از دغدغه شاملو تا تفاوت ایران و آلمان
عباس طباطبایی؛ سال اول دانشگاه که بودیم یک واحد تربیت بدنی داشتیم که باید می گذراندیم. درس زیاد مهمی نبود. نزدیک صد نفر از رشته های مختلف گوشه ی یکی از زمین های چمن دانشکده تربیت بدنی جمع میشدیم و کلاس همونجا تشکیل میشد. توی کلاس ما چند تا از بچه های خارجی هم بودند و هنگاهی که استاد موقع حضور و غیاب به اسم یکی از اینها می رسید لهجه اش را تا جایی که میتوانست خارجی میکرد و با صدای بلند می گفت زایاس. و زایاس که جوان سیاه پوست لاغراندام قد بلندی بود در حالی که تمام تلاشش را می کرد تا لهجه اش پارسی باشد جواب می داد حاضر.
خوب یادم هست هنگامی که استاد اسامی خارجی دانشجوها را از روی برگه می خواند حسابی کیفور می شد.
این کیفور شدن ها البته اصلا چیز مهمی نبود اما این کیفور شدن ما ایرانی ها از بکار بردن یک واژه خارجی یا تقلید سبکی از زندگی آنها این روز ها به پدیده ای معمول تبدیل شده است.
در قرن هجدهم و ابتدای قرن نوزدهم هنگامی که امپراطوری مقدس روم سر به اضمحلال نهاده بود و آلمانی ها در تشکیل یک حکومت ملی ناکام مانده بودند. تفوق علمی و فرهنگی فرانسه بر اروپای آن روز در سایه ی بزرگانی چون ولتر و منتسکیوتثبیت گشته بود.
فرانسه کعبه آمال قلبها بود و بیشتر روشنفکران به زبان فرانسوی آشنا بودند. اشراف اروپایی به زبان فرانسه صحبت می کردند. داستایوسکی در داستانهای خود علاقه و تظاهر بیش از حد اشراف روس را در تقلید و استفاده از زبان و فرهنگ فرانسه با لحن طنز آلودی به نقد آورده است.
تقلید فرهنگ بیگانگان فاصله اشراف و طبقه فرودست را بیشتر کرد و این مساله در انقلاب 1917 کاملا مشخص است.
شاید یکی از آرزوهای باخ سفر به فرانسه و آشنایی با موسیقی دانان برجسته ی این کشور بود.
هنگامی که فرانسه جهان را در تسخیر داشت و ارتش هفتصد هزار نفری ناپلئون پروس و اتریش را درنوردیده بود فیخته که شخصیتی انقلابی داشت به نقد الگوی حاکم پرداخت. وی از فرهنگ آلمانی ها سخن گفت و اظهار داشت برای تحقق توسعه نمی توان الگوی بیگانگان را تقلید کرد بلکه میبایست به الگویی آلمانی دست یافت.
بعدها آرای افرادی نظیر هگل و فیخته بود که غرور آلمانی را احیا کرد و در ذهن افرادی نظیر بیسمارک حلول یافت.
قرن نوزدهم برای آلمان قرن کامیابی و شکوه بود. آلمان آنچنان تمدن باشکوهی را بنیان نهاد که با وجود ویرانی کامل در 1945 دوباره به یکی از صنعتی ترین کشورهای جهان تبدیل شد.
فروریختن دیوار برلین ثابت کرد آلمان دیگر پاره پاره نخواهد شد. آنگونه که در آغاز قرن نوزدهم بود.
امروز ایران خواستگاه تمدن و تاریخ و کهن ترین کشور دنیا سرزمین بزرگانی که همواره کمر بر شکوه و تجلی آن بسته اند گرفتار دردی اینچنین است.
سالها پیش که احمد شاملو در یک سخنرانی به شدت از اضمحلال زبان پارسی در میان مهاجران ایرانی مقیم خارج ابراز نگرانی می کرد گفت در کشوری که تمامی اقوام حتی در اجتماعات کوچک در طی قرن ها زبان و فرهنگ خود را حفظ کرده اند چه بر سر نسل امروز آمده است.
