امام، خودسرها را به چه چیزی تشبیه کرد؟
«اخیرا برخی حرکتهای نسنجیده و «دلواپسی»هایی که انجام گرفت و یا فشارهایی که سبب تعطیلی بعضی نشستها شد، نگارنده را دوباره به یاد حرکتهای تند وتیز و خودسرانه افراطگرایان در دهه 60 و اوایل پیروزی انقلاب انداخت که حضرت امام از آنها به شدت آزردهخاطر شدند و با واکنش جدی، نگرانی خود را نسبت به آینده انقلاب اعلام کردند.»
به گزارش صدای ایران، عبدالرحیم اباذری با این مقدمه در عصر ایران نوشت: «جهت آگاهی نسل امروز و آینده جا دارد اندکی به گذشته برگردیم. سابقه و عملکردهای نامیزان این «افراد نوعی» را مرور کنیم و از آن درس عبرت بگیریم.
نسل اول انقلاب خوب به یاد دارند، در آن زمان یک عدهای که با نفوذ به برخی ارگانهای انقلابی، نظامی، قضایی و حتی مراکز حوزوی، اسلحه و قدرت به دستشان افتاده بود، به بهانههای واهی و مضحک به خانههای مردم میریختند، اثاث و وسایل شخصی آنها را غارت میکردند و اموال بازاریان محترم را به جرم داشتن چند مغازه و انبار، مصادره میکردند. به طوری که در یک مورد، گاوهای شیرده یکی از گاوداریهای منطقه پارسآباد مغان را سر بریده وگوشتهای آن را در میان مردم مستضعف! تقسیم کرده بودند! خیلی راحت به اشخاص محترم انگ ضد انقلابی میزدند و آنها را پای میز دادگاههای انقلاب میکشاندند.
این افراد به خاطر غروری که داشتند، فقط نوک دماغشان را میدیدند و نه تنها گوش به تذکرات و نصایح مشفقانه علمای اعلام در شهرستانها و استانها نمیدادند، بلکه آنها را سادهلوح و مرتجع پنداشته و به تمسخر میگرفتند. وقتی خبر این هرج و مرجها به سمع رهبر کبیر انقلاب رسید، ایشان طی سخنانی در جمع مسئولان و فرماندهان سپاه بدون مقدمه و خیلی صریح وارد اصل مطلب شدند و خطر اینگونه حرکتهای ناموزون را گوشزد کرده و چنین فرمودند: «من حقیقتا نگران هستم، من نگران انقلاب هستم. ما اسلام را از چنگ محمدرضا درآوردیم و من خوف این را دارم که اسلام به چنگ ماها مبتلا شده باشد. به طوری که ما هم مثل او یا بدتر از او بر سر اسلام بیاوریم. این نگرانی است و زیاد است.آدمهای جاهلی هستند که به خیال خودشان خدمت میکنند برای اسلام، لیکن سر خود کارهایی میکنند که ضرر به حیثیت اسلام میخورد ... اینها هر کس یک چیزی دارد به اسم سرمایهداری میریزند و میگیرند و اصلا موازین تو کار نیست. همان طوری که در رژیم سابق بدون میزان اسلامی و شرعی عمل میکردند، حالا هم بدون میزان شرعی و عقلی عمل میکنند و این تاسف بسیار دارد. تاسف اینکه این نهضت به دست خود ما نهضت اسلامی نباشد، اسلامیتش را از دست بدهد. انقلاب کردیم هر چه دلمان میخواهد میکنیم. حجتشان همین است. انقلاب کردیم. مال مردم را میرویم، میریزیم ... اشخاصی میریزند تو خانههای مردم، بدون اینکه یک مجوز شرعی، یک مجوز قانونی داشته باشند.» (صحیفه امام ، ج11، ص 312)
اینان اگرچه در ظاهر انقلابی، مذهبی و دلسوز نظام جلوه میکردند ولی در واقع از سوی گروههای ضد انقلاب مثل مجاهدین خلق، حزب توده، فدائیان خلق و ... تحریک و تغذیه شده و بدون اینکه خود خبر داشته باشند از آنها بازی خورده بودند.
