ميكنم كه نمونه آن شعر «وطنم، اي شكوه پابرجا» است كه وقتي آن را خواندم سالن به لرزه درآمد و خيلي فضاي خاصي ايجادشد. من به احترام ايران برخاستم و ايستاده اين كار را اجرا كردم كه خيلي مورد استقبال قرار گرفت. شاعراني مثل ايشان و عبدالجبار كاكايي، اهورا ايمان و... كساني هستند كه من با آنها به عنوان شاعران معاصر كشورمان همكاري كردهام و از اين همكاري بسيار لذت بردهام. به هر حال همه اينها براي ما قابل احترام هستند. اگر كاري را شنيدم كه به فضاي كاري و فكري من نزديك باشد و مناسبت داشته باشد، حتما از آن استقبال ميكنم و ميخوانمش. اما قبل از هرچيز بيشتر وظيفه آهنگساز است كه بخواهد يك آهنگ را بسازد و شعري را انتخاب كند. دو قطعه از كارهايي كه من در ايتاليا اجرا كردم و از ساختههاي خودم بود، شعر هر دو را از ميان اشعار سعدي انتخاب كرده بودم. چون خودم به اشعار كلاسيك بسيار علاقه دارم. از بابتی نميتوان از اشعار معاصر غافل شد چون آنها هم زبيا هستند. به عنوان يك خواننده وظيفه خودم ميدانم كه شعر يك شاعر را شنيدني كنم و به مردم و بهويژه به نسل جديد بشناسانم. من بر اشعار شاعراني همچون كدكني، ابتهاج، فريدون مشيري و... آهنگ ساختهام كه بعدا منتشر ميشوند.
مسالهاي كه هست اين است كه گاهي اوقات موجي ايجاد ميشود و يك چيز خاص تبديل به مد و در واقع موج ميشود. در اين ميان عدهاي نيز موجسواري ميكنند تا از قافله عقب نمانند. شما جزو اين دسته نيستيد كه وقتي ديديد آهنگسازي بر اشعار معاصر مد شد، موجسواري كنيد؟
من بر اساس علاقه شخصي خودم دست به هر كاري ميزنم. هر شعري كه زيبايي داشته باشد براي من قابل استفاده است. ممكن است يك بچه پنج ساله شعري بگويد و آنقدر زيبا باشد كه من بر روي آن كار كنم و بخوانمش. من براي هيچ چيز و هيچ كس محدوديتي قائل نميشوم ولي به شرطي كه آن شعر پتانسيل استفاده در موسيقي ايراني را داشته باشد و بشود از آن استفادههاي خوبي در موسيقي كرد. متاسفانه در موسيقيهاي مختلف اشعاري ميشنويم كه هيچگونه پايه و اساسي ندارند و فقط ذهن و سليقه جامعه را عوض ميكند و متاسفانه آن را به سطح پاييني ميبرد. درست برعكس اشعار كلاسيك يا اشعار شعراي معاصر ما مثل احمدشاملو، رهي معيري، فريدون مشيري و بقيه دوستان كه از سطح بالايي برخوردارند. متاسفانه من اشعاري را ميشنوم و ناراحت ميشوم. چون سطح فرهنگي جامعه و سطح ذهني شنونده و مخاطب را پايين ميآورند. نميدانم علتش چيست ولي به قول شما موجي است كه هر از گاهي ميآيد و يك سري طرفدار هم پيدا ميكند اما خيلي زود به دست فراموسي سپرده ميشود. ما بايد اين را نيز درنظر بگيريم كه معمولا اين موجهاخيلي سريع فراموش ميشوند و شما ميبينيد كه سال بعد عملا هيچ اثري از موجي كه امسال راه افتاده است، نيست و تاريخ مصرفشان تمام شده است. اما كاري كه ريشه و اساس داشته باشد، ساليان سال ماندگار است. شما اشعار شاعران كلاسيك كه در موسيقي اصيل ما به كار رفته است را اگر ببينيد متوجه منظورم ميشويد. مثلا شعر مرغ سحر سروده استاد ملكالشعراي بهار را هر وقت كه گوش كنيد، از آن لذت ميبريد. چون در هر شرايطي مصداق پيدا ميكند و زيبايي منحصر به خودش را دارد. چون پايه و اساس دارد و ريشهدار است. وقتي ميخواند«ظلم ظالم، جور صياد/آشيانم داده برباد» و... در هر شرايط و زمانهاي آن را بخوانيد، كاربرد دارد. خيلي از كارهاي فاخر موسيقي ايراني مثل«من از روز ازل ديوانه بودم» كه استاد مرتضيخان محجوبي بر روي آن آهنگسازي كردند و خيلي از كارهاي فاخر ديگر را كه نمونههايشان كم هم نيستند مردم از حفظ شدهاند. بنابراين تكرار مكررات است اگر در اين باره ادامه بدهم. اينها چون ريشه و اساس دارند، سالهاي سال با مردم و در ميان آنها زندگي ميكنند و در كنار آنها ميمانند. ولي يك سري از اشعار مانند موجي ميآيند و سريع هم ميروند؛ به گونهاي كه شما سال بعد ديگر يادي از آن نميكنيد و يادتان نميآيد كه چه شنيده بوديد.