اگر نگرانی شاملو زمانی در مورد ایرانیان مهاجر صادق بود امروز تمام ایرانیان گرفتار این مشکل شده اند.
مشکلی که متاسفانه نه از جانب توده ها بلکه از جانب اقشار به ظاهر آگاه جامعه بوجود آمده است و توسط رسانه ها هر روز و هر روز دامن زده می شود.
مجریان تلویزیون گهگاه از واژگانی استفاده میکنند که برای بسیاری از مردم نا آشناست. اگر امروز آنان به استفاده از واژگان بیگانه اصرار می کنند و مخاطبان آنها فرهنگ لغت به دست پای برنامه های آنان نشسته اند نسلهای پس از ما شاهنامه فردوسی را با ترجمه خواهند فهمید.
هیچگاه نفهمیدم چرا هنگامی که شخصی مدتی با یک زبان بیگانه و اغلب انگلیسی آشنایی هر چند محدودی پیدا میکند واژگان آن زبان را بقول خودش بی اختیار استفاده میکند.
مگر ممکن است کسی واژه ی تازه آموخته ای را بی اختیار بجای زبان مادری اش بکار برد.
نکته جالب اینجاست که هیچ کدام ازاین افراد هنگامی که به همان زبان بیگانه سخن می گویند هیچگاه یک واژه پارسی را بقول خودشان بی اختیار استفاده نمیکنند.
نکته ی جالب تر اینکه هرگز مشاهده نشده است که غیر پارسی زبانانی که با زبان پارسی آشنایی دارند هنگام پارسی سخن گفتن از واژگان زبان خود استفاده کنند و هر گاه در معنای واژه ای درمیماندند به ناچار مکث می نمودند.
بسیاری از مردم معنای واژگانی چون فوکوس و دپرس را نمی دانند در حالی که این واژگان به کرات از زبان مجریان تلویزیون بیرون می آید و در ذهن مخاطب این مساله را تداعی می کند که این کلام افراد تحصیل کرده است و به استفاده از این واژه ها تشویق می شود.
مساله ی دیگر ترکیب واژگان بیگانه با ضمائر و نشانه های پارسیست که صورت بسیار زشتی به زبان تحمیل می کند.
هنگامی که برای نخستین بار ترکیب {اسیستنت هایشان} را از تلویزیون شنیدم احساس کردم مغزم به هیچ وجه تمایلی به تفکیک واژگان این ترکیب به شدت نامانوس از دو زبان جدای از یکدیگر را ندارد.
فرهنگ به صورت کلی و زبان به عنوان یکی از مهم ترین ارکان یک فرهنگ مهم ترین داشته ی هر ملت است و هیچ ملتی اینقدر ساده آتش به پیکر داشته هایش نمی زند.
هنگامی که یک واژه از زبانی دور در میان واژگان پارسی جا خوش می کند جای دادن آن واژه در میان یک جمله ی ادبی بسیار دشوار است.
کلمات انگلیسی هنگامی که در چارچوب یک مصرع از یک شعر قرار می گیرند حالت بسیار زننده ای به آن شعر می دهند. همانگونه که نمی توان در نمای یک ساختمان با معماری سنتی از کامپوزیت های نقره ای معمول استفاده کرد.
این اتفاقیست که برای واژگان زبان های دیگر موجود در فلات ایران و حتی زبان عربی هرگز رخ نخواهد داد. چه بهتر است هنگامی که در زبان ملی به واژه ای نیاز داریم به سراغ زبان های موجود در فرهنگ خودمان برویم.
ترکی کردی بلوچی لری و دیگر زبان ها و گویش های موجود در ایران ذخیره عظیم فرهنگی می باشند که متاسفانه همواره نادیده انگاشته می شوند.
خود باختگی در برابر هر آنچه از فرنگ می آید به استفاده از واژگان فرنگی محدود نمی شود. در زمینه های گوناگون اجتماعی و سیاسی اندیشمندان ایرانی بی آنکه به واقعیت های ایرانی توجه کنند الگو های موفق غربی را برای بهبود شرایط تجویز می کنند.