حضرت امام با تیزبینی و قاطعیت خاصی به این بعد از انحراف افراطیون تاکید کرده، آنها را به کرمهای فسادانگیز تشبیه نموده و اضافه کردند: «کارهای کمونیستها را میکنند به اسم اسلام. کارهای مارکسیستها را میکنند به اسم اسلام. حرفهای آنها را میزنند به اسم اسلام و این نهضت از داخل دارد میپوسد. مثل یک خربزهای که از بیرون شما آب به آن میدهید، به آن توجه میکنید، یک وقت که میخواهید بچینید میبینید از باطن خراب شده. شما در ظاهر هی خدمت کنید. هی چی بکنید. یک وقت ببینید که نهضت شما کرم زده است. از باطن خراب شده است ... آنهایی که به اسم اسلام مشغول شدهاند به اعمال «خودسری»، اینها کرمهایی هستند که باطن این نهضت را به فساد خواهند کشید.» (همان ، ص 313)
خمینی کبیر اگر چه در هر فرصتی از اصل حوزه و روحانیت و کمیته و سپاه و بسیج حمایت و دفاع میکردند اما در بخشی از همین بیانات خویش به دو عنصر «جهالت و بیتقوایی» اشاره کرده و نفوذیهای همه این نهادها و ارگانها را که دارای این دو ویژگی مشترک بودند مورد عتاب و افشاگری قرار داده و بعد خطر اینها را بیشتر از خطر رژیم شاه دانسته و فرمودند: «و باید آنهایی که به اسلام اعتقاد دارند به داد اسلام برسند. آنهایی که میخواهند اسلام در این مملکت حکومت کند باید به داد اسلام برسند. یک دسته جوانند، مطلع نیستند از مسائل. جاهل متنسک (مذهبیهای نادان) از آنهایی است که پیغمبر فرموده است که دو طایفه هستند که کمر مرا میشکنند: یکیشان عالم متهتک (خواص بیتقوا) است، یکیشان جاهل متنسک است. جاهل مقدسمآب کمر پیغمبر را میشکند. جاهلی که نداند قانون اسلام چیست و پیش خود به اسم اسلام برود به خیال خودش خدمت میکند. این از آنهایی است که پیغمبر فرموده است که کمر مرا میشکند. (قصم ظهری الرجلان، عالم متهتک و جاهل متنسک) ... من نمیدانم باید چه بکنم. این یک قدرت مرکزی میخواهد. یک قدرت اجرایی میخواهد که این اشخاص هر جا یک شلوغی کردند، اینها را بگیرند و محاکمهشان کنند و جزایی اگر دارند به آنها بدهند. سر خود همینطوری یک دستهای، هر کس در هر جا یک تفنگی داشته دست خودش گرفته و به اسم «کمیته» و به اسم «پاسدار» و به اسم «بسیج»، هر جا هر چه دلش میخواهد میکند. با هر که بد است میریزند منزلش بازرسی میکنند. با هر که یک غرضی دارند میریزند منزلش. خانهاش را غارت میکنند و این خطر بزرگی است که برای اسلام در زمان ما پیش آمده و شاید خطرش بیشتر از خطری باشد که اسلام از رژیم سابق داشت. تمام ضوابط را به هم ریختهاند. هر چه ضابطه اسلامی باشد عمل به آن نمیشود. به اسم اسلام، اسلام را دارند از بین میبرند. اشخاصی نفوذ کردهاند در همه جا. به اسم اسلام، اسلام را میپوسانند. اسلام را میکوبند.» (همان، صص 313 و 314)
امام خمینی در این بیانات دردمندانه به نکات بسیار ظریف دیگری نیز اشاره دارند که باید در فرصتهای مناسب به همه آنها پرداخته شود. ایشان در ادامه مقایسه جالبی دارند و میفرمایند اگر دشمن بیاید یکی از استانهای ما را، کردستان ما را از ما بگیرد چندان مهم نیست چون بعدا میتوانیم بسیج شویم خاک وطن را دوباره از دست آنها رها سازیم، همان طوری که در باره خرمشهر چنین شد، اما اگر در اثر تندرویها و افراطکاریهای عوام جاهل و خواص بیپروا، مردم به اسلام و روحانیت و نظام بدبین بشوند دیگر هیچ وقت قابل جبران و ترمیم نخواهد شد. به همین سبب، خمینی نستوه برای اولین بار احساس خستگی کرده و گفتند: «من هم دارم خسته میشوم. خدا میداند که من در آن رژیم سابق هیچ وقت از هیچ چیز خسته نمیشدم، هر فشاری میآوردند بر من خسته نمیشدم. حالا دارم از خودمان خسته میشوم. آخر چرا باید اینطور باشد؟ یک فکری بکنید. اگر دیر بجنبید اسلام را در خطر تضییع و رفتن آبرویش قرار دادهاید. مسئولیم همه ما. هر کاری از من برآید میکنم. هر کاری هم از شما میآید باید بکنید، هر کدام از آقایان باید بکنند. هر کاری هم از شورای انقلاب است باید بکنند. هر فردی که بر خلاف موازین اسلام دارد عمل میکند بزنند توی سرش، بیرون بکنند ... اینکه معنا ندارد که ما بنشینیم و هر که هر کاری دلش میخواهد بکند و هر غلطی میخواهد بکند و ما هم بنشینیم همین طور تماشاگر مسئله باشیم.» (همان، ص 316)
این «جاهلان متنسک و عالمان متهتک» به یک گروه خاصی اختصاص نداشته و ندارند. از اوایل پیروزی تا به امروز در هر مقطعی خود را به یک رنگ و لعابی درآوردند. در دهه 60 زیر لوای «چپیها» اصلاحطلبان فعلی آغاز به کار کردند، در دهه 70 و 80 با تکیه بر امکانات «راستیها» اصولگرایان فعلی، به صورت «کفنپوشان و کفندوزان» ظاهر شدند و به حیات خود ادامه دادند. در این ایام نیز با یک شکل و شمایل دیگر همچنان بر افراطکاریهای خود پافشاری و پایداری میکنند. امروز همانهای نوعی با همان خصلتهای مشترک به بیوت مراجع حمله میکنند و شخصیتهای اصیل انقلاب را مورد تهمت و افترا قرار میدهند، سخنرانیها را تعطیل میکنند، سفارتخانه انگلیس را به تصرف خود درمیآورند و ... .
تا دیروز خمینی کبیر را آزردهخاطر و خسته میکردند، امروز هم خامنهای صبور را به ستوه آوردهاند. رهبر معظم انقلاب بارها به مناسبتهای مقتضی به این افراد نصیحت کردند، تذکر و هشدار دادند و حتی از عملکرد آنچنانی آنها تبری جستند: «بنده با این کارها مخالفم. اینکه شما یک نفر را به عنوان ضد ولایت، ضد بصیرت، ضد چه مشخص کنید، بعد یک عدهای راه بیفتند علیه او شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده با این کارها هم مخالفم. این را صریح بگویم. این کارهایی که در قم (تربت پراکنی و اهانت به رئیس مجلس) اتفاق افتاد، بنده با این جور کارها مخالفم. آن کارهایی که درمرقد امام (هتک حرمت بیت امام و توهین به حاج سیدحسن آقا) اتفاق افتاد، بنده با این جور کارها مخالفم. بارها به مسئولین و کسانی که میتوانند جلوی این چیزها را بگیرند، تذکر دادهام. آن کسانی که این کارها را میکنند اگر واقعا «حزباللهی و مومن»اند، خب نکنند. میبینید که تشخیص ما این است که این کارها به ضرر کشور است. این کارها به نفع نیست.» (بیانات رهبری در جمع مردم آذربایجان ، 28/ 11/ 1391)
اما مشکل اصلی اینجاست که این افراد اصلا به تشخیص رهبری اعتنایی ندارند. با اینکه همه میدانند و اعلام هم شده است که مذاکرات هستهای زیر نظر معظمله انجام میگیرد و خود ایشان اعضای تیم مذاکرهکننده را فرزندان انقلابی نامیدند و تخریب و تضعیف آنان را جایز ندانستند، حال «دلواپسی»های آنچنانی چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟ آیا این اجتهاد در مقابل نص نیست؟ آیا این اذیت کردن مردم و آزردن و خسته کردن رهبری و دلسوزان نطام نیست؟ آیا اینگونه حرکتها از جنس کارهای کسانی نیست که شهید بزرگوار مطهری درباره آنان فرمود: از روی جهل به افراط روی آوردند و اسلام را همچون پوستین وارونه بر تن کردند؟
در تاریخ انقلاب ثبت است که حضرت امام خمینی به خاطر شدت ناراحتی و خستگی، بعضی از اینها را «هیچ و پوچ» و بعضی دیگر را «بیهنران دیروز و مدعیان امروز» نامیدند و در اینجا نیز آنان را «کرم فسادانگیز» توصیف کردند.
