سعيد آقاخاني: از كمدي دلسرد شدهام
سعيد آقاخاني براي نسلي كه دهههاي ٦٠ و ٧٠ را زيست كردهاند و با «ساعت خوش» خاطره لبخند را تجربه كردهاند پيوند ناگسستنياي دارد. بازيگران آن مجموعه هنوز از سوي خاطره جمعي هرجا كه در هر نقشي حضور پيدا ميكنند پيگيري و قضاوت ميشوند.
صدای ایران - سعيد آقاخاني براي نسلي كه دهههاي ٦٠ و ٧٠ را زيست كردهاند و با «ساعت خوش» خاطره لبخند را تجربه كردهاند پيوند ناگسستنياي دارد. بازيگران آن مجموعه هنوز از سوي خاطره جمعي هرجا كه در هر نقشي حضور پيدا ميكنند پيگيري و قضاوت ميشوند. آن جمع هركدام سويي رفتهاند و آقاخاني كه حالا در مقام نويسنده و كارگردان چندين سالي ميشود كه با مجموعههايش چهره ديگر خود را به ثبت رسانده است پس از مدتها در نقشي متفاوت به نسبت تصور اجتماع از او بازي كرده است. «خداحافظي طولاني» و نقشي كمديالوگ و درونگرا براي سعيد آقاخاني شايد اتفاق محسوب شود و بيراه نيست كه اين تصوير تازه و موفقيت او در خلق اين نقش را پرونده تازهاي در مسير بازيگري او بدانيم. آقاخاني براي اين نقش سيمرغ بهترين بازيگر نقش مرد را هم از جشنواره سي و سوم فجر دريافت كرد، آن هم از دست مهران مديري يعني كارگردان مجموعهاي كه «سلام سلام خان دايي جان» ساعت خوش را با او به مديا معرفي كرد. از آن روزگار تا امروز، از آن نقش تا اين نقش، از آن ايام تا اين ايام زمان زيادي گذشته است؛ زمان طولانياي كه كافي است تا جهانبيني يك انسان را چكش بزند، جلا بدهد و پختهتر شوي در نگاه جهان هستي. همين نقطه نيز شروع گپ ما با سعيد آقاخاني بود.
از «سلام سلام خاندايي جان» تا «خداحافظي طولاني»، راه زيادي طي شده...
انسان نميتواند پيشبيني كند كه چه اتفاقي ميافتد. كار را شروع كردم ولي نميتوانستم پيشبيني كنم كه در آينده چه اتفاقي برايم خواهد افتاد مخصوصا با اين وضعيتي كه سينما و تلويزيون ما دارد. هيچ چيز دستهبندي خاصي توي سينما ندارد؛ سينما كمدي داريم، سينما وحشت و سينما كودك هم داريم اما اينها به حدي پراكندهاند كه نميتوان برنامهريزي كرد و قاعدتا من هم نميتوانم برنامهريزي كنم كه اگر اين كارها را انجام بدهم به جايي منتهي ميشود كه دلم آن را ميخواهد. بگذار اين طور بگويم كه درواقع خيلي قسمتي جلو آمدم.
چطور يعني؟
به اين صورت كه در هر شرايطي سعي كردم بهترين انتخاب را داشته باشم و بهترين را انجام بدهم. در اين سالها همينگونه پيش رفتم تا رسيد به «خداحافظي طولاني». يعني با كار كمدي شروع كردم با ساعت خوش و اين روند طي شد، نميدانم چگونه بايد توضيح دهم كه چنين اتفاق خاصي افتاده است.
ميتوانم مثلا بگويم كه از يك تايمي در تلويزيون تصميم گرفتم كه ديگر بازي نكنم و الان حدود چهار، پنج سال است كه اصلا در تلويزيون بازي نكردهام. خودم را مشغول كارهاي پشت صحنه كردم واقعا به اين اميد كه بتوانم كمي كار جدي انجام دهم. بازپخش كارهايي كه بازي كردهام كه در تلويزيون وجود داشت اما اين اجازه را به من نميداد و هر سريال جديدي كه از من پخش ميشد واقعا حالم بد بود و ميگفتم اين كار نميگذارد كه من جلو بروم ولي خب يك اتفاق خوب افتاد آن هم اينكه «خداحافظي طولاني» به من پيشنهاد شد.
