مهدی هاشمی: داوری نمیکنم
چند هفتهای از پخش فصل دوم مجموعه «دردسرهای عظیم» میگذرد؛ سریالی که نظرات متفاوتی به همراه داشت. عدهای معتقد بودند نیازی به ادامهدارشدن سریال در فصل دوم نبود و اساسا فیلمنامه ظرفیت این ادامهدارشدن را نداشت و بهتر بود شیرینی دیدن سریال، فقط به فصل اولش خلاصه شود، اما دستاندرکاران ساخت این سریال ترجیح دادند سریال را در فصل دوم ادامه دهند. ظاهرا فصل دوم از نظر مردم قابلاعتنا بوده است این را آمارهایی که صداوسیما رسانهای میکند، میگوید بااینحال، این سریال برخی از نکات مثبتش را در فصل دوم از دست داد ازجمله حضور خوب مهدی هاشمی که در فصل اول بازی پررنگ و مؤثری داشت و در فصل دوم این حضور بسیار کمرنگ و حاشیهای بود. مهدی هاشمی بازیگر کهنهکاری است که عمدتا وسواس خاصی برای انتخاب آثارش دارد و اگر به سمت تلویزیون میآید، در سریالهایی بازی میکند که در ذهن مردم ماندگار میشود همچنانکه سریال «روزگار غریب» جدا از کارگردانی خوب کیانوش عیاری، با بازی درخشان مهدی هاشمی در ذهن مردم ماندگار شده است. اما گاهی ممکن است ملاکهای انتخاب برای بازیگر سختگیری مثل مهدی هاشمی نیز تغییر کند. مهدی هاشمی در گفتوگو با ما از روزهای قبل از تصویربرداری سری دوم سریال «دردسرهای عظیم» گفت؛ اینکه بین او و عوامل سازنده سریال چه گذشته است و چه اتفاقاتی او را مجاب کرد که پاسخ مثبت به حضور در این سریال دهد. هرچند دراینمیان از انتخابهای سالهای اخیرش در تلویزیون و سینما هم صحبت کرد و اینکه او همچنان ایدهآلهایش را حفظ کرده است اما شرایط گاهی باعث میشود تا در لحظهای بهترین تصمیم را بگیرد. «شرق» با مهدی هاشمی به بهانه تازهترین حضورش در تلویزیون، گپوگفتی داشتیم که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم:
تصور میکردم در سری دوم «دردسرهای عظیم» با اتفاقات جالبتری مواجه شویم یا دستکم کیفیت سریال بهمراتب بهتر از فصل قبل باشد که متأسفانه اینطور نبود. بیش از هر چیز، حضور کوتاه و کمرنگ شما برایم سؤالبرانگیز بود که آیا بر حسب شرایط فیلمنامه نقشی که در فصل اول برای مردم بسیار جذاب بود و با بازی خوبی که از شما دیدیم، محدودتر شده است یا اینکه خواسته خودتان بود. چون شما همیشه در فیلمها و سریالها در مرکز داستان قرار میگیرید با آن تیراژی که برای تماشاگر توقع ایجاد میکند. گفتم نکند با این بازار بد سینما، اسمتان را سه ماه به قیمت خوبی به تلویزیون اجاره دادید؟
(خنده) اینطور نیست. قبلترها میگفتند طرف خودش را فروخته. باز خوب است که شما میگویید اسمش را اجاره داده. من نقشهای کوتاه هم بازی کردهام. همین فیلم «قصهها»ی خانم رخشان بنیاعتماد یا حدود ٣٠ سال پیش سریال «کوچک جنگلی» بهروز افخمی، در نقش دکترحشمت تقریبا در حاشیه بودم.
«قصهها» چند فیلم کوتاه پشت سر هم بودند که همه همینقدر حضور داشتند و نقش دکترحشمت یکی از مؤثرترین نقشهای زندگی شماست؛ بهویژه صحنه اعدام دکتر...