آیا این افراد در شرایط حساس کنونی، میتوانند، تغییر ماهیت داده و گذشتهها را جبران کنند؟ آیا هنر این را دارند به جای حاشیهسازی، اشکالتراشی و اذیت و آزار مردم و بزرگان، با «باهنران» همراهی کنند تا بخشی از مشکلات کشور، مردم و جوانان برطرف شود؟ آیا امکان دارد به خاطر رضای خدا و مردم از اختلاف، تشتت و تفرقه بپرهیزند و چند روزی هم ندای وحدت و صمیمیت سر دهند و به معتمدان مردم و رهبری اعتماد داشته باشند؟ آیا دیو افراط و تفریط از این کشور برای همیشه بیرون خواهد رفت و فرشته اعتدال و امید به جای آن درخواهد آمد؟ آیا فرهنگ ناب تشیع و تعادل در میان مردم و جوانان نهادینه خواهد شد؟ آیا این انتظارات، توقعات نابهجایی است؟ آیا این درخواستها غیرمنطقی و غیرعقلایی است؟ آیا این آرزوهای همگانی به عینیت تبدیل خواهند شد؟
باید امیدواربود، خوشبین ماند و یاس و ناامیدی به دل راه نداد.»
به گزارش صدای ایران، عبدالرحیم اباذری با این مقدمه در عصر ایران نوشت: «جهت آگاهی نسل امروز و آینده جا دارد اندکی به گذشته برگردیم. سابقه و عملکردهای نامیزان این «افراد نوعی» را مرور کنیم و از آن درس عبرت بگیریم.
نسل اول انقلاب خوب به یاد دارند، در آن زمان یک عدهای که با نفوذ به برخی ارگانهای انقلابی، نظامی، قضایی و حتی مراکز حوزوی، اسلحه و قدرت به دستشان افتاده بود، به بهانههای واهی و مضحک به خانههای مردم میریختند، اثاث و وسایل شخصی آنها را غارت میکردند و اموال بازاریان محترم را به جرم داشتن چند مغازه و انبار، مصادره میکردند. به طوری که در یک مورد، گاوهای شیرده یکی از گاوداریهای منطقه پارسآباد مغان را سر بریده وگوشتهای آن را در میان مردم مستضعف! تقسیم کرده بودند! خیلی راحت به اشخاص محترم انگ ضد انقلابی میزدند و آنها را پای میز دادگاههای انقلاب میکشاندند.