فضاي حس و حال ساعت خوش فضايي بوده كه تكرارشدني نيست انگار اتفاقي كه در آنجا افتاد چه در عرصه عمومي و اجتماعي، چه در تلويزيون چيز ديگري بود. دلتان تنگ نشده براي آن دوره كاري؟
درست است، آن فضا را ميدانم. وقتي به آن فكر ميكنم فضاي دوستداشتنياي بود. دلم براي آن فضا تنگ ميشود ولي راستش را بخواهيد الان احساس ميكنم كه ديگر روحيهاش را ندارم. الان هم دوست دارم كار كمدي انجام بدهم اما نه به آن سبك و سياق چون ديگر در حال و فضايش نيستم. انگار اتفاقهايي در وجودم افتاده كه اگر بخواهم برگردم آن كارها را انجام دهم يا حتي جلوتر از آن كارهاي شبيه به آن را انجام دهم، حس ميكنم نميتوانم.
اين حال به كارگردان و نويسنده شدن شما در اين پروسه حركتي بازميگردد؟
نميدانم، بيشتر فكر ميكنم برميگردد به روحيه و حال درونيام يعني حال درونيام اجازه نميدهد اينكار را بكنم و ربطي به حرفهام ندارد. شخصيت بيرونم نسبت به گذشته خيلي آرام شده و زياد حوصله شوخي كردن ندارم.
تصوير بيروني كه از سعيد آقاخاني وجود دارد هميشه اين بوده آقاخاني شوخ و شنگ است و اهل بذلهگويي.
الان ديگر نيستم. چهار، پنج سال است كه حال و هواي من عوض شده. بالاخره يكسري اتفاقات شخصي در زندگي آدم ميافتد كه اين حال و هوا را بههم ميزند و مسير را عوض ميكند. آن باعث شده كه خيلي دل و دماغ شوخي كردن را ندارم. نميتوانم قصهاش را توضيح دهم فقط ميدانم يك چيز دروني در حال اتفاق افتادن است و به يك چيزهاي جديدي دارم علاقه پيدا ميكنم.
با اين تفاسير يعني سراغ كار كمدي ديگر نميخواهيد برويد؟
نه، نه، نه. منظورم اين نيست كه اين حيطه را كامل فراموش ميكنم. دلم ميخواهد كه كار طنز انجام دهم اما دلم نميخواهد كه مخاطب و تماشاچي فقط براي كار طنز و خندهاش به سينما بيايند. الان طرفدار كارهاي جديتر با طنز هستم يعني كار طنز با يك موضوع اجتماعي. يك ذره جديتر.
يعني روي گروتسك تاكيد بيشتري داريد تا تنها به خنده آوردن مخاطب.
بله، البته كارهايي كه تا به حال كردهام هم اين رگه درونش وجود دارد. كار كمدي و طنز زير متنش به يك موضوع خيلي جدي اشاره ميكند. هميشه ما در كارهايمان يك درونمايه تلخ را انتخاب ميكنيم و روي آن ماجرا يك كمدي مفرح كار ميكنيم. كارها را اجرا ميكردم و ميديدم هيچ كس هيچ واكنشي به بطن قضيه ندارد يعني هيچكس به ايده توجهي ندارد و به موضوعي كه در اين كارها مطرح شده است اصلا دقت نميكند. حتي دوستان هم حرفهاي و منتقدان. به مرور خودم دلسرد شدم از كار كمدي انجام دادن. هميشه دلم ميخواست كه كمدي براي خنده بودن نباشد ولي انتظاري كه از تو دارند همين است.
انبوه فيلمهاي كمدياي كه ساخته ميشوند هم مدتهاست كه اين گونه ميگوييد است.