در عرصه موسيقي هم همين اتفاق ميافتد و شما با بسياري از كارهاي مصرفي مواجه ميشويد.
بله، ولي در موسيقي سنتي و اصيل كمتر شاهد آن بودهايم. اينها نيازمند اين هستند كه آسيبشناسي شوند و جلساتي تشكيل شود تا به اين مقوله پرداخته شود. بايد بررسي شود كه چرا يك شعر ماندگار ميشود و چرا آن ديگري مصرفي؟ اميدواريم ما نيز بتوانيم در اين زمينه كمك كنيم و جلسات اينچنيني را برگزار كنيم تا جوانان علاقهمند كه ميخواهند به تازگي وارد عرصه موسيقي سنتي ايران بشوند، از آنها نهايت استفاده را ببرند و يك مقدار با دقت و درايت بيشتري به اين حيطه ورود كنند.
شما در كارهايتان براي اين ماندگاري چه كردهايد؟ رمز ماندگاري كارهاي شما چيست؟
مسلما سعي كردهام كاري را انجام بدهم كه با موسيقي ايراني و معيارهاي موسيقي اصيل ايراني همخواني و قرابت داشته باشد و مغايرت نداشته باشد بلكه سازگار با آن باشد و از آن چارچوبها با توجه به پتانسيلهايي كه دارد، خارج نشود. من خيلي كارها براي سريالهاي مختلف كردهام كه حتما آنها را شنيدهايد، مانند كلاه پهلوي، تبريز در مه، سالهاي مشروطه، دختري به نام آهو، پريدخت، شهريار، شيخ بهايي (مجيد انتظامي) و... الان هم مشغول خواندن «معماي شاه» هستم. تمامي اينها را اگر گوش كنيد متوجه ميشويد كه اگر فضا هم كاملا فضاي موسيقي اصيل ايراني نبوده، كاملا در چارچوب خودم گام برداشتهام و اصلا خارج نشدهام. سعي كردهام در همان چارچوب پيش بروم و شايد حتي اگر آهنگساز هم به من گفته فلان آهنگ را اينگونه يا آنگونه بخوان، قبول نكردهام چون نخواستهام از چارچوب فكري و كاري خودم بيرون بيايم و خارج شوم، گفتهام نه، اگر اينجا را اينگونه بخوانم بهتر است و خودم را محدود به همان چارچوب كردهام.