این افراد به خاطر غروری که داشتند، فقط نوک دماغشان را میدیدند و نه تنها گوش به تذکرات و نصایح مشفقانه علمای اعلام در شهرستانها و استانها نمیدادند، بلکه آنها را سادهلوح و مرتجع پنداشته و به تمسخر میگرفتند. وقتی خبر این هرج و مرجها به سمع رهبر کبیر انقلاب رسید، ایشان طی سخنانی در جمع مسئولان و فرماندهان سپاه بدون مقدمه و خیلی صریح وارد اصل مطلب شدند و خطر اینگونه حرکتهای ناموزون را گوشزد کرده و چنین فرمودند: «من حقیقتا نگران هستم، من نگران انقلاب هستم. ما اسلام را از چنگ محمدرضا درآوردیم و من خوف این را دارم که اسلام به چنگ ماها مبتلا شده باشد. به طوری که ما هم مثل او یا بدتر از او بر سر اسلام بیاوریم. این نگرانی است و زیاد است.آدمهای جاهلی هستند که به خیال خودشان خدمت میکنند برای اسلام، لیکن سر خود کارهایی میکنند که ضرر به حیثیت اسلام میخورد ... اینها هر کس یک چیزی دارد به اسم سرمایهداری میریزند و میگیرند و اصلا موازین تو کار نیست. همان طوری که در رژیم سابق بدون میزان اسلامی و شرعی عمل میکردند، حالا هم بدون میزان شرعی و عقلی عمل میکنند و این تاسف بسیار دارد. تاسف اینکه این نهضت به دست خود ما نهضت اسلامی نباشد، اسلامیتش را از دست بدهد. انقلاب کردیم هر چه دلمان میخواهد میکنیم. حجتشان همین است. انقلاب کردیم. مال مردم را میرویم، میریزیم ... اشخاصی میریزند تو خانههای مردم، بدون اینکه یک مجوز شرعی، یک مجوز قانونی داشته باشند.» (صحیفه امام ، ج11، ص 312)
اینان اگرچه در ظاهر انقلابی، مذهبی و دلسوز نظام جلوه میکردند ولی در واقع از سوی گروههای ضد انقلاب مثل مجاهدین خلق، حزب توده، فدائیان خلق و ... تحریک و تغذیه شده و بدون اینکه خود خبر داشته باشند از آنها بازی خورده بودند.
حضرت امام با تیزبینی و قاطعیت خاصی به این بعد از انحراف افراطیون تاکید کرده، آنها را به کرمهای فسادانگیز تشبیه نموده و اضافه کردند: «کارهای کمونیستها را میکنند به اسم اسلام. کارهای مارکسیستها را میکنند به اسم اسلام. حرفهای آنها را میزنند به اسم اسلام و این نهضت از داخل دارد میپوسد. مثل یک خربزهای که از بیرون شما آب به آن میدهید، به آن توجه میکنید، یک وقت که میخواهید بچینید میبینید از باطن خراب شده. شما در ظاهر هی خدمت کنید. هی چی بکنید. یک وقت ببینید که نهضت شما کرم زده است. از باطن خراب شده است ... آنهایی که به اسم اسلام مشغول شدهاند به اعمال «خودسری»، اینها کرمهایی هستند که باطن این نهضت را به فساد خواهند کشید.» (همان ، ص 313)
خمینی کبیر اگر چه در هر فرصتی از اصل حوزه و روحانیت و کمیته و سپاه و بسیج حمایت و دفاع میکردند اما در بخشی از همین بیانات خویش به دو عنصر «جهالت و بیتقوایی» اشاره کرده و نفوذیهای همه این نهادها و ارگانها را که دارای این دو ویژگی مشترک بودند مورد عتاب و افشاگری قرار داده و بعد خطر اینها را بیشتر از خطر رژیم شاه دانسته و فرمودند: «و باید آنهایی که به اسلام اعتقاد دارند به داد اسلام برسند. آنهایی که میخواهند اسلام در این مملکت حکومت کند باید به داد اسلام برسند. یک دسته جوانند، مطلع نیستند از مسائل. جاهل متنسک (مذهبیهای نادان) از آنهایی است که پیغمبر فرموده است که دو طایفه هستند که کمر مرا میشکنند: یکیشان عالم متهتک (خواص بیتقوا) است، یکیشان جاهل متنسک است. جاهل مقدسمآب کمر پیغمبر را