بله، الان فيلمهايي كه در سينماها به آن اشاره ميكنند كه موفق هستند ميروي و فيلم را نگاه ميكني ميبيني كه هيچ چيزي در آن ندارد. يعني فيلمهايي است كه چيزي براي گفتن ندارد فقط خنده است. البته نميگويم كه بد است اما من خودم ديگر علاقهاي به چنين كاري ندارم. الان حس ميكنم كه در جامعه موضوعات خيلي مهمتري دارد اتفاق ميافتد و اين ما هستيم كه خيلي بيخيال از كنار آن رد ميشويم و هميشه دلم ميخواهد كه بتوانم كاري انجام دهم و تاثيري بگذارم چون حس ميكنم نياز هست. وقتي بچه بوديم هميشه ميگفتند كه آينده مملكت دست شماهاست. آيندهساز اين مملكت هستيد كه فكر ميكردم شوخي ميكنند ولي الان نگاه ميكنم و ميبينم كه نه، يك بخشهايي واقعا دست من است و بايد يك كارهايي انجام بدهم، اين كار هيچ منافاتي با طنز و كمدي ندارد و آن به نوبه خودش خيلي مهم است كه بتواني مردم را بخنداني ولي در كنارش آدم احساس ميكند كه كاري هست كه توانايي انجام دادن آن را بيشتر دارم و ميخواهم سمت آنها بروم و كمي جديتر كار كنم.
بازي در «خداحافظي طولاني» را هم در اين راستا پس بايد ديد. نقش يحيي در اين فيلم بسيار سرد و تلخ بود و تصور نميكردم كه سعيد آقاخاني چنين نقشي را بازي كند.
(ميخندد) ديديد چقدر لذت برديد...
(خنده) چه شد اصلا فرزاد موتمن براي بازي در اين نقش به سراغ شما آمد؟
والله من خودم دخالتي نداشتم. دوست داشتم كار جدي به من پيشنهاد شود اما نه تا اين حد. (ميخندد) ريسكي بود كه آقاي موتمن كرد. بالاخره كارهاي من را ديده بود و صاحب تجربه بود. كمااينكه همسايه ما هستند و من را ديده بودند، به من گفتند اين نقش را بازي كن و من فكر كردم الكي ميگويند، باورم نميشد اين نقش را ميخواهند به من بدهند. ايشان صاحب تجربه بودند و اين ريسك را كردند و من هم خيلي استقبال كردم. همش فكر ميكردم كه الكي است اصلا. بعد خودم ياد خان دايي جان ميافتادم ولي پشيمان نشدم و رفتم و حتي تا روزي كه تمرينات را ميرفتم با خودم ميگفتم نكند به هم بخورد و بگويد شوخي كردهايم ولي به هم نخورد و اين اتفاق افتاد.
پس براي اينكه خودتان را براي اين نقش اثبات كنيد حسابي انرژي گذاشتيد.
نه راستش را بخواهيد خيلي انرژي نگذاشتم. نه اينكه بگويم انرژي نگذاشتم چون يك انرژي٢٠، ٢٥ ساله پشت آن است. شايد نگاه كنند كه آمد بازي كرد و رفت ولي نه، اين طور نيست. الان رضا عطاران را همه نگاه ميكنند و همه ميگويند ما هم برويم مثل اين ساده بازي كنيم كه مردم ما را دوست داشته باشند اما آن سادگي نتيجه سادگي شخصيتي نيست. نتيجه يك عمر كار كردن است كه به اين سادگي رسيده است يعني وقتي يك نقشي را بازي ميكند حاصل يك تجربه طولاني است كه پشتسر گذاشته است و او هم اين گونه بود. به هر حال آدمها را ديده بود، ميشناخت، لمس كرده بود و از آن آدمها زياد ديده بود و بازي كردن من هم زياد سخت نبود فقط تلاش ميكردم موقعيتها را درست دربياورم و اجرا كنم.
يحياي «خداحافظي طولاني» را ميشناختيد؟
بله، ميشناختمش چون اغلب كارهاي خودم هم در مورد همين طبقات و قشر است. اين گونه آدمها خيلي آشنا هستند و جاهايي كه زندگي كردم خيلي ديدم از اين قبيل آدمها ولي من اصلا به آن بخش سينمايياش فكر نكرده بودم و تمام تلاشم اين بود كه يك آدم راحت و قابل باور آن را بازي كنم و آن قسمت سينمايياش را فكر كنم آقاي موتمن خيلي خوب انجام دادند. به حدي قاببنديها دقيق و واضح است كه حتي زماني كه من خودم ديدم، ديدم كه از يكهزارم درصدي كه من به آن فكر كردم حتي آن هم رعايت و لحاظ شده همهچيز خيلي دقيق ثبت شده است چون گاهي بازيگر يكسري حركتهاي خيلي ظريفي انجام ميدهد كه ديده نميشود اما در كار آقاي موتمن همهچيز ديده ميشود و اين خيلي خوب بود. تجربه خيلي خوبي بود چون وقتي فيلم را ديدم متوجه شدم كه كارگردان خيلي بزرگي است و اين خيلي خوب است.