بازی در سریالهایی نظیر «کوچک جنگلی»، «روزگار غریب»، «رقص پرواز»، «سلطان و شبان» و نقشهایی از ایندست، جزء بازیهای سخت من است. هرکدام از آنها مقدماتی داشتند. چند سال وقت صرف ساختشان شده و نویسندگان خوبی سر فرصت آنها را نوشتند و کارگردانهای بزرگی پشت کار بوده و تاریخی بودند و خرجشان هم کم نبود گرچه مجموعه ششقسمتی و کمخرج «هزاران چشم» به نویسندگی و کارگردانی کیانوش عیاری که تاریخی هم نبود و هر قسمت به اندازه یک فیلم سینمایی بود، چهار ماهه ساخته شد که شاهکارهایی بودند. هیچکدام از آنها مناسبتی نبودند. سریالهای مناسبتی فرق میکنند. میگویند ظرف سه ماه باید ٢٦ قسمت بسازید و نوشتن همزمان با فیلمبرداری انجام میگیرد. روشن است کیفیت زیر فشار و سرعت کمیت نهتنها پایین میآید، بلکه گاهی له و لورده میشود.
فکر نمیکنید بازی در اینگونه کارها به شخصیت هنریتان لطمه بزند؟
تکرارش چرا. دراینباره فکر میکنم ولی خیلی دربندش نیستم. حرفهای نگاه میکنم. راستش من کارهای عامهپسند تلویزیون را هم دوست دارم؛ راحتالحلقومی برای تماشاگر و بازی تفریحوار و نهچندان سختی برای بازیگر. برای من یکجور استراحت است. همیشه که نمیشود کارهای سخت کرد، کار هنری انجام داد و پول هم نگرفت.
سرگرمیسازی هم برای خودش اصول و روش دارد و مهارتهایی در کار میطلبد که بلدی خاصی میخواهد. فیلمسازان اسمورسمداری از سینما به تلویزیون آمدند و سریالهای ضعیفی ساختند. وقتی فصل اول سریال «دردسرهای عظیم» را دیدم، خوشحال شدم. از نظر من سریالی بود که یکجور یکدستی در آن بود. سیر و حرکت طنزآمیز داستان و درگیری و گرفتاریهای شیرینش از ابتدا تا انتها پیش میرفت اما فصل دوم انگار ادامه آن نبود... .
من سعی میکنم داوری نکنم و نظر ندهم تا مبادا باعث دلخوری همکارانم شوم. در مصاحبهای در ابتدای فیلمبرداری، بهشوخی گفته بودم دوستان نویسنده به علت وقت کم و سریعنوشتن که اگر یک روز ننویسند، یک روز فیلمبرداری عقب میافتد و همیشه کارگردان منتظر نوشتهای برای روز بعد است، مجبورند به صحنه کمی آب ببندند تا یک جمله با یک معنی، سه جور گفته شود و توضیح واضحات و تکرار صحنههای شبیه هم جای گفتوگوی واقعی و پیشرفت طبیعی داستان را بگیرد که دوستان کمی مکدر شدند. در حالی که همه میدانند دوستان نویسنده، بهویژه آقای علیرضا کاظمیپور، از بهترین و خلاقترین نویسندگان سریالها هستند. منظور من این بود وقتی همهچیز قرار است با سرعت بیوقفهای انجام گیرد تا کار بهموقع به مناسبت مربوطهاش برسد، امکان انحراف مسیر داستان و کشآمدن داستان، چربیدن حواشی به اصل و تکرارهای گوناگون، پیش میآید.