میشکند. جاهلی که نداند قانون اسلام چیست و پیش خود به اسم اسلام برود به خیال خودش خدمت میکند. این از آنهایی است که پیغمبر فرموده است که کمر مرا میشکند. (قصم ظهری الرجلان، عالم متهتک و جاهل متنسک) ... من نمیدانم باید چه بکنم. این یک قدرت مرکزی میخواهد. یک قدرت اجرایی میخواهد که این اشخاص هر جا یک شلوغی کردند، اینها را بگیرند و محاکمهشان کنند و جزایی اگر دارند به آنها بدهند. سر خود همینطوری یک دستهای، هر کس در هر جا یک تفنگی داشته دست خودش گرفته و به اسم «کمیته» و به اسم «پاسدار» و به اسم «بسیج»، هر جا هر چه دلش میخواهد میکند. با هر که بد است میریزند منزلش بازرسی میکنند. با هر که یک غرضی دارند میریزند منزلش. خانهاش را غارت میکنند و این خطر بزرگی است که برای اسلام در زمان ما پیش آمده و شاید خطرش بیشتر از خطری باشد که اسلام از رژیم سابق داشت. تمام ضوابط را به هم ریختهاند. هر چه ضابطه اسلامی باشد عمل به آن نمیشود. به اسم اسلام، اسلام را دارند از بین میبرند. اشخاصی نفوذ کردهاند در همه جا. به اسم اسلام، اسلام را میپوسانند. اسلام را میکوبند.» (همان، صص 313 و 314)
امام خمینی در این بیانات دردمندانه به نکات بسیار ظریف دیگری نیز اشاره دارند که باید در فرصتهای مناسب به همه آنها پرداخته شود. ایشان در ادامه مقایسه جالبی دارند و میفرمایند اگر دشمن بیاید یکی از استانهای ما را، کردستان ما را از ما بگیرد چندان مهم نیست چون بعدا میتوانیم بسیج شویم خاک وطن را دوباره از دست آنها رها سازیم، همان طوری که در باره خرمشهر چنین شد، اما اگر در اثر تندرویها و افراطکاریهای عوام جاهل و خواص بیپروا، مردم به اسلام و روحانیت و نظام بدبین بشوند دیگر هیچ وقت قابل جبران و ترمیم نخواهد شد. به همین سبب، خمینی نستوه برای اولین بار احساس خستگی کرده و گفتند: «من هم دارم خسته میشوم. خدا میداند که من در آن رژیم سابق هیچ وقت از هیچ چیز خسته نمیشدم، هر فشاری میآوردند بر من خسته نمیشدم. حالا دارم از خودمان خسته میشوم. آخر چرا باید اینطور باشد؟ یک فکری بکنید. اگر دیر بجنبید اسلام را در خطر تضییع و رفتن آبرویش قرار دادهاید. مسئولیم همه ما. هر کاری از من برآید میکنم. هر کاری هم از شما میآید باید بکنید، هر کدام از آقایان باید بکنند. هر کاری هم از شورای انقلاب است باید بکنند. هر فردی که بر خلاف موازین اسلام دارد عمل میکند بزنند توی سرش، بیرون بکنند ... اینکه معنا ندارد که ما بنشینیم و هر که هر کاری دلش میخواهد بکند و هر غلطی میخواهد بکند و ما هم بنشینیم همین طور تماشاگر مسئله باشیم.» (همان، ص 316)
این «جاهلان متنسک و عالمان متهتک» به یک گروه خاصی اختصاص نداشته و ندارند. از اوایل پیروزی تا به امروز در هر مقطعی خود را به یک رنگ و لعابی درآوردند. در دهه 60 زیر لوای «چپیها» اصلاحطلبان فعلی آغاز به کار کردند، در دهه 70 و 80 با تکیه بر امکانات «راستیها» اصولگرایان فعلی، به صورت «کفنپوشان و کفندوزان» ظاهر شدند و به حیات خود ادامه دادند. در این ایام نیز با یک شکل و شمایل دیگر همچنان بر افراطکاریهای خود پافشاری و پایداری میکنند. امروز همانهای نوعی با همان خصلتهای مشترک به بیوت مراجع حمله میکنند و شخصیتهای اصیل انقلاب را مورد تهمت و افترا قرار میدهند، سخنرانیها را تعطیل میکنند، سفارتخانه انگلیس را به تصرف خود درمیآورند و ... .