به عنوان كارگردان هم پس از فرزاد موتمن يادگرفتيد.
بله، در كارهاي من هميشه تاكيد بر جلوي دوربين بود كه همه رئال بازي كنند. يك زندگي واقعي را نمايش دهند چون نمايش يك زندگي واقعي براي مردم از همهچيز جذابتر است. مردم هميشه با بازيگرها كه برخورد ميكنند ميگويند آقا شما به گونهاي بازي ميكنيد كه اصلا حس نميشود چقدر عادي و معمولي بازي ميكنيد. من هميشه فكر ميكنم اگر آن اتفاق بيفتد مردم خيلي راحت نميپذيرند و هميشه به اين فكر ميكردم كه جلوي دوربين مهم است اما بعد از كاركردن با آقاي موتمن ديدم كه نه دوربين ميتواند مهمتر باشد.
اين ميزان از موفقيت نقش را تصور ميكرديد؟
نه، اصلا.
در اظهارنظري تو جشنواره گفته بوديد كه نخستين بار است كه به جشنواره ميآييد.
بله، من اصلا جشنواره نرفته بودم. من فيلم هم داشتم بازي هم كرده بودم و زماني هم كه خودم فيلم داشتم به حدي درگير بودم كه اصلا نرفتم و براي اين فيلم نخستين بار بود كه به جشنواره ميرفتم همان جايي كه ميگويند كاخ جشن. هميشه فكر ميكردم وقتي ميگويند كاخ جشنواره مثلا يكجا مثل كاخ سفيد است (ميخندد) اما ديدم نه بابا يك ساختمان دو طبقه است كه كنارش هم برج ميلاد است. اين طور بگويم كه يعني اصلا نرفته بودم.
از قبل دريافت جايزه سيمرغ با خبر بوديد كه سيمرغ بهترين بازيگر مرد را براي اين فيلم ميبريد؟
خيلي حرف ميشنيدم كه ميبري و گرفتي اما اين را به همه كانديداهاي ميگفتند ولي من مهران مديري را كه ديدم شك كردم چون اول قرار بود رضا عطاران آن قسمت را مجري باشد اما گفتند مهران مديري است گفتم به احتمال برنده شوم اما باز هم مطمئن نبودم.
در جشنواره سي و سوم دو تا فيلم بازي كرده بوديد كه نقشهايش با هم كاملا متفاوت بود. «من ديهگو مارادونا هستم» و «خداحافظي طولاني» يكي در يك فضاي شلوغ پر ميزانسن و ديالوگ و ديگري در يك فضاي آرام و منوتون...
به اين مواردي كه گفتيد اصلا فكر نكردم. خيلي لذت ميبردم از دو تا اين كار متفاوت با هم. دوست داشتم واقعا كار انجام شود و اصلا به اين موضوع فكر نكردم كه نتايجش چه ميشود.
همزمان بود فيلمبرداريشان؟
خداحافظي تمام شد، مارادونا شروع شد.
يكدفعه از فضاي آرام و حس بازي خداحافظي به فضاي ديهگو رفتن، ذهنتان آشوب نشد؟
نه اصلا. اينكه ميگويند بازيگر به هم ميريزد از بازي فضاي متفاوت را الكي ميگويند. باور نكنيد (ميخندد).
در «خداحافظي طولاني» سختترين قسمت كار برايتان كجا بود؟
همه جاي آن سخت بود و هيچجايش آسان نبود. بيشترين حس و راحتترين كار آن است كه ديالوگ بگويي و با حس و حال بيان كني و ارتباط برقرار بكني و منظورت را برساني. همه كار را ميتوان با ديالوگ انجام داد. اما در اين فيلم چون چند ديالوگ بود و اين آدمها حرفي براي گفتن نداشتند. يكسره بايد نگاه ميكردي و بازي در سكوت واقعا سخت بود.
