نقویان: امیرکبیرهایی را خفه کردهایم
حجتالاسلام ناصر نقویان میگوید: من دغدغه اصلیام اصل نظام است. خیلی کاری به این دولت و آن دولت و این مجلس و آن مجلس ندارم. اگر کسی دلش به حال اصل نظام و انقلاب میسوزد، باید خیلی زیرکانهتر عمل کند. باید بداند کجا سکوت کند، کجا فریاد بزند.
نقویان در زمان مصاحبه، فرقی با زمانی که سخنرانی میکند، ندارد و همچنان
برای بیان مقصودش از جناب حافظ زیاد بهره میگیرد. بهروز هم هست و یادی از
کاست جدید همایون شجریان میکند؛ «نه فرشتهام نه شیطان».
خبرآنلاین با نقویان درباره حواشی پیرامون حضورش در مراسم ختم منتسب به خاتمی، فایل صوتی جعلی سخنرانی او، حضورش در وزارت ورزش در ابتدای دولت نهم، آفت تندروی درجامعه و آسیبشناسی روحانیت گفتوگو کرده است که مشروح این گفتوگو در پی میآید:
بعد از فایل صوتی جعلی که از شما در سال 92 منتشر شد، در بهمنماه همان سال خیلی از چهرههای اصلاحطلب در مراسم ختم پدر شما حضور یافتند. امسال هم شما در مراسم ختم یکی از نزدیکان خاتمی حضور یافتید. حضور شما در شبکههای اجتماعی خیلی بازتاب داشت. آیا با کنار هم قرار دادن این سه واقعه باید به این نتیجه برسیم که شما متعلق به چپ شدید؟
فکر میکنم همان تلقیای که عموم مردم از ناصر نقویان در این لباس دارند که او را نه آخوند سیاسی میبینند و نه یک طلبه جناحی، تلقی درستی است. خودم هم در همه این سالها سعی کردم این رویه را حفظ کنم. ختمی که فرمودید، یکی از آقایان پیامکی به من زد و عکس آن مراسم را برای من گذاشت و گفت «درباره شما میگویند که شما وابسته به جناح چپ شدید» من درجواب نوشتم «وقتی پدرم فوت کردند آقای خاتمی برای من متن تسلیتی فرستادند. ادب اقتضا میکرد من محبت ایشان را پاسخ دهم». منتها من نه به جناح ایشان و نه به جناح مقابلشان وابسته نیستم. بنده بعد از آن تاریخ، در مراسم ختم والد جناب حجتالاسلام آقای محمدی که نماینده رهبری در اوقاف هستند نیز شرکت کردم. در ردیفی که نشسته بودیم آیتالله مهدوی کنی، حجتالاسلام رئیسی معاون قوه قضائیه، آقای پناهیان، علی جنتی و ابوترابی هم حضور داشتند. توقع داشتیم دوستانی که عکس شرکت در مراسم ختم پدرخانم آقای خاتمی را بزرگنمایی میکنند، این را هم نشان بدهند.
می گویند مومن نباید خود را در موضع تهمت قرار دهد. بالاخره شما در مجلس ختم منسوب به کسی شرکت کردید که لیدر چریان چپ است. این عمل شما در موضع تهمت قرار گرفتن نیست؟
عرض کردم که علت شرکت من، صرفا پاسخگویی به محبتی بود که ایشان در فوت مرحوم پدرم داشتند و فکر نمیکنم این مقدار، برای طلبه شناختهشدهای مثل من، موضع تهمتی باشد.
درباره آن فایل صوتی جعلی که شهریور سال 92 منتشر شد، واکنشهای مردم چه بود؟
عموم کسانی که بعد از شنیدن آن فایل موضعگیریهای تندی داشتند، وقتی توضیحات بنده، فرزندانم یا جوابیه بنده را خواندند نوعا تماس میگرفتند و از من حلالیت میطلبیدند. آخرین حرفی که من به اینگونه رفقا میزنم این است که زود قضاوت نکنید. با شنیدن یک فایل صوتی دو دقیقهای نباید درباره کسی که سالها در بیت رهبری سخنرانی کرده، با شتاب قضاوت کرد.