يعني سالاري كردهايد و نشان دادهايد كه خوانندهسالاري همچنان هست؟
نه اصلا! اتفاقا چرا! از دور كه اينگونه به نظر ميرسد و مني كه از دور شما را ميبينم احساس ميكنم حرف شما و نظرتان به عنوان خواننده بر ديگر عوامل از جمله آهنگساز و تنظيمكننده ارجحيت دارد و نهايتا حرف اول و آخر را شما ميزنيد. نه، اينطور نيست بلكه ما بيشتر تعامل ميكنيم. خدايي ناكرده به هيچوجه نميخواهم حرف، حرف من باشد. حداقل تاكنون اينگونه نبوده است و با هر آهنگسازي كه همكاري كردهام، به خوبي و خوشي كارمان تمام شده است و با هم به نوعي تعامل داشتهايم. البته ميشود گفت به نوعي حس احترام در اين ميان در جريان است و اين عزيزان به من احترام گذاشتهاند و حرف من را قبول كردهاند. چون اكثر اين دوستان و تقريبا 80 درصدشان به لحاظ سني خيلي از من بزرگتر بودهاند و خيليهايشان مثل استادفرهاد فخرالديني، استاد مجيد انتظامي، ستار اوركي، بابك زرين و فريد سعادتمند كه اخيرا با هم سريال«هانيه»را كار كردهايم، احترام خاصي دارند و متقابلا با احترام برخورد ميكنند. اگر من حرفي ميزدم و نظري ميدادم كه از سوي اين عزيزان پذيرفته ميشد، از سر خودخواهي يا خوانندهسالاري من نبوده است بلكه احترامي بوده كه آنها به من گذاشتهاند و لطف كردهاند كه حرف من را میپذيرفتند. اصلا اينطور نبوده كه من بخواهم عقيده و سليقه خودم را تحميل كنم و خدايي ناكرده حرف بيربطم را به كرسي بنشانم! من به سليقه و هنر و علم اين عزيزان همواره احترام گذاشتهام و براي خودشان نيز ارزش قائل بودهام. هميشه هم در انتهاي كار ما راضي بودهايم و كار خوبي ارائه دادهايم و هر سه نفر يعني من، كارگردان و آهنگساز راضي بيرون رفتهايم و بدون هيچ مشكلي كار خاتمه پيدا ميكرد. چه اگر غير از اين بود كارها پيش نميرفت. بايد اين تعامل بين خواننده و آهنگساز هميشه وجود داشته باشد.
اينكه ميگوييد در چارچوب خودتان كار ميكنيد، آيا اين مساله موجب اين نميشود كه شما مدام درجا بزنيد و حول يك دايره بپرخيد؟
نه! در بازيگري هم وضع به همين منوال است. شما ببينيد آقاي انتظامي، جمشيد مشايخي و... قريب به 40 سال است كه من ميشناسمشان، تاكنون نقشهايي در يك چارچوب بوده است، اما آيا اينها براي من خستهكنندهاند؟ نه، اصلا اينطور نيست. چون هر نقشي به يك نحو اجرا ميشود اما تنوعي در آنها وجود دارد كه باعث ميشود هيچوقت، تكراري و كليشه نشوند و آنقدر در آن نقششان ميدرخشند كه شما هيچ حس منفي به آنها نداريد. هميشه تغييري را در آنها ميبينيد و همين موجب ميشود كه تكراري نشوند. من خودم مخالف كليشه شدن هنرمند هستم. همين تغييرات باعث ميشود مقابل مردم شما كليشهاي به نظر نياييد و تازگي داشته باشيد.
اگرالان آهنگسازان جوان بخواهند با شما همكاري كنند، از آنها و كارهايشان استقبال ميكنيد؟ شيوه همكاريتان به چه صورت است؟
بله حتما! من بارها در مصاحبههايم گفتهام اگرحتي يك بچه كم سن و سال به من شعري بدهد و ببينم خوب است، آن را ميخوانم. همين طور اگر آهنگساز جواني كاري داشته باشد كه من بتوانم در آن كمكي به وي كرده باشم اين كار را ميكنم. آن آهنگساز اگر واقعا پتانسيل اين را داشته باشد كه كار خوبي انجام داده باشد و بخواهد معروف شود، بايد دستش را بگيرم و كمكش كنم تا اين اتفاق خوب براي او بيفتد. اين وظيفه من است كه او را به همه معرفي كنم و خوانندههاي ديگر نيز او را بشناسند و در بين مردم نيز شناخته شود. وظيفه هر هنرمندي است كه دست جوانترها را بگيرد. دوست دارم اگر جوانتري شروع به كار كرده است، دستش را بگيرم و كاري كنم كه آنطور كه شايسته است، مطرح و موفق شود. من هميشه از موفقيت تمام مردم چه در موسيقي، چه در زمينههاي ديگر خوشحال ميشوم، چه آنها كه ميشناسم و چه آنها كه نميشناسمشان همه ميدانند كه من از پيشرفت ديگران هميشه خوشحال ميشوم و لذت ميبرم.