آلمان زمانی توانست به توسعه ی پایدار دست یابد که برای اتحاد ملی به دنبال الگویی آلمانی بود. اما همین کشور هنگامی که به تقلید از دیگر کشور ها دست به ایجاد جمهوری وایمار زد و اصول مردم سالاری را بر مبنای آنچه در دیگر کشورها موجود بود بنا نهاد هرگز به واقعیتهای آلمانی توجهی نکرد و سرانجام در گرداب استبداد نازی ها در غلطید.
ایران همواره کشوری بوده است که سر آغاز بسیاری از جریانات مهم تاریخی بشمار می رفته و منشا بسیاری از رخدادهای تاریخی را باید در تار و پود پیکره ی باستانی آن جستجو نمود.
موفقیت دولت مردان هخامنشی در ساختن نخستین شاهنشاهی جهان سرمشق بزرگان رومی بود و دیوان سالاری موفق ساسانیان مبنای حکومت عباسی.
اندیشه های مهرورزی شالوده تفکر باستان و آموزه های مانی زیربنای اندیشه های امروز اروپا را تشکیل می دهد.
موفقیت ایرانیان در ساخت بادبان سه گوش و طولانی ترین سفر دریایی تا آن روز یعنی سفر به بندر کانتون چین سرآغاز اکتشافات جغرافیایی بود.
کشف عدد پی انقلابی در هندسه و اختراع پست و راه انقلابی در ارتباطات بشمار می آید.
نگارش منشور حقوق بشر و لغو برده داری و بسیاری ازین دست جهان را تا ابد وامدار نوآوری های بی شمار ایرانیان ساخته است. نوآوری هایی که نه از سر تقلید که حاصل شهامت ایرانیان در ایجاد پدیده های نوین بوده است. نوآوری هایی که از واقعیات ایرانی سرچشمه گرفته است.
همانگونه که مولوی می گوید:
خلق را تقلیدشان برباد داد ای دوصد لعنت براین تقلید باد
اکنون در کوچه های شهر که قدم بر می داری احساس غرورافزای ایرانی بودن دیگر حتی در واژگان مردم شهر رنگ باخته است. مردمی که فردوسی را به نام یک میدان می شناسند و رنج های اورا از یاد برده اند و تنها صدایی غریب از کوچه های مه گرفته پژواک می یابد:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
خوب یادم هست هنگامی که استاد اسامی خارجی دانشجوها را از روی برگه می خواند حسابی کیفور می شد.
این کیفور شدن ها البته اصلا چیز مهمی نبود اما این کیفور شدن ما ایرانی ها از بکار بردن یک واژه خارجی یا تقلید سبکی از زندگی آنها این روز ها به پدیده ای معمول تبدیل شده است.
در قرن هجدهم و ابتدای قرن نوزدهم هنگامی که امپراطوری مقدس روم سر به اضمحلال نهاده بود و آلمانی ها در تشکیل یک حکومت ملی ناکام مانده بودند. تفوق علمی و فرهنگی فرانسه بر اروپای آن روز در سایه ی بزرگانی چون ولتر و منتسکیوتثبیت گشته بود.
فرانسه کعبه آمال قلبها بود و بیشتر روشنفکران به زبان فرانسوی آشنا بودند. اشراف اروپایی به زبان فرانسه صحبت می کردند. داستایوسکی در داستانهای خود علاقه و تظاهر بیش از حد اشراف روس را در تقلید و استفاده از زبان و فرهنگ فرانسه با لحن طنز آلودی به نقد آورده است.
تقلید فرهنگ بیگانگان فاصله اشراف و طبقه فرودست را بیشتر کرد و این مساله در انقلاب 1917 کاملا مشخص است.
شاید یکی از آرزوهای باخ سفر به فرانسه و آشنایی با موسیقی دانان برجسته ی این کشور بود.