ابتدای آن فایل صوتی شما میگویید «من لب و لوچهام برای حضور در بیت رهبری آب نمیافتد». این صحبت در چه محفلی بیان شده بود؟
یکی از انسانهای دلسوز و فهیم که من نمیدانم کیست اما هر کجا هست خدایا به سلامت دارش، آن بخش از سخنرانی بنده که حدود یک ربع هست را در یوتیوب و سایت آپارات گذاشته است و هر کس آن بخش را گوش کند، مشکلش حل میشود. ضمن اینکه در همان سال بنده در سخنرانی در حسینیه جماران عرض کردم «حاضرم اگر 20 سال به عمرم باقی مانده باشد را با یک روز از عمر رهبری عوض کنم چون معلوم نیست با عدم حضور امثال من، کشور ضرری ببیند اما نبود رهبری موجب اتفاقات هولناکی در این کشور میشود. حتی احتمال میدهم در همین جویهای تهران، افراد قربتا الی الله خون هم دیگر را بریزند».
منتها در کنار این جمله، بنده این حرف را هم زدم که من به سیستم اداره کشور ایرادات جدی دارم. این کلمه واضح و روشن و شفافی است چون این انقلاب اسلامی برای فرد خاصی انجام نگرفته است. این انقلاب باید حفظ شود و هر چیزی که آفت این انقلاب است، باید کنار زده شود. آنچنان که امام خمینی (ره) این طور رفتار میکرد و هر آفتی را که سر راه انقلاب احساس میکرد، از سر راه برمیداشت. ولو شخصیت مهمی که میگفت او حاصل عمر من است اما وقتی یقین کرد که وجود او به انقلاب صدمه میزند، او را برداشت. شاید برخی از جوانهای امروز یادشان نباشد. شعارهای «صلح با صدام معنی ندارد»، «تا آخرین نفس، تا آخرین قطره و گلوله ایستادهایم»، «جنگ، جنگ تا پیروزی»، «راه قدس از کربلا میگذرد» و ... همگی شعارهای امام راحل بود ولی در یک لحظه، خود و آبرویش را هم فدا کرد. چرا؟ چون این انقلاب باید بماند. یک جمله بالاتری از امام خمینی (ره) در صحیفه نور هست که میفرمایند «اگر برای حفظ حکومت اسلامی لازم باشد، حتی امام زمان هم باید فدا شود.» در انتهای جنگ تحمیلی هم گفت «من آبروی خودم را با خدا معامله کردم».
شما چند سال از سخنرانان ثابت بیت رهبری بودید اما چندی است که گویا به آنجا دعوت نمیشوید. دلیل خاصی دارد؟
اولا دعوت شدن یا نشدن به بیت رهبری دلیلی بر رد یا قبول کسی نیست. در ثانی عشق و ارادت بنده به رهبری با رفتن یا نرفتن به بیت تغییر نمییابد. سوم اینکه در همین ایام چند بار در جلسات دیگری محضرشان حضور یافته و در ضمن با اظهار مطالبی مورد تفقد ایشان قرار گرفتهام.
در دولت یازدهم دو ماه مشاور آقای صالحی امیری وزیر پیشنهادی ورزش بودید که در جریان رایگیریاش اتفاقا گفت من آبروی خودم را با خدا معامله کردم و برخی حرفها را نزدم. بعد از اتفاقاتی که در رای اعتماد آقای صالحی امیری پیش آمد و ایشان رای نیاورد، این سوال پیش آمد که اصلا چرا به دولت رفتید و چرا استعفا دادید. سابقه آشنایی قبلی با آقای صالحی داشتید یا چون درخواستی از شما شد، مسئولیت را پذیرفتید؟
از طرف هیات دولت از من خواهش کردند. آقای صالحی امیری هم که از دوستان سابق هستند چندین بار تقاضا کردند و من بعد از مشورت با بعضی از دوستان اهل فکر، به صورت مشروط و موقت پذیرفتم.
به ذهنتان میرسید درباره آقای صالحی امیری سوابقی اینچنینی از سوی منتقدان بیان شود؟
از صحت و سقم آن سوابق اطلاعی ندارم اما این رویه را هم که برخی از نمایندگان محترم داشتند، نمیپسندم. به همین جهت شب قبل از رایگیری، متن استعفا را تقدیم ایشان کردم.