شما میدانستید در قسمت دو، حضور چندانی ندارید؟
وقتی آقای مهام قصه را برایم تعریف کرد دیدم نسبت به فصل اول که یک داستان اصلی محوری داشت، در فصل دوم چند قصه دنبال میشود. وسط یک زندگی طنزآمیز و پر از کشوواکشهای طولانی، ناگهان داستانی تراژیک و غمانگیز شروع میشود و زمانی که من وارد میشوم، کارآگاهیگونه میشود. خب، این هم میتواند برای خودش سبکی باشد گرچه با قسمت یک همخوانی نداشته باشد. با خودم فکر کردم جایگاهی که در این سریال خواهم داشت را دوست ندارم. هر چند آقای مهام و همکارانم را دوست دارم و از بودن با آنها لذت میبرم. یاد جمله نهچندان معروفی افتادم که میگوید (هیچ وقت در میزانسنی که دوست ندارید، قرار نگیرید چه در حرفه چه در زندگی) و با وجود بدهکاریای که داشتم، قید دستمزد خوب یا به قول شما کرایه اسمم را زدم و در یادداشتی به تهیهکننده و کارگردان رساندم بهتر است از خیر من بگذرد و دنبال بازیگر دیگری باشد که خدایناکرده وسط کار جروبحث و کدورت پیش نیاید. برایشان آرزوی موفقیت کردم از خانه بیرون زدم، گوشی موبایلم را تا اطلاع ثانوی خاموش کردم که به کل خودم را دستکم یک هفته گم کرده باشم که یک ساعت نکشید، آقای مهام به طرز ناباورانهای من را در ناکجاآبادی پیدا کرد که عقل جن هم نمیرسید البته اینگونه چابکدستیها را از ایشان- در سریال کارآگاهان که تهیهکنندگی مشترک با آقای ایرج محمدی داشت- در برخورد با کارآگاهان واقعی یا حتی مجرمان، دیده بودم.
مجبور شدید بازی کنید؟
از این پیگیری سریع و خواست شوقانگیز مهران چنان پشتورو شدم و خندیدم که همان روز یا فردایش قرارداد را امضا کردم.
پس دوستی و سابقه همکاریهای خوب با ایشان را بر حساسیتهای هنری خود ترجیح دادید.
من انسان کموبیش باسپاسی هستم. این پاسخ کوچکی به دوستیکردنهای مهران بود. بهویژه که اینبار در تهیهکنندگی دستِتنها بود و تسلیم شدم البته با شرایطی.
چه شرایطی؟
که سریال در نیمه اول از من خالی نباشد. تا در نیمه دوم یکباره سروکلهام پیدا شود. آن هم شکستهوبسته با نویسندهها صحبت کردیم. پیشنهادم این بود من از شهر ضربه خوردم و یکبار در فصل اول مُردم و زنده شدم، در گریز از شهر به کلبهای پناه ببرم تا خودم را دوباره به دست آورم. اما میبینم آنجا هم شهریها دارند طبیعت را مثل شهر میکنند. دائم در حال خریدوفروش زمین و ملک هستند. دیوارهای زشت با بلوک میکشند. دعوا سر یک وجب زمین که به موازات قصههای شهری سریال در طبیعت هم داستانهایی رخ میدهد تا من از آنجا هم فراری شوم که در عمل به دلیل کمبود وقت انجام نشد و فقط بخشهایی از پیشنهادهایم در مورد نوع ارتباطم با خانمی کلاهبردار (سلماز غنی) کموبیش اجرا شد که راضیکننده نبود.
نارضایتیهایتان را ابراز میکردید یا با صبوری تحمل کردید؟
خب بههرحال این چیزها روی اعصاب و روان آدم میرود. بهخاطر کمبود وقت و گرفتاریهای دیگر دهانم بسته بود. بهخاطر اینکه اینگونه سریالسازی کار سختی است. ادارهکردن یک گروه ٦٠،٥٠ نفری طی سهماه کار بدون یک روز تعطیلی، انگیزه زیادی برای من ِبازیگر باقی نمیگذارد که برای هر صفحه نوشتهای سؤال و انتقاد دارد و مدام در حال گفتوگو با کارگردان در جهت بهترشدن کار است.