خودتان چه چيز فيلم را بيشتر دوست داريد؟
يك چيزي در اين فيلم بود كه آن را خيلي دوست داشتم و هنوز هم هيچ جا به آن اشارهاي نشده است؛ موضوعي در اين فيلم مطرح ميشود كه اين داستان درام عاشقانه كارگري يك بهانه است براي مطرح كردن آن موضوع. من آن موضوع برايم جذاب بود. يك موضوع بسيار مشخص كه نميتوانم به آن اشاره كنم. آن برايم جذاب بود.
نميخواهيد به آن اشاره كنيد.
نه نميتوانم.
خب پس اين نكته را بگذاريم براي كشف مخاطب اما چه چيز از نقش يحيي برايتان جذاب بود؟
من خودم عشق او را به ماهرو خيلي دوست داشتم. اينكه در تنهايياش يكسره با او حرف ميزند.
وقتي با طلعت هم وارد رابطه ميشود انگار ماهرو به او گفته كه ازدواج كند. آن قسمت كه به خانه ميآيد و ميگويد «من اين كار را هم به خاطر تو كردم چون تو خواسته بودي».
آره، همه كار را به خاطر او انجام ميدهد. اينقدر عاشق اوست كه همه كار را به خاطر او كرده و حتي اگر اين اتفاق افتاده و آن آدم را كشته است به خواست او بوده و ميگويد چون تو خواستي دارم اينكار را ميكنم.
«خداحافظي طولاني» فيلم عجيبي است. با وجود اينكه خيلي منوتون به نظر ميرسد ولي لايه لايه است. از هر طرف كه سراغش ميروي چه در بحث كارگري، چه در بحث روابط، چه در بحث انساني چيزي براي كشف وجود دارد. براي بازي اين جنس از رنج و درد تجربهاي داشتي؟
نميتوانم بگويم نبوده واقعا، قطعا ميتوانم بگويم هر كسي بالاخره يك دردها و مشكلاتي را داشته است و شايد زمان بگذرد و آن دردها به ظاهر فراموش شود ولي در پسزمينه اثرات آن باقي ميماند و به موقع ميتواند خودش را نشان دهد. اينكه من بگويم براي آن نقش با يك تكنيك خاص نزديك شدم. نه. واقعا هست.
چون اين بايد خيلي دروني ميبود تا اين گونه بيروني به نمايش درآيد.
اگر منظورتان اين است كه به من نميخورد بله، اين نقش اصلا به من نميخورد چون همش با نگاه است. ميخواهيد ضايعم كنيد؟ (ميخندد)
نه اصلا، اتفاقا حالا كه داريم با هم گپ ميزنيم از نوع آرام حرف زدن و آرامشي كه در اين گپ و گفت داريم دارم به اين نتيجه ميرسم كه اين نقش همخوان است با شما. يحيي شدي آقاي آقاخاني؟
نه سعيد آقاخاني هستم هنوز.
پس چرا اينقدر يحيي هستي حالا؟
چون الان در مورد آن صحبت ميكنيم اين گونهام. بيرون اينجور نيستم. وقتي از او حرف ميزنيم خب حسش ميآيد.
يعني اين نقش درونتان تهنشين شده و بر رفتارتان تاثير داشته اينقدر؟
نه، اين موضوع تا به حال اصلا فكر نكردهام.
داريد از پاسخ دادن طفره ميرويد.
آخر نميدانم واقعا. كلا شخص آرامي هستم.
اين فيلم انگيزهاي در شما ايجاد نكرد كه يك فيلم جدي در مقام يك كارگردان بسازيد؟
در حال حاضر در حال انجام كار جديدم هستم اما لايههاي طنز را دارد.
كارهاي شما كه نميشود خب نداشته باشد.
نه نميشود. من خودم ميلم به اين است كه يك شيطنتي انجام دهم. بله. دوست دارم در كار شيطنت بكنم ولي خودم روحيهام آن گونه نيست كه شما فكر ميكنيد و گفتيد. معمولا آرام هستم. به خصوص در سركار.