درباره دلیل استعفای شما دو روایت وجود دارد. یکی این است که بعد از نشست شما با اعضای فراکسیون روحانیون مجلس و حرفهایی که در آن جلسه زدید، نگاه به آقای صالحی منفیتر میشود و دلیل استعفای شما همین مساله بوده است. روایت دوم هم این است که شما اطلاعاتی از سوابق آقای صالحی یافتید و به همین دلیل استعفا دادید.
عرض کردم راجع به ایشان و سوابقشان هیچ نقطه منفیای برای من احراز نشد و اگر از اول همین مقدار میدانستم اصلا نمیپذیرفتم. آن روز یکی از نمایندگانی که به تندروی معروف است، به من گفت «خودت را بشکن، خیلی غرور تو را گرفته است». من در پاسخ گفتم «من خودم را شکستم که مشاور ایشان شدم». بعد هم تاکید کردم من نه از نظر مالی نیازی به مشاور ایشان شدم دارم و نه از نظر حالی و موقعیتی. آن چیزی که در متن استعفایم نوشتم واقعیت بود و متنی محافظهکارانه نبود. حس کردم نمیتوانم این بار را بردارم.
پس چرا مسئولیت قبول کردید؟
اتفاقا زمان پذیرش این مسئولیت به آقای صالحی گفتم به طور موقت و مشروط میپذیرم و وقتی با این مشکلات مواجه شدم استعفا دادم. دلیلش هم این است که ایشان اصرار بر حکم معاونت داشتند و من تا آخر با حکم مشاور در وزارتخانه بودم.
این تعبیر - که در زمان رای اعتماد آقای صالحی امیری به کار برده شد - که او مشایی دولت یازدهم است را چقدر قبول دارید؟
این را باید از ایشان و دولت پرسید. تا الان که نشان داده اینطور نیست. من میدانم ایشان یکی از کسانی بود که در مشورت و کمکهای فکری در دولت یازدهم موثر بوده و الان هم هست. اما بعد از بیرون آمدن از وزارت اطلاعات، سابقه کار فرهنگی دارد. ایشان مدیر گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه علوم و تحقیقات است و بیش از 1000 دانشجو زیر دست ایشان تربیت شدند. برخی از دانشجویان ایشان به من گفتند که یکی دو کتاب او از کتب مرجع در این رشته به حساب میآید و از شخصیت علمی و اخلاقی آقای صالحی امیری تعریف میکردند.
البته خود کتابهایی که ایشان نوشته است هم محل تردید برخی از نمایندگان بود. از نگاه آنها کسی نمیتواند با این همه مشغله این میزان کتاب را بنویسد.
این را نمیدانم. باید از خودشان بپرسید.
به شما هم نگفتند؟
اجازه دهید من هم چیزی نگویم. چون اگر لازم بود خودشان میگفتند اما این را میتوانم عرض کنم که یکی از امتیازات ایشان این بود که تلاش کردند تا به حیثیت نظام لطمه وارد نشود.
تندروی در فضای سیاسی ما در هر برههای شکلی متفاوت داشته است. بعد از روی کار آمدن دولت جدید، حامیان دولت سابق به انتقاد روی آوردند و حجم این انتقادها هم با گذشت زمان بیشتر شده است. فکر میکنید تحریک کردن موافقان به مقابله به مثل منجر به شکلگیری یک فضای تقابلی در جامعه شود؟
در جامعه ما بعید نیست.
و به نظرتان این تقابل نزدیک است؟
به همین سبک جلو برویم، پیش میآید؛ منتها با یک تفاوت. در دولت قبل، توده مردم هم ناراحت شده بودند. این را میشود از سفرهای استانی در دورههای اول و چهارم به خوبی درک کرد. شاید در این دولت تقابلی بین برخی از جریانهای منتقد و اکثریتی که به این دولت رای دادند، اتفاق بیفتد.