شما که گاهی در سریالهای عامهپسند بازی میکنید، خودتان سریال میبینید؟
من اصلا سریالبین نیستم. گاهی نگاهی میکنم دستم بیاید ببینم سطح و اندازه کارها چقدر است.
سطح و اندازه فصل دوم «دردسرهای عظیم» چقدر بود؟
من دو، سه قسمت، بیشتر ندیدم و وقت دیدن نداشتم از دوستان و آشنایان میپرسیدم و میفهمیدم اندازه چقدر است.
چه میگفتند؟
آنطور که از آدمها میشنیدم، طرفدارانی داشته. بعد از سریال «پایتخت» در آمارهای مردمی دوم شده بود در کوچه و خیابان از سریال، خوب میشنیدم. اما برخی دوستان سریالبین و نکتهبین میگفتند از موانعی سرسری رد میشوند مثلا برایشان قابل قبول و باور نبود زن و مرد مسنی که سالها در یک خانه زندگی کردند و دورانی داشتند، به این راحتی بشود از خانهشان بیرون کرد. این کار دادگاه و دادگاهکشی دارد. هزارجور کش و واکش دارد یا آقای لطیف که یک سیاهیلشکر است در این فاصله که فاصلهای هم نبود، یک فیلم ساخته و فروخته! و از این قبیل... .
دوستی میگفت اگر دلی ببینی، هیچکدام از این انتقادها را نمیبینی. عامه مردم اکثرا سریالهای اینچنینی را دلی میبینند. همهچیزش را باور میکنند. برایشان نفس از خانه بیرونانداختن و به خانه سالمندان رفتن مهم است. نه چگونگی واقعیت امر که بهندرت در کارهای واقعی و دقیق برای سلیقههای بالا ساخته میشود که «هزاران چشم» کیانوش عیاری یکی از آنها بود.
بهنظر میرسد کارهای مناسبتی همیشه همینطور بوده...
سالهای گذشته برای مردم سریالهای ماه رمضان مثل یک فستیوال بود که در حال رقابت و مسابقه بودند و بینندگان در عین دیدن داوری هم میکردند. در سالهای اخیر هم تعداد سریالها کمتر شد و هم آن اشتیاق آن سالها وجود ندارد، چراکه کیفیتها پایین آمده است. نتیجه تندتند کارکردن یا یکیشدن پایان پخش سریال با پایان فیلمبرداری، همین میشود طوری که کارگردان یک روز هم وقت نکند در اتاق تدوین حضور پیدا کند و ببیند آنچه را که ساخته چگونه قیچی میکنند و بگوید این سریال را من ساختهام. با این روش کارگردانی، سلیقه کارگردان زیر سلیقه دیگران قرار میگیرد چیزی که در آثار خوب دیده نمیشود. بخشی از آن به مدیران مربوط میشود که از حالا برای سال آینده زودتر برنامهریزی کنند. نویسندگان زودتر بنویسند و سریال زودتر از زمان در نظر گرفتهشده تصویربرداری شود. وقت برای پرداخت بهتر فیلمنامه باشد و کارگردان در اتاق تدوین حضور پیدا کند تا رقابت در سطح پایین اتفاق نیفتد و سریالها برای سلیقههای پایین ساخته نشود.
با برزو نیکنژاد راحت بودید؟
برزو نیکنژاد جوان بااستعدادی است کار دکوپاژ و صحنهپردازیاش روان و راحت است. چابک عمل میکند و همهچیز را در کادر خوب جا میدهد. تنها مشکلش جریان و اتفاق توی قاب است که با ارزانترین مزهپرانیها شاد میشود. شاید من اشتباه میکنم که خیال میکنم کمدی هم بسیار جدی است. در پایان، از تحمل و ظرفیتی که کارگردان در برابر پیشنهادها و انتقادهای من داشت، تشکر میکنم و همینطور از همه همکارانم.
گزارش خطا
آخرین اخبار