شما به عنوان يك هنرمند هميشه از حواشي داراي سياست به دور بودهايد، فكر نميكنيد سياست لازمه زندگي اجتماعي يك هنرمند باشد؟
نه اصلا! البته هستند هنرمنداني كه ترجيح ميدهند در مسائل سياسي روز شركت كنند ولي من مخالف چنين چيزي هستم. به نظرمن هنرمند بايد به هنرش برسد نه به مسائل حاشيهاي! چون من هنرمند بايد به هنرم برسم و سياست را به مردان سياست و سياستمداران واگذار کنم. كار ما اين است كه با مردم در ارتباط باشيم و يك خوراك موسيقي خوب به آنها بدهيم. هنر را نبايد آغشته به مسائل سياسي كرد. البته اين نظر شخصي من است و شايد خيلي از هنرمندان آن را نفي كنند و بر اين باور باشند كه هنر بايد با سياست درگير باشد يا حتي فكركنند هنر با سياست درگير است و...
برخي از هنرمندان بر اين باورند كه هنرمند بايد مستقيما در سياست دخيل باشد و بايد با هنرش به كمك سياست برود و برعكس!
ما بايد هنر خود را دنبال كنيم. از نظر من هنرمند مثل يك سنگ است كه در يك رودخانه ثابت و استوار ايستاده است و آب ساليان سال از روي آن رد ميشود. آن آب معلوم نيست كجا ميرود! مثلا بخشي از آن به دريا ميريزد، بخشي را مردم استفاده ميكنند و... ولي آن سنگ هميشه هست. آن سنگ مثل هنرمند است و اين آب هم مثل دولتهاي مختلف كه ميآيند، رد ميشوند و... الان دولتها در واقع به نوعي از روي هنرمند عبور ميكنند و اين هنرمند است كه مانند آن سنگ ثابت قدم ايستاده است و ايستادگي ميكند. ما نيز فقط بايد استوار باشيم و كاري كه به ما محول شده است را انجام دهيم. چون كسي كه وارد عرصه هنر شده است، با عشق به هنر آمده است. ممكن است هنرمندي از نظر مالي هم تضمين و تامين باشد و هيچ نيازي به مسائل مالي نداشته باشد ولي اين دليل نميشود هنر را كنار بگذارد چون عاشق هنر و كارش است و اگر نخواند، از بين ميرود. اگر ساز نزند و موسيقي را كنار بگذارد، چون عاشق است، از بين ميرود و پژمرده ميشود. شاعر ميگويد: «در شكست جام دل هيچ احتياج سنگ نيست/ اين شقايق را نگاهي سرد پرپر ميكند»! اين نگاه سرد است كه هنرمند را از بين ميبرد وگرنه هيچ چيز ديگر نميتواند هنر و هنرمند را از بين ببرد و اميدوارم هميشه مردم با حمايتهايي كه هميشه از هنرمند كردهاند، باز هم از حمايت دست برندارند. من خودم را مديون اين مردم ميدانم و اگر آنها نبودند من در جايگاهي كه الان هستم، نبودم. اگر توانستهام تا امروز كار كنم و بخوانم به لطف مردم است و هميشه دست آنها را ميبوسم كه حمايتم كردهاند و مرا به اينجا رساندهاند. اميدوارم من نيز بتوانم در آينده با كارهايي كه توليد و اجرا ميكنم، تا جايي كه نفس دارم و زندهام به آنها خدمت كنم. به هر حال اميدوارم تا آخر عمرم بتوانم به مردم مملكتم خدمت كنم.
چه در كنج قفس باشم، چه در پرواز، ميخوانم
قناري فطرتم تا زندهام آواز ميخوانم
زبانم از حديث عاشقي كي خسته ميگردد
سرود عشق را صد بار خواندم، باز ميخوانم
گزارش خطا
نظر شما
پربحث ترین عناوین
آخرین اخبار