فکر میکنید دولت برای اینکه تیغ تندرویها تیزتر نشود چه باید بکند؟
من دغدغه اصلیام اصل نظام است. خیلی کاری به این دولت و آن دولت و این مجلس و آن مجلس ندارم. اگر کسی دلش به حال اصل نظام و انقلاب میسوزد، باید خیلی زیرکانهتر عمل کند. باید بداند کجا سکوت کند، کجا فریاد بزند. کجا باید حامی باشد، کجا خامی نکند. احساس من این است که بحث سر قدرت است، نه سر انقلاب و خدا. اگر به اینجا رسیدیم، خطر است. هر کس میخواهد باشد. عمامه سرش باشد یا لباس دیگری به تن داشته باشد. اگر به جایی برسیم که مردم احساس کنند کسی که کراوات میزند درست میگوید و آنکه عمامه به سر دارد، انگیزهاش قدرت است، آن روز باید فریاد وا اسلامای ما بلند شود. در همین تاریخ کوتاه انقلاب، نمونههایی داشتیم. گاهی امام به کسی حکم میداد که صورتش را میتراشید و این کار طبق فتوای خود امام اشکال داشت اما امام او را بهتر از دیگران میدید و بعضی از این عزیزان در راه نظام و انقلاب به شهادت هم رسیدند.
در این 7 ماهی که از دولت سپری شده، در ارتباطهایی که با مردم داشتید حس شما میگوید مردم این دولت را پذیرفتهاند یا اینکه معتقدند این دولت هم فرق چندانی با بقیه دولتها نمیکند؟
بازخوردهایی که بنده از مردم داشتم این است که یک آرامش روانی در جامعه نسبت به تنشهای هر روزه دولت قبل به وجود آمده است. اگر چه از نظر شاخصهای فرهنگی و اقتصادی، اتفاق خاصی نیفتاده و حتی برخی قیمتها بالاتر هم رفته است ولی با یکسری سیاستهای آرامشمدارانه این اتفاق تا اینجا افتاده است که امیدوارم دوستان نظام به این نکته توجه داشته باشند که این آرامش میتواند پابرجا نباشد. مردم خواهان حق و عدالت هستند.
نکته دوم هم این است که جهان هم پیش چشم ماست و مردم مرتب نوع حکومتداری و مردمداری را با دیگر ملل مقایسه میکنند. مردم امروز با رسانههایی که در همه جا حضور دارند وضع خود را با دیگران مقایسه میکنند. از جمله امنیتی که به برکت خونهای شهیدان و رهبری امام راحل و رهبر معظم و بیداری مردم داریم را قدر میدانند چون به کشورهای پر آشوب و ناامن اطراف خوب نگاه میکنند.
به مقایسه اشاره کردید. یکی از مقایسههایی که ما میتوانیم داشته باشیم، جایگاه روحانیت در ابتدای انقلاب و 35 سال بعد از انقلاب است. برخی میگویند حضور روحانیت در قدرت، آنها را از نقش اصلیشان که تفقه در دین و کمک به مردم برای دینداری است، دور کرده است. شما این نگاه را نوعی مغالطه میدانید یا فکر میکنید حرف قابل تاملی است؟
به یک معنا بله، به یک معنا نه. گاهی کارها به نام من ولی به کام دیگری است. جلوه حکومت امروز به نام روحانیت است ولی خیلی مواقع کار دست روحانیت نیست. منتها بخواهیم یا نخواهیم، گویا این حکومت و انقلاب به نام روحانیت سند خورده است. چون در راسش یک مرجع بزرگ جلیلالقدر هست. همه نگاهها هم به راس هرم است، در حالی که بسیاری از کارها دست بدنه است.
این تلقی که نفوذ اجتماعی روحانیت در میان مردم کمرنگتر شده است، از نظر شما گزاره درستی است؟
اینکه تاثیر مرجعیت اجتماعی روحانیت در میان مردم کم شده، نیاز به تحقیق و تامل بیشتری دارد اما چند نکته را هم نباید فراموش کرد؛ اول اینکه حضور در مراکز قدرت بالاخره اشتباهاتی را به همراه دارد. دوم اینکه ما انسان هستیم و این تلقی در مردم اشتباه است که اگر کسی عمامه بر سر گذاشت، معصوم است. سوم هم اینکه اگر مرتکب اشتباهی شدیم باید با شجاعت تمام از مردم عذرخواهی کنیم. این اعتراف به اشتباه میتواند جایگاه ما را ارتقاء بدهد.