هنگامی که فرانسه جهان را در تسخیر داشت و ارتش هفتصد هزار نفری ناپلئون پروس و اتریش را درنوردیده بود فیخته که شخصیتی انقلابی داشت به نقد الگوی حاکم پرداخت. وی از فرهنگ آلمانی ها سخن گفت و اظهار داشت برای تحقق توسعه نمی توان الگوی بیگانگان را تقلید کرد بلکه میبایست به الگویی آلمانی دست یافت.
بعدها آرای افرادی نظیر هگل و فیخته بود که غرور آلمانی را احیا کرد و در ذهن افرادی نظیر بیسمارک حلول یافت.
قرن نوزدهم برای آلمان قرن کامیابی و شکوه بود. آلمان آنچنان تمدن باشکوهی را بنیان نهاد که با وجود ویرانی کامل در 1945 دوباره به یکی از صنعتی ترین کشورهای جهان تبدیل شد.
فروریختن دیوار برلین ثابت کرد آلمان دیگر پاره پاره نخواهد شد. آنگونه که در آغاز قرن نوزدهم بود.
امروز ایران خواستگاه تمدن و تاریخ و کهن ترین کشور دنیا سرزمین بزرگانی که همواره کمر بر شکوه و تجلی آن بسته اند گرفتار دردی اینچنین است.
سالها پیش که احمد شاملو در یک سخنرانی به شدت از اضمحلال زبان پارسی در میان مهاجران ایرانی مقیم خارج ابراز نگرانی می کرد گفت در کشوری که تمامی اقوام حتی در اجتماعات کوچک در طی قرن ها زبان و فرهنگ خود را حفظ کرده اند چه بر سر نسل امروز آمده است.
اگر نگرانی شاملو زمانی در مورد ایرانیان مهاجر صادق بود امروز تمام ایرانیان گرفتار این مشکل شده اند.
مشکلی که متاسفانه نه از جانب توده ها بلکه از جانب اقشار به ظاهر آگاه جامعه بوجود آمده است و توسط رسانه ها هر روز و هر روز دامن زده می شود.
مجریان تلویزیون گهگاه از واژگانی استفاده میکنند که برای بسیاری از مردم نا آشناست. اگر امروز آنان به استفاده از واژگان بیگانه اصرار می کنند و مخاطبان آنها فرهنگ لغت به دست پای برنامه های آنان نشسته اند نسلهای پس از ما شاهنامه فردوسی را با ترجمه خواهند فهمید.
هیچگاه نفهمیدم چرا هنگامی که شخصی مدتی با یک زبان بیگانه و اغلب انگلیسی آشنایی هر چند محدودی پیدا میکند واژگان آن زبان را بقول خودش بی اختیار استفاده میکند.
مگر ممکن است کسی واژه ی تازه آموخته ای را بی اختیار بجای زبان مادری اش بکار برد.
نکته جالب اینجاست که هیچ کدام ازاین افراد هنگامی که به همان زبان بیگانه سخن می گویند هیچگاه یک واژه پارسی را بقول خودشان بی اختیار استفاده نمیکنند.
نکته ی جالب تر اینکه هرگز مشاهده نشده است که غیر پارسی زبانانی که با زبان پارسی آشنایی دارند هنگام پارسی سخن گفتن از واژگان زبان خود استفاده کنند و هر گاه در معنای واژه ای درمیماندند به ناچار مکث می نمودند.
بسیاری از مردم معنای واژگانی چون فوکوس و دپرس را نمی دانند در حالی که این واژگان به کرات از زبان مجریان تلویزیون بیرون می آید و در ذهن مخاطب این مساله را تداعی می کند که این کلام افراد تحصیل کرده است و به استفاده از این واژه ها تشویق می شود.
مساله ی دیگر ترکیب واژگان بیگانه با ضمائر و نشانه های پارسیست که صورت بسیار زشتی به زبان تحمیل می کند.
هنگامی که برای نخستین بار ترکیب {اسیستنت هایشان} را از تلویزیون شنیدم احساس کردم مغزم به هیچ وجه تمایلی به تفکیک واژگان این ترکیب به شدت نامانوس از دو زبان جدای از یکدیگر را ندارد.