تا دیروز خمینی کبیر را آزردهخاطر و خسته میکردند، امروز هم خامنهای صبور را به ستوه آوردهاند. رهبر معظم انقلاب بارها به مناسبتهای مقتضی به این افراد نصیحت کردند، تذکر و هشدار دادند و حتی از عملکرد آنچنانی آنها تبری جستند: «بنده با این کارها مخالفم. اینکه شما یک نفر را به عنوان ضد ولایت، ضد بصیرت، ضد چه مشخص کنید، بعد یک عدهای راه بیفتند علیه او شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده با این کارها هم مخالفم. این را صریح بگویم. این کارهایی که در قم (تربت پراکنی و اهانت به رئیس مجلس) اتفاق افتاد، بنده با این جور کارها مخالفم. آن کارهایی که درمرقد امام (هتک حرمت بیت امام و توهین به حاج سیدحسن آقا) اتفاق افتاد، بنده با این جور کارها مخالفم. بارها به مسئولین و کسانی که میتوانند جلوی این چیزها را بگیرند، تذکر دادهام. آن کسانی که این کارها را میکنند اگر واقعا «حزباللهی و مومن»اند، خب نکنند. میبینید که تشخیص ما این است که این کارها به ضرر کشور است. این کارها به نفع نیست.» (بیانات رهبری در جمع مردم آذربایجان ، 28/ 11/ 1391)
اما مشکل اصلی اینجاست که این افراد اصلا به تشخیص رهبری اعتنایی ندارند. با اینکه همه میدانند و اعلام هم شده است که مذاکرات هستهای زیر نظر معظمله انجام میگیرد و خود ایشان اعضای تیم مذاکرهکننده را فرزندان انقلابی نامیدند و تخریب و تضعیف آنان را جایز ندانستند، حال «دلواپسی»های آنچنانی چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟ آیا این اجتهاد در مقابل نص نیست؟ آیا این اذیت کردن مردم و آزردن و خسته کردن رهبری و دلسوزان نطام نیست؟ آیا اینگونه حرکتها از جنس کارهای کسانی نیست که شهید بزرگوار مطهری درباره آنان فرمود: از روی جهل به افراط روی آوردند و اسلام را همچون پوستین وارونه بر تن کردند؟
در تاریخ انقلاب ثبت است که حضرت امام خمینی به خاطر شدت ناراحتی و خستگی، بعضی از اینها را «هیچ و پوچ» و بعضی دیگر را «بیهنران دیروز و مدعیان امروز» نامیدند و در اینجا نیز آنان را «کرم فسادانگیز» توصیف کردند.
آیا این افراد در شرایط حساس کنونی، میتوانند، تغییر ماهیت داده و گذشتهها را جبران کنند؟ آیا هنر این را دارند به جای حاشیهسازی، اشکالتراشی و اذیت و آزار مردم و بزرگان، با «باهنران» همراهی کنند تا بخشی از مشکلات کشور، مردم و جوانان برطرف شود؟ آیا امکان دارد به خاطر رضای خدا و مردم از اختلاف، تشتت و تفرقه بپرهیزند و چند روزی هم ندای وحدت و صمیمیت سر دهند و به معتمدان مردم و رهبری اعتماد داشته باشند؟ آیا دیو افراط و تفریط از این کشور برای همیشه بیرون خواهد رفت و فرشته اعتدال و امید به جای آن درخواهد آمد؟ آیا فرهنگ ناب تشیع و تعادل در میان مردم و جوانان نهادینه خواهد شد؟ آیا این انتظارات، توقعات نابهجایی است؟ آیا این درخواستها غیرمنطقی و غیرعقلایی است؟ آیا این آرزوهای همگانی به عینیت تبدیل خواهند شد؟
باید امیدواربود، خوشبین ماند و یاس و ناامیدی به دل راه نداد.»
گزارش خطا
آخرین اخبار