امام خمینی (ره) با آن عظمتش حداقل 2 بار در تلویزیون از ملت عذرخواهی کرد. در وصیتنامه سیاسی - الهیاش هم نوشت که من از مردم توقع دارم که مرا در قصورها و تقصیرها ببخشند. این به وجهه ما لطمه نمیزند. همچنان که دنیا دارد این کار را میکند. کسی اختلاس میکند، رسما از مردم عذرخواهی میکند. حتی نه یک عذرخواهی ساده بلکه گاهی به قیمت تغییر یک دولت تمام میشود. من حرفم این است که اعتقاد و ایمان مردم باید به اصل این نظام باقی بماند، نه اینکه باور مردم به نظام کمکم، کم شود.
در دورهای در تهران، شما و حجتالاسلام پناهیان دو خطیب مشهور بودید. اما با گذشت زمان تفاوتهایی در نظرات شما ایجاد شد. این تفاوت را در حمایت از نامزدهای انتخابات 92 به خوبی میتوانیم ببینیم. این تفاوت از کجا میآید؟
اولا در انتخابات 92 تفاوت معناداری بین ما نبود. ثانیا بخشی از تفاوتها طبیعی است و ما با آقای پناهیان که دوست صمیمی ماست قول و قرار نگذاشتیم که هر چه من میگویم ایشان تایید کند یا برعکس. این نوع اختلافها هم بیشتر در مسائل سیاسی است ولی در مسائل مذهبی و اصل نظام کاملا همنظر هستیم.
گاهی تفاوت در روش بیان است. به دین هم که میگویند شریعت وجهش این است که مثل آب است و همه به آن نیاز دارند. آلترناتیو هم ندارد و هیچ چیز نمیتواند جای آن را بگیرد. گاهی شده در شمال تهران من جلساتی رفتم و با افرادی روبهرو شدم که قیافهها اصلا متدین و انقلابی نشان نمیداد و برای بار دوم که زنگ زدند و من به دلیلی عذرخواهی کردم اصرار کردند که مردم در نظرسنجی گفتهاند فلانی را بیشتر میپسندند. خوب من با این عبا و عمامه قاعدتا هیچ سنخیتی با خانمی که هفت قلم آرایش کرده و به هر دلیلی در جلسه مذهبی شرکت کرده، ندارم ولی چون سخن از دین بوده، به دل او نشسته است.
موضوع تفاوت روحانیون در موضعگیریها را از این جهت مطرح کردم که برخی از تریبونهای رسمی ما با برخی موضعگیریها، عصبانیت را در جامعه ترویج میکنند. برخی میگویند این میزان سیاسی بودن روحانیون به دینداری مردم ضرر میزند و چنددستگی را افزایش میدهد. این موضوع را قبول دارید؟
امام تعبیری دارند که از همه سیاسیتر رسولالله (ص) و امیرالمومنین (ع) بودند. اگر قرار بود ورود به عرصه سیاسی به مقام معنوی آن دو بزرگوار لطمه بزند، باید این اتفاق میافتاد. به خود امام باید لطمه میزد. اما اینطور نشد. بنابراین این لطمه از ناحیه ورود در عرصه سیاسی نیست. امام هم ظاهرا موافق حضور پررنگ روحانیت در قدرت نبود. دلیلش این بود که روحانیت را از درون خوب میشناخت. برخی از ما جنبه و ظرفیتمان کم است.
وقتی آخوندی که نه معروفیت دارد و نه مسئولیت بالایی، با ماشینش تا دم درب ورودی فرودگاه مهرآباد میآید و آنجا با زن و بچهاش از ماشین پیاده میشود، نگاه معترضانه مردم به این آدم را میتوان دید یا آنان که اصرار دارند مثلا در نمازجمعه یا برخی جلسات دیگر مذهبی در جایگاه خاصی حضور یابند بدون آنکه مشکل آنچنانی به لحاظ مسائل امنیتی برایشان مطرح باشد. همه اینها و نمونههایی از این قبیل همه و همه به همان نکتهای که عرض شد برمیگردد.