فرهنگ به صورت کلی و زبان به عنوان یکی از مهم ترین ارکان یک فرهنگ مهم ترین داشته ی هر ملت است و هیچ ملتی اینقدر ساده آتش به پیکر داشته هایش نمی زند.
هنگامی که یک واژه از زبانی دور در میان واژگان پارسی جا خوش می کند جای دادن آن واژه در میان یک جمله ی ادبی بسیار دشوار است.
کلمات انگلیسی هنگامی که در چارچوب یک مصرع از یک شعر قرار می گیرند حالت بسیار زننده ای به آن شعر می دهند. همانگونه که نمی توان در نمای یک ساختمان با معماری سنتی از کامپوزیت های نقره ای معمول استفاده کرد.
این اتفاقیست که برای واژگان زبان های دیگر موجود در فلات ایران و حتی زبان عربی هرگز رخ نخواهد داد. چه بهتر است هنگامی که در زبان ملی به واژه ای نیاز داریم به سراغ زبان های موجود در فرهنگ خودمان برویم.
ترکی کردی بلوچی لری و دیگر زبان ها و گویش های موجود در ایران ذخیره عظیم فرهنگی می باشند که متاسفانه همواره نادیده انگاشته می شوند.
خود باختگی در برابر هر آنچه از فرنگ می آید به استفاده از واژگان فرنگی محدود نمی شود. در زمینه های گوناگون اجتماعی و سیاسی اندیشمندان ایرانی بی آنکه به واقعیت های ایرانی توجه کنند الگو های موفق غربی را برای بهبود شرایط تجویز می کنند.
آلمان زمانی توانست به توسعه ی پایدار دست یابد که برای اتحاد ملی به دنبال الگویی آلمانی بود. اما همین کشور هنگامی که به تقلید از دیگر کشور ها دست به ایجاد جمهوری وایمار زد و اصول مردم سالاری را بر مبنای آنچه در دیگر کشورها موجود بود بنا نهاد هرگز به واقعیتهای آلمانی توجهی نکرد و سرانجام در گرداب استبداد نازی ها در غلطید.
ایران همواره کشوری بوده است که سر آغاز بسیاری از جریانات مهم تاریخی بشمار می رفته و منشا بسیاری از رخدادهای تاریخی را باید در تار و پود پیکره ی باستانی آن جستجو نمود.
موفقیت دولت مردان هخامنشی در ساختن نخستین شاهنشاهی جهان سرمشق بزرگان رومی بود و دیوان سالاری موفق ساسانیان مبنای حکومت عباسی.
اندیشه های مهرورزی شالوده تفکر باستان و آموزه های مانی زیربنای اندیشه های امروز اروپا را تشکیل می دهد.
موفقیت ایرانیان در ساخت بادبان سه گوش و طولانی ترین سفر دریایی تا آن روز یعنی سفر به بندر کانتون چین سرآغاز اکتشافات جغرافیایی بود.
کشف عدد پی انقلابی در هندسه و اختراع پست و راه انقلابی در ارتباطات بشمار می آید.
نگارش منشور حقوق بشر و لغو برده داری و بسیاری ازین دست جهان را تا ابد وامدار نوآوری های بی شمار ایرانیان ساخته است. نوآوری هایی که نه از سر تقلید که حاصل شهامت ایرانیان در ایجاد پدیده های نوین بوده است. نوآوری هایی که از واقعیات ایرانی سرچشمه گرفته است.
همانگونه که مولوی می گوید:
خلق را تقلیدشان برباد داد ای دوصد لعنت براین تقلید باد
اکنون در کوچه های شهر که قدم بر می داری احساس غرورافزای ایرانی بودن دیگر حتی در واژگان مردم شهر رنگ باخته است. مردمی که فردوسی را به نام یک میدان می شناسند و رنج های اورا از یاد برده اند و تنها صدایی غریب از کوچه های مه گرفته پژواک می یابد:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
گزارش خطا
آخرین اخبار