ميخواهم نظرتان را درباره وضعيت كمدي در سينماي ايران بپرسم. وضعيت سينماي كمدي ايران با توجه به اين روند پنج سالهاي كه اتفاق افتاده چگونه است؟
در حال حاضر موضوع از اين قرار است كه هيچكس در مورد كارهاي كمدي خوب صحبت نميكند و همه ميگويند كار روي حوضي ولي الان جامعه همين نوع كار را ميپسندد و مردم علاقه چنداني به كمديهاي جدي نشان نميدهند و گويي اينكه كسي حوصله فكر كردن ندارد و اگر بخواهي يك تفكري را ايجاد بكني بازتابي نخواهد داشت. پس نميتواني خيلي جدي به آن بپردازي. من اين سينمايي را كه مردم از آن استقبال ميكنند دوست دارم ولي هميشه احساس ميكنم جاي كارهاي اجتماعي عالي است اما جاي كارهاي كمدي خالي است.
ميخواهم كمي اذيتتان كنم و در مورد كارهاي رضا عطاران، مهران مديري و تنابنده نظرتان را بپرسم.
هر سه كارهايشان درجه يك است و ٢٠. سالهاست كه رضا عطاران و مهران مديري كار ميكنند و ٢٠ سال است كه مردم براي كارهاي آنها سرودست ميشكنند و اين نشان ميدهد كه كارهايش خوب است. مهران مديري كسي است كه مردم در تلويزيون منتظر كارهايش هستند و حتي اگر كار بد هم انجام دهد مردم به سرعت فراموش ميكنند چون كارهايش در فضايي كه دارد درجه يك است و اين نشان ميدهد مردم دوستش دارند و من هم كارهايشان را دوست دارم.
جدا از رفاقتي كه با اين سه تن داري نظرت را به عنوان كسي كه در اين زمينه نگاه و نظر دارد ميخواهم بدانم.
خب، تلاشم را ميكنم (ميخندد) . رضا و محسن جنس طنزشان شبيه هم است. رضا يك كاراكتر بيخيال و شل و ول وارفتهاي از خودش ساخته كه مردم اين كاراكتر را دوست دارند و رسيدن به اين مرحله خيلي مشكل است و رضا خيلي خوب به اين مرحله رسيده و مردم دوستش دارند اما محسن سابقه كار طنزش كمتر است اما محسن هم فوقالعاده خلاق و درجه يك است. مثلا موقعيتهاي بينظيري كه در پايتخت ايجاد و خيلي كاراكترهاي خوبي خلق كرده است. مهران مديري هم هر كاري ميسازد به حدي تيپهاي جذابي دارد كه مردم شيفته آن ميشوند.
همين؟ تمام شد؟
حال كردي جواب ندادم؟ (مي خندد)
خب، پس بگذريم (خنده). اگر يحيي را در خيابان ببيني و هم مسير شوي، با او روبهرو شوي يا ديالوگي بين شما شكل بگيرد به او چه ميگوييد؟
حسش ميكنم يعني اگر ببينمش فقط ميگويم دركش ميكنم. ماركز يك جملهاي داشت كه شاهكار است. ميگويد: «تلخترين حالت زندگيام اين است كه تو درباره چيزهايي حرف بزني و فكر كني كه ولي دور و اطرافيانت درك نكنند كه تو چي داري ميگويي» و اين سختترين بخش زندگي يحيي بوده است و اين آدم هم همينگونه بوده يعني يك كاري كرده به خاطر عشقش و هيچكس حاضر نيست دركش كند و هيچ كس حاضر نيست پاي صحبتش بنشيند. من فكر ميكنم خيلي مظلوم بوده. اگر ببينمش ميگويم واقعا دركت ميكنم و ميفهمت.
رفيق ميشوي با او؟
او با كسي رفيق نميشود چون به حدي از جامعه و نگاه و حرفها ترسيده كه هميشه در تنهايي زندگي ميكند. من فقط ميتوانم بگويم دركش ميكنم.
منبع: روزنامه اعتماد
گزارش خطا
نظر شما
پربحث ترین عناوین