این مطلب را از این جهت عرض کردم که برای بیان برخی از واقعیتها چاره نیست. مردم این چیزها را میبینند. این لطمهای که امروز به جایگاه روحانیت خورده است به خاطر ورود به عرصه سیاست و قدرت نیست. علتش سوءاستفاده از قدرت از سوی برخی از ما روحانیون است.
در تعریف سنتی، روحانی یعنی ملجاء و پناهگاه مردم. در سالهای اخیر این جایگاه به دلیل حضور روحانیت در حوزه اجرایی کمرنگتر شده است. فکر میکنید راه بازگشت رابطه مردم و روحانیت چیست؟
بالاخره وقتی کسی وارد قدرت میشود ممکن است اشتباه هم بکند. مردم این را میفهمند چون دیکته نوشته نشده غلط هم ندارد. منتها جایی که فهمیدم اشتباه کردم، باید عذرخواهی و اصلاح کنم. کنار این باید منشاء اشتباه هم مشخص شود که این اشتباه در اشتباه محاسباتی من بوده است یا بیتدبیری و بیتقوایی؟
یک جملهای منتسب به شهید چمران است که از ایشان میپرسند تعهد بالاتر است یا تخصص؟ میگوید تعهد. گفتند تخصص خیلی مهم است، بعضی میگویند فلانی فرد خوبی است، پاکدست است، انقلابی است، دزد نیست، بیاییم به او پست بدهیم اما مساله این است که این فرد چون کاربلد نیست، کار را خراب میکند. آقای چمران گفت تعهد یعنی اینکه اگر کاربلد نیستی، کاری را نپذیری. کسی که مسئولیتی را بدون کاردانی و بلدیت میپذیرد، اصلا تعهد ندارد.
اظهارنظری از شما منتشر شده بود که گفته بودید یک متخصص شرابخوار، بهتر از فرد متعهدی است که کاربلد نیست. این اظهارنظر درست منتشر شده است؟
بله، منتها این حرف درست فهمیده نشده است. کسی بعدا به این اظهارنظر من اعتراض کرد. در جوابش نوشتم «ما دقیقا همین کار را در آوردن مربیان خارجی برای برخی رشتههای ورزشی انجام دادیم.» در اینکه این خارجیان، مسلمان نیستند و برخی از آنها از مشروبات الکلی استفاده میکنند که شک نداریم. منتها ما برای ارتقاء ورزش حاضر شدیم که میلیاردها پول مملکت را هزینه کنیم تا مثلا فوتبال کشور پیشرفت کند. آیا بقیه امور مملکت چنین اعتبار و جایگاهی ندارد که ما چنین کاری را بکنیم؟ به قول ما طلبهها الجواب الجواب. هر چی جواب شما آنجا میدهید، ما هم اینجا پاسخ میدهیم.
معقتدم ما در جامعه خودمان امیرکبیرهایی را خفه کردهایم. شاه قجری رگ او را زد، ما رگ سخن و نظر این امیرکبیرها را بریدیم. ما در این کشور انسانهای وارسته و صداقتپیشهای داریم که دردمند و کاردان هستند اما در گوشهای بیصدا خفته یا خواباندهایم و کار دست آنها نیست.
از مردم هم بپرسید کلی مصداق برای شما میآورند که کسی بدون هیچ تجربه و تخصصی شده مسئول فلان قسمت. چرا؟ چون از منسوبان فلانی است. در دوره قبلی، برخی از افراد و مدیران کل، 60 تا 60 تا مدیران شستا میشدند و بعضی از کاردانان 60 تا 60 تا از شستا کنار گذاشته میشدند. امام علی (ع) در توصیه به مالک میفرماید اولین حلقه دور و بر تو باید منتقدان تو باشند.
گفتید که ما امیرکبیرهایی داریم که رگ سخن آنها را بریدهایم. فکر میکنید چقدر برخی از تریبونهای رسمی ما موجب خاموش شدن این صداهای متفاوت شدهاند؟
این اشتباه بزرگ و فاحشی است که متاسفانه رو به ترویج و تزاید هم است و آن اینکه خیال کنیم ملت یعنی همینهایی که دور و بر من هستند و حقیقت را آنچنان که هست نبینیم. اگر میزان رای ملت است، پای صندوقهای رای معلوم میشود که نظر ملت چیست. در انتخابات هفتم ریاست جمهوری تقریبا همه ارکان نظام، نظر دیگری داشتند اما نظر توده مردم و افکار عمومی چیز دیگری شد.
شنیدهام زمانی که شاه فرار میکرد، یکی گفت من اجازه دارم به شما چیزی بگویم؟ گفت بگو. گفت اعلیحضرت! مشکل شما این بود که نمیشد به شما راست گفت، همچنان که به پدرتان نمیشد دروغ گفت.
من این مطلب را یک بار در جلسه مسئولان رده دوم نظام گفتم. گفتم «مبادا یک وقتی مسئولان ارشد نظام جمهوری اسلامی به این درد بیدرمان دچار شوند که نشود واقعیتها را برای آنها گفت. تحمل نکنند و بعد هم بگویند تو در حال سیاهنمایی هستی!» بر این اساس، نظام باید هر چند وقت یک بار نقاط آسیبپذیر خود را چکاپ کند.
به نظرم امروز BBC و VOA هم ما را سرگرم میکنند. آنها هم ما را بازی میدهند. یک اموری را بزرگ میکنند تا ما گرفتار همینها باشیم و از مساله اعتیاد، دانشگاهها و سرنوشت دخترها و پسرها، آموزش و پرورش، بیکاری، رشوهها، اختلاسهای میلیاردی، مدیریتهای ناکارآمد، ریاکاریها، فقر ، دروغ و ... و در یک کلمه ایمانی که در حال کمرنگ شدن است، غافل باشیم.
من این مطلب را هشدارگونه میگویم. شوروی سابق در دو جهت خیلی صاحبنام بود؛ یکی سلاحها و زرادخانهها و دوم در مدالهای ورزشیاش. در آن دوران مدالآوران روس بر آمریکا در بسیاری از عرصهها میچربیدند. تقریبا همین بلا را دارند بر سر ما میآورند. شنیدهام در کشوری مثل فنلاند یا دانماراک 100 درصد زنان ورزش میکنند. در کشور ما حدود 10 درصد زنان ورزش میکنند ولی مدالهای قهرمانی ما در عرصههای ورزش بانوان از آن کشورهایی که زنانشان 100 درصد ورزش میکنند، بیشتر است. چرا؟ چون آنها ورزش نمیکنند که مدال بیاورند. آنها ورزش میکنند که سالم باشند، تا از داروهای شیمیایی کمتر استفاده کنند، تا شادابتر و روی فرمتر باشند، اما ما را اینجوری سرگرم میکنند تا از مسائل اصلی باز بمانیم.
ورزش همگانی یکی از امور مغفول مانده در جامعه ماست. بسیاری از مردان در حال طلاق دادن زنانشان هستند چون دیگر سایز و اندام آن خانم، مطابق میلشان نیست. مرد در جامعه، در صداوسیما و ماهواره سایز و اندام دیگری را دیده و به دلش نشسته است، در حالی که این زن اگر ورزش میکرد و اندام زیبایی داشت و مهارتهای زندگی را فرا میگرفت، امروز محبوب قلب همسرش بود.
گفتید منتقد وضع موجود هستید و برایتان اصل انقلاب اهمیت دارد. دغدغه این سالهای شما چیست که شما را نگران میکند؟
همین دو اصلی که رهبری امسال آن را به عنوان شعار سال برگزیدند؛ اقتصاد و فرهنگ. این دو به نظر من دوقلوهای به هم چسبیده هستند.
یعنی نگرانیتان برای مسائل فرهنگی بیشتر نیست؟
نه، این دو مقوله به هم مرتبط هستند. اقتصاد اگر فروکش کرد و مردم را فقر و فلاکت گرفت، فرهنگ پایین میآید چون انسان گرسنه خدا نمیشناسد. من به کسی که فقیر است نمیتوانم بگویم در نماز حضور قلب داشته باش. البته وقتی اقتصاد هم بیش از اندازه بالا رفت، مشکل ایجاد میشود. ما اقتصاد را اصل نمیدانیم، منتها فرهنگ با آن همعرض است. مثل طلوع خورشید و روز است. شما میتوانید بگویید کدام زودتر است؟ هر دو با هم است، منتها علت روز، طلوع